بهترین فیلم ها درباره ی مرگ؛ عزرائیل روی پرده سینما
0/10
سینما میتواند با بهترین فیلم های درباره مرگ، چیزی را به تصویر بکشد که تجربه شخصی آن غیر ممکن است. مرگ، یکی از عمیقترین و غیرقابل اجتنابترین تجربیات زندگی، همواره ذهن انسانها را به خود مشغول کرده است. از فلسفه و مذهب گرفته تا ادبیات و سینما، مرگ موضوعی است که بشر همواره به دنبال فهم و کشف آن بوده است.
سینما، با قدرت منحصر به فرد خود در بازنمایی احساسات و تجربیات انسانی، یکی از بهترین ابزارها برای درک و تبیین این موضوع پیچیده است. فیلم های زندگی پس از مرگ، نه تنها بیننده را به تامل و تفکر وادار میکنند، بلکه گاهی به شیوهای سرگرمکننده و جذاب، به او کمک میکنند تا با این مفهوم سخت و دشوار بهتر کنار بیاید.
لیست فیلم های درباره مرگ
در این مطلب، قصد داریم به معرفی تعدادی از بهترین فیلمهایی بپردازیم که مرگ را به عنوان موضوع مرکزی خود انتخاب کردهاند. این فیلمها هر کدام به نوبه خود، تجربهای منحصر به فرد از این پدیده بزرگ انسانی را به تصویر کشیدهاند. در توضیح فیلم ها سعی شده است از اسپویل دوری کنیم.
6.3/10
5/10
مرگ همواره یک چهره ترسناک نیست که با پایانی ناگهانی همراه باشد، گاهی بهترین فیلم های درباره مرگ شما را میخنداند، خندهای که از ته قلب میآید و غم از دست دادن را به آرامی آغوش میکشد.
داستان فیلم آدم های بامزه درباره جورج سیمونز (آدام سندلر) است، یک کمدین مشهور که با تشخیص یک بیماری کشنده، به بازنگری زندگی خود میپردازد. او با آیریس (لسلی من) که عشق قدیمیاش بوده و در حال حاضر با یک استرالیایی جذاب (اریک بانا) ازدواج کرده است، دوباره ارتباط برقرار میکند. در این مسیر، جرج با کمک یک کمدین جوان به نام آيرا رایت (سث روگن) تلاش میکند تا دوباره به زندگی خود معنی ببخشد و مهمتر از همه، دوباره مخاطبانش را بخنداند.
آدام سندلر مجبور شد نقش دان در فیلم حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds) را به خاطر تداخل زمانی با این فیلم رد کند و الی راث جای او را گرفت. جاد آپاتو و آدام سندلر هماتاقیهای سابق بودند و فیلمبرداری تماسهای شوخی در همان زمان صورت گرفته است. آپاتو تصمیم گرفت این خاطرات را در فیلم بازآفرینی کند. آپاتو همچنین از سندلر، روگن، آوبری پلازا و جونا هیل خواست تا مطالب استندآپ خود را بنویسند و سپس اجرای آنها را با استفاده از شش دوربین ضبط کرد تا واکنشهای حضار را ثبت کند.
6.7/10
8/10
فرار از مرگ امکان ناپذیر است! حتی اگر حضورش را احساس کنید، صدای پایش را بشنوید و آمدنش را ببینید، فیلم های درباره مرگ نشان میدهند شکارچی همیشه طعمه را به چنگ میآورد.
داستان فیلم با الکس براونینگ (دوون ساوا) آغاز میشود که قبل از پرواز به پاریس، پیشبینی میکند که هواپیما منفجر خواهد شد. او و چند نفر از همکلاسیهایش به دلیل این پیشبینی از هواپیما پیاده میشوند و شاهد انفجار واقعی آن هستند. اما بعد از این حادثه، مرگ یکی یکی به سراغ بازماندگان میآید و آنها را به طرق مختلف به کام مرگ میکشاند.
یکی از حقایق جالب این فیلم این است که داستان اولیه آن به عنوان طرحی برای یک قسمت از سریال پروندههای ایکس در نظر گرفته شده بود، اما به یک فیلم بلند تبدیل شد. همچنین، بخشهای زیادی از فیلم در نیویورک، ونکوور و تورنتو فیلمبرداری شده است.
از دیگر نکات جالب، استفاده از فیلم واقعی از انفجار و سقوط پرواز TWA 800 در جولای ۱۹۹۶ در برخی از بخشهای خبری فیلم است.
فیلم مقصد نهایی با بودجه ۲۳ میلیون دلاری خود، توانست بیش از ۱۱۲ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشته باشد (البته این فروش در سال انتشار برابر با 53 میلیون دلار بود و در لیست باکس آفیس رتبه 46 را دریافت کرد) و به موفقیتی بزرگ دست یابد.
7/10
6/10
عشق یکی از مهمترین مواد اولیه فیلم های زندگی پس از مرگ است. چیزی که یک روح را به ادامه سختی کشیدن وادار میکند، به حرکت کردن و به رسیدن... در یکی از بهترین فیلم های سینمایی زندگی پس از مرگ بازیگر بزرگ، رابین ویلیامز فقید که خود به کام خودکشی رفته در نقش مردی عاشق میخواهد همسر خود را از عواقب خودکشی نجات دهد.
داستان فیلم چه رویاهایی که میآیند حول محور کریس نیلسن (رابین ویلیامز) میچرخد که پس از مرگ در یک تصادف رانندگی، وارد بهشتی شگفتانگیز و فراتر از تصوراتش میشود. اما وقتی متوجه میشود که همسرش آنی (آنابلا شیورا) به دلیل افسردگی ناشی از مرگ او و فرزندانشان خودکشی کرده و به جهنم رفته است، کریس تصمیم میگیرد با کمک راهنمای روحیاش، آلبرت (کوبا گودینگ جونیور)، وارد جهنم شود تا همسرش را نجات دهد و دوباره با او متحد شود.
از نکات جالب فیلم میتوان به این اشاره کرد که آنابلا شیورا ابتدا تمایلی به بازی در این فیلم نداشت، زیرا فکر میکرد که فیلم بیش از حد غمانگیز و سنگین است. اما خواندن فیلمنامه با رابین ویلیامز نظر او را تغییر داد.
یکی از جنبههای منحصر به فرد فیلم، استفاده از فیلمبرداری با فیلمهای فوجی ولویا است که معمولاً برای عکاسی منظره استفاده میشود و به دلیل اشباع بالای رنگها شناخته میشود. این فیلم با جلوههای بصری خیرهکنندهاش توانست تحسین بسیاری را برانگیزد. متاسفانه، نسخههای اصلی فیلم در آتشسوزی در یونیورسال استودیوز در سال ۲۰۰۸ از بین رفتند.
7.3/10
7/10
برخی از فیلم های درباره مرگ بیشتر از آنکه حرف از مردن بزنند سعی دارند زنده نگه داشتن را به تصویر بکشند اما زنده نگه داشتن به چه قیمتی؟
داستان فیلم محافظ خواهرم درباره آنا فیتزجرالد (ابیگیل برسلین) است، دختری که با هدف نجات جان خواهر بزرگترش، کیت (سوفیا واسیلیوا)، که از سرطان خون رنج میبرد، به دنیا آمده است. آنا که از طریق لقاح مصنوعی به دنیا آمده، بارها تحت جراحی و روشهای پزشکی مختلف قرار گرفته تا کیت زنده بماند. اما وقتی که از او درخواست میشود کلیهاش را به کیت اهدا کند، آنا تصمیم میگیرد برای داشتن حق کنترل بدنش به دادگاه شکایت کند. این تصمیم خانواده فیتزجرالد را با چالشهای اخلاقی و عاطفی بزرگی مواجه میکند.
یکی از حقایق جالب فیلم این است که سوفیا واسیلیوا برای بازی در نقش کیت، موها و ابروهای خود را تراشید تا بهتر بتواند درد و رنج شخصیت را به تصویر بکشد. در مقابل، کامرون دیاز، که نقش مادر آنا و کیت را بازی میکند، تنها در فیلم سر خود را تراشیده و در واقعیت این کار را انجام نداد. فیلم محافظ خواهرم توانست در باکس آفیس به موفقیت دست یابد و با بودجه ۳۰ میلیون دلاری، بیش از ۹۵ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشت.
7.3/10
6/10
وقتی یک فیلم در مورد تناسخ است، علم و ایمان در مسیری پیچیده و جذاب به هم میپیوندند و پاسخهایی که شاید هرگز انتظارش را نداشتید، به شما نمایان میشود.
داستان فیلم سرچشمه های من درباره دکتر ایان گری (مایکل پیت)، یک زیستشناس مولکولی است که به تحقیق درباره تکامل چشم انسان مشغول است. او در جریان تحقیقات خود با زنی مرموز به نام سوفی (آسترید برگس-فریسبی) آشنا میشود که چشمهایش او را مجذوب میکند. پس از یک حادثه تراژیک، ایان به همراه همکارش کارن (بریت مارلینگ) به تحقیقات خود ادامه میدهد و کشفی علمی میکند که نه تنها تحقیقاتش، بلکه باورهای علمی و معنویاش را به چالش میکشد. این کشف او را به سفری در سراسر جهان میبرد تا نظریههایش را تایید کند.
یکی از نکات جالب فیلم این است که در ابتدای تیتراژ، تنها حروف I و O نمایش داده میشود که در سیستم باینری عدد 1011 را تشکیل میدهند، عددی که در طول فیلم اهمیت زیادی دارد. همچنین، تصویر معروف دختر افغان از مجله نشنال جئوگرافیک نیز در فیلم حضور دارد که ارتباطی زیبا با تم اصلی فیلم برقرار میکند.
در فیلم تناسخ بسیار برجسته است؛ جایی که ایان به آن اعتقادی ندارد اما سوفی به شدت باورمند است. گردنبند چشم که سوفی میپوشد، نمادی از چشم هوروس، سمبل مصری برای شفا و رستاخیز است.
7.4/10
7/10
وقتی مرگ نزدیک میشود انسان آنچه در سالهای عمر خود تجربه کرده بازنگری میکند! در میان آنها چیزی که بیشتر از دیگران عذاب آور است حسرتهاست. بعضی از فیلم های با موضوع مرگ به همین حسرتها میپردازند و برآورده شدن آروزهای افراد خوش شانسی را به تصویر میکشند که از آمدن مرگ باخبرند.
داستان فیلم با دو شخصیت اصلی، ادوارد کول (جک نیکلسون)، میلیاردر و کارتر چمبرز (مورگان فریمن)، مکانیک سادهای که در یک بیمارستان بستری هستند، آغاز میشود. پس از آگاهی از وضعیت وخیم سلامتیشان، این دو نفر تصمیم میگیرند تا به سفرهای مختلفی در سراسر جهان بروند و آرزوهای خود را عملی کنند. از رانندگی با ماشینهای لوکس گرفته تا دیدار از مکانهای تاریخی مانند اهرام مصر، این دو نفر تلاش میکنند تا در لحظات پایانی زندگی، بیشترین لذت را ببرند.
مجله راجر برت در باره این فیلم در مقالهای مینویسد:
فیلم لیست آرزوها فکر میکند مرگ بر اثر سرطان میتواند به یک کمدی خندهدار تبدیل شود که در نهایت به یک لحظه روشنگری ارزان و ساده منجر میشود. تنها نقطه قوت واقعی این فیلم، بازی پایدار و حرفهای مورگان فریمن است. او در بیش از یک فیلم شرمآور ظاهر شده، اما هیچگاه خود را شرمنده نکرده است. در این فیلم نیز، با تمام چالشها، توانسته است به خوبی نقش خود را ایفا کند و اعتبار خود را حفظ کند.
7.5/10
8.5/10
چیزی که در فیلم های زندگی پس از مرگ عزیزان تماشا میکنیم، مجموعه ای از درام، حسرت، دلتنگی و شاید حس پایان است. اما گاهی همه چیز تغییر میکند و زندگی با جمله ادامه بده بر روی دوش میزند.
در فیلم مردی به نام اتو، اتو اندرسون مردی ۶۳ ساله است که پس از از دست دادن همسرش، سونیا ، امیدی به زندگی ندارد و قصد خودکشی دارد. اما با ورود خانوادهای پرانرژی به خانهی کناری، او به تدریج با ماریسول، زن باردار و شوخطبع این خانواده، دوست میشود. این دوستی غیرمنتظره، زندگی اتو را به کلی دگرگون میکند و به او امید و شادی دوباره میبخشد.
این فیلم از نظر آماری توانست به 97 درصد رای مثبت مخاطبان روتن تومتو دست پیدا کند و توجه 70 درصد منتقدان این سایت را به خود جلب کند. سایت نقد و بررسی مدیوم درباره فیلم در مقالهای مینویسد:
من شما را تشویق میکنم که این فیلم را ببینید، با دیگران به اشتراک بگذارید و همچنین درباره چگونگی ساخت جوامع بهتر که میتوانند با زندگی همانطور که هست مقابله کنند، صحبت کنید.
یکی از نکات جالب این فیلم این است که تام هنکس نقش اتو را بازی میکند و پسرش، ترومن هنکس، نقش اتوی جوان را ایفا میکند. فیلم اصلی سوئدی (A Man Called Ove) که این فیلم بر اساس آن ساخته شده است، نامزد دو جایزه اسکار بود و به عنوان پرفروشترین فیلم خارجی در آمریکا در سال ۲۰۱۶ شناخته شد.
7.9/10
8/10
بهترین فیلم های درباره مرگ، گاهی روایتگر افرادی هستند که با مرگ دست و پنجه نرم میکنند. خانوادههایی که نمیخواهند عزیزانشان را به چنگال مرگ بسپارند و برای آن میجنگند.
داستان فیلم درباره ژرژ و آنه، یک زوج مسن و بازنشسته است که زندگی آرامی را به عنوان معلمان موسیقی بازنشسته در پاریس سپری میکنند. زندگی آنها پس از سکته مغزی آنه که سمت راست بدن او را فلج میکند، دچار تغییرات بزرگی میشود. ژرژ با فداکاری تمام سعی میکند از همسرش مراقبت کند و در این میان عشق و تعهدشان به یکدیگر در آزمونی سخت قرار میگیرد.
راجر ایبرت درباره این فیلم مینویسد:
در حال حاضر، ما پر از خوشبینی و انتظار هستیم. اما چرا باید بخواهیم چنین فیلمی را ببینیم، هرچند به طرز شگفتانگیزی ساخته شده باشد؟ فکر میکنم دلیلش این است که فیلمی مانند «عشق» درسی برای ما دارد که تنها سینما میتواند آن را آموزش دهد. سینما با توانایی بینظیر خود برای عبور از زمان و فراتر رفتن از زندگیها، میتواند به شکلی منحصر به فرد معنای واقعی انسان بودن و تجربههای انسانی را به تصویر بکشد.
8/10
8/10
مرگ تنها یک مصیبت نیست، گاهی این اتفاق میتواند یک نعمت باشد که افراد را آنچه به آن مبتلا شدن رها کند. فیلم های درباره مرگ این موضوع را به خوبی نشان میدهند، با کاراکترهایی که راهی به جز مرگ ندارند و چیزی به جز مرگ نمیخواهند.
در این فیلم، رامون سامپدرو (خاویر باردم) که پس از یک حادثه غواصی به چهار پارچه مبتلا شده، بیست و هشت سال از زندگیاش را در تختخواب گذرانده و در این مدت برای قانونی کردن اتانازی مبارزه کرده است. او در این مسیر با جولیا (بلن روئدا)، وکیلی که از حقوق او حمایت میکند و رزا (لولا دوئنیاس)، زنی محلی که میخواهد او را متقاعد کند که زندگی همچنان ارزش زیستن دارد، رابطه برقرار میکند. داستان فیلم به زیبایی تضادهای احساسی و فکری این شخصیتها را به تصویر میکشد و تماشاگر را به تفکر درباره مفهوم زندگی و مرگ وادار میکند.
یکی از نکات جالب درباره فیلم این است که سه ماه قبل از اکران در اسپانیا، آلخاندرو آمنابار عکسی از خاویر باردم با گریم شخصیت رامون منتشر کرد تا مردم به آن عادت کنند و در زمان تماشای فیلم، به جای گریم به عملکرد او توجه کنند. این فیلم همچنین در جوایز گویا موفق به کسب ۱۴ جایزه از ۱۵ نامزدی خود شد که آن را به پرافتخارترین فیلم اسپانیایی در این جوایز تبدیل کرد.
یکی از لحظات جادویی فیلم به گفته خاویر باردم، صحنهای است که شخصیتهای رامون و رزا در حال تماشای غروب خورشید هستند. این لحظه به قدری واقعی و احساسی بود که بازیگران توانستند حضور گروه فیلمبرداری را فراموش کرده و کاملاً در لحظه زندگی کنند.
8.2/10
10/10
چیزی که فیلم های هالیوود درباره زندگی پس از مرگ نشان میدهند گاهی به روایتی است از اینکه مردهها چگونه با بازماندگان ارتباط برقرار میکنند.
داستان فیلم حول محور دکتر مالکوم کرو (بروس ویلیس)، روانشناس کودک، میچرخد که با پسری به نام کول سیر (هیلی جوئل آزمنت) کار میکند. کول ادعا میکند که میتواند ارواح مردگان را ببیند و با آنها صحبت کند. این ادعا در ابتدا برای دکتر کرو باورپذیر نیست، اما با گذشت زمان و مشاهده اتفاقات مختلف، او به صحت گفتههای کول پی میبرد. کول در نهایت به دکتر کرو کمک میکند تا به حقیقتی شگفتانگیز درباره خود پی ببرد.
راجر ایبرت درباره این فیلم مینویسد:
فیلم «حس ششم» یک تریلر به معنای مدرن آن نیست، بلکه بیشتر شبیه به داستانهای ارواحی است که سالها پیش رواج داشتند، زمانی که مردم عادی به ابعاد پنهانی نگاه میکردند. مدتهاست که اعتقاد بر این است که کودکان بهتر از بزرگسالان قادر به دیدن ارواح هستند؛ چرا که موانع شک و ناباوری هنوز در آنها شکل نگرفته است.
سخن پایانیدر پایان، مرور بر فیلمهایی که به موضوعات عمیق و اساسی زندگی مانند مرگ، عشق، و سفرهای درونی میپردازند، نشان میدهد که سینما چگونه میتواند ابزاری قدرتمند برای بازتاب تجربیات انسانی و تحریک احساسات و تفکر باشد. از روایات هیجان انگیز مثل حس ششم گرفته تا داستانهای واقعی و احساسی مانند عشق، هر فیلمی که معرفی شد، با داستانها و بازیهای برجسته خود توانسته است مخاطبان را به سفری عمیق و معنادار دعوت کند.
امید است که این معرفیها توانسته باشد نگاهی تازه به شما ببخشد و شما را به تماشای این آثار ارزشمند ترغیب کرده باشد. به یاد داشته باشیم که هر فیلم، فراتر از داستانی که روایت میکند، تجربهای انسانی و فرهنگی است که میتواند ما را به تفکر وادار کرده و زندگیمان را غنیتر سازد. با نظر دادن در مورد هر کدام از این آثار در قسمت نظرسنجی سایت پاراج، به ما در نشان دادن فیلم های مورد علاقهتان کمک کنید. همیشه فیلمباز بمانید و خداحافظ.