جدول پخش هفتگی سریالها
این سریال درباره زندگی زنی به نام هونگ سو گان است که 3 فرزند دارد و شرکت خود را تأسیس کرده است. کار او در شرکت به خوبی پیش می رود، اما تنها دغدغه اش در حال حاضر سه دخترش هستند. دختر بزرگش به خارج از کشور مهاجرت کرده و دختر دوم او هونگ یوک شوی مدام با خواهر کوچکترش هانگ بر سر مسائل بی اهمیت دعوا می کند. اما پس از ورود برادر هونگ سو گان به این خانه، اتفاقات عجیبی رخ می دهد و همه چیز در این خانواده معمولی دستخوش تغییر می شود.
داستان این انیمه درباره زندگی دوباره یک جادوگر است که دوباره با همان ویژگی های قبلی به دنیا باز می گردد. حالا که او دوباره فرصت زندگی دارد می خواهد اینبار از تمام چیزهایی که قبلا از آنها محروم بود استفاده کند.
همه انتظار دارند اگر در دنیایی دیگر تناسخ پیدا کنند، یک قهرمان افسانهای، یک جادوگر قدرتمند یا حتی یک شوالیه شوند. اما اگر بخت با کسی یار نباشد، چه؟ داستان انیمه به عنوان یه دستگاه فروش تناسخ کردم، حالا در دانجن پرسه میزنم (Reborn as a Vending Machine, I Now Wander the Dungeon 2023) روایت مردی است که بعد از مرگ، در قالب یک دستگاه فروش خودکار در دنیایی فانتزی بیدار میشود. نه دست دارد، نه پا، نه حتی توانایی حرکت! تنها چیزی که میتواند انجام دهد، ارائه نوشیدنی و تنقلات است. اما در سرزمینی پر از ماجرا و خطر، همین هم میتواند تفاوتی بزرگ ایجاد کند. با کمک دختری جنگجو که او را نجات میدهد، این دستگاه عجیب به ماجراجوییای غیرمنتظره کشیده میشود، جایی که حتی بیجانترین موجودات هم میتوانند قهرمان باشند.
در جایی که زندگی رویایی به نظر میرسد و خیابانها با درختهای سرسبز و خانههای باشکوه تزئین شدهاند، واقعیت همیشه آن چیزی نیست که از بیرون دیده میشود. داستان فراتر از دروازهها روایت خانوادهای است که در میان ثروت و قدرت، باید تعادل ظریفی را بین جاهطلبی، وفاداری و رازهایی که هر لحظه ممکن است آشکار شوند، حفظ کند. در دنیایی که هر حرکت حسابشده و هر لبخند پر از معناست، یک اشتباه کافی است تا همهچیز از هم بپاشد. پشت دروازههای این جامعه بسته، قوانین خاصی حکمفرماست؛ قوانینی که شکستنشان بهایی دارد که شاید هیچکس آماده پرداختش نباشد. اما در نهایت، سوال اصلی این است که چه کسی واقعاً کنترل این بازی را در دست دارد و چه کسی فقط مهرهای در صفحهای از پیش طراحیشده است؟
سریال خانه ملکه ملودرامی رازآلود و هیجانانگیز است که حول محور زندگی هان سان جو میچرخد؛ زنی که در ظاهر همه چیز دارد: زیبایی، هوش، و ثروت. داستان از جایی پیچیده میشود که سان جو، بدون آنکه بداند، از رابطه نامشروع زنی دیگر حمایت میکند، غافل از اینکه آن زن با همسر خودش، شین میونگ سوب، در ارتباط است. این موقعیت، بستری از طنز تلخ و کنایهآمیز ایجاد میکند، چرا که مخاطب احتمالاً پیش از شخصیت اصلی از خیانت همسرش آگاه میشود و این امر، تعلیق و انتظار را برای لحظه افشاگری به شدت افزایش میدهد. سان جو که تصمیم گرفته از کسبوکار خانوادگیاش فاصله بگیرد و به همسرش در پیشرفت شغلی کمک کند، ناگهان با این حقیقت تلخ روبرو میشود که زندگی ایدهآلش بر پایههای سستی بنا شده است.
سرهنگ میرعطا خان، افسر کارکشتهی قرهسوران که روزگار خود را با به دام انداختن راهزنان و برقراری امنیت میگذراند، در برابر چالشی بیسابقه قرار میگیرد. او به همراه خانواده نظامی خود، برای انجام یک ماموریت خطیر و حیاتی، قدم به شکارگاهی مرموز و نفرینشده میگذارد. شکارگاهی که آوازهی وهمانگیز آن در دلها هراس افکنده و کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آن را دارد. ورود این خانواده به شکارگاه، سرآغاز اتفاقاتی پیچیده، هیجانانگیز و پر از راز و رمز است که سرنوشت آنها را در هالهای از ابهام فرو میبرد و این سوال را در ذهن ایجاد میکند که آیا پای گذاشتن به این شکارگاه، انتخاب درستی بوده است .
وقتی تلاش ۱۳ قهرمان برگزیده برای سرنگونی ورباتسو، پادشاه قدرتمند هیولاها، به شکستی فاجعهبار میانجامد، خشم او طغیان کرده و بشریت را تا آستانهی نابودی کامل پیش میبرد. اما در اوج ناامیدی، سرنوشت به شکلی باورنکردنی رقم میخورد: یک نوزاد انسان، که امید آیندهی دنیا به او بسته است، به همین پادشاه هیولا سپرده میشود. در این میان، آلیشیا، یکی از قهرمانان کشتهشده در نبرد، توسط قدرت ورباتسو به زندگی بازمیگردد. او که اکنون قهرمان جسد نام گرفته و جاودانه شده، وظیفه مییابد تا از این کودک مراقبت کند. بدین ترتیب، سفر شگفتانگیز و پر از تضادِ پادشاهی متنفر از انسان، نوزادی معصوم و قهرمانی مرده، برای کشف دوبارهی معنای انسانیت آغاز میشود.
سریال «مهمان کُشی» که برای پخش در محرم ۱۴۰۴ آماده میشود، برگی از تاریخ پرفراز و نشیب صدر اسلام را ورق میزند و به روایتی دراماتیک از زندگی و شهادت حضرت مسلم بن عقیل (ع)، سفیر امام حسین (ع)، در شهر کوفه میپردازد. داستان از آنجا آغاز میشود که امام حسین (ع) در پاسخ به نامههای بیشمار کوفیان، پسرعموی شجاع و باوفای خود، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده به سوی آنان گسیل میدارد تا از عمق پیمان و وفاداریشان اطمینان حاصل کند. مردم کوفه در ابتدا با شور و حرارتی وصفناپذیر از فرستادهی امام استقبال میکنند و هزاران نفر با او بیعت مینمایند. اما با ورود عبیدالله بن زیاد، والی جدید و بیرحم اموی، ورق برمیگردد. فضای شهر با تهدید، تطمیع و شایعهپراکنیهای او مسموم میشود و مردمی که روزی میزبان و حامی مسلم بودند، از ترس و طمع، به تدریج او را در غربتی جانکاه تنها میگذارند. این سریال، قصه مهمانی را به تصویر میکشد که ناجوانمردانه مورد خیانت میزبانان قرار گرفت و شهادت غریبانهاش، زمینهساز واقعه عظیم کربلا شد.
داستان «کارناوال» حول محور رقابت بزرگ کمدینهای با استعداد از سراسر ایران میچرخد که برای کسب عنوان بهترین استندآپ کمدین کشور تلاش میکنند. شرکتکنندگان، که از افراد آماتور با رویاهای بزرگ تا کمدینهای باتجربهتر را شامل میشوند، در قالب تیمهایی مجزا قرار میگیرند. هر تیم توسط یکی از چهرههای سرشناس سینما و کمدی به عنوان سرگروه هدایت میشود. این تیمها هر هفته با چالشهای جدید و خلاقانهای روبرو شده و باید بهترین اجرای کمدی خود را روی صحنه به نمایش بگذارند. داستان واقعی این برنامه، ماجرای تلاش، استرس، خلاقیت و دوستیهایی است که در پشت صحنه و روی استیج شکل میگیرد. مخاطبان در هر قسمت، شاهد این هستند که کدام استعدادها میتوانند با اجرای خود نظر مردم و مربیان را جلب کرده، از مراحل حذف عبور کنند و یک قدم به قهرمانی در این کارناوال بزرگ کمدی نزدیکتر شوند.
تاکرو ناهیرا، یک جوان خلافکار در دنیای ماست که زندگیاش با یک تصادف ناگهانی به پایان میرسد. اما مرگ برای او پایان راه نیست. او چشمانش را در «دنجی هیآن-کیو»، نسخهای سایبرپانک و جایگزین از پایتخت باستانی ژاپن، باز میکند. در آنجا، او با تسوکیمیا، زنی که بارها در رویاهایش دیده، ملاقات میکند. اما این دیدار رویایی با حمله یک «اونی» (شیطان) غولپیکر به تراژدی تبدیل شده و هر دو کشته میشوند. تاکرو دوباره بیدار میشود و درمییابد که در یک حلقه زمانی گرفتار شده است. او که حالا قدرت بازگشت پس از مرگ را دارد، مصمم میشود تا با یادگیری فنون عرفانی «اونمیوجوتسو» و تبدیل شدن به یک جادوگر قدرتمند، سرنوشت را به چالش بکشد و تسوکیمیا را از تقدیری شوم نجات دهد.
نبرد نهایی با پادشاه شیاطین به پیروزی ختم شد، اما بهایی گزاف داشت. کایل، شمشیرزن جادویی، در حالی که آخرین نفسهایش را میکشد و تمام دوستان و عزیزانش را از دست داده، به تنهایی ایستاده است. پیروزی او طعم خاکستر میدهد. اما درست در لحظه مرگ، یک کریستال سرخرنگ او را چهار سال به گذشته، به زمانی پیش از آغاز جنگ ویرانگر، بازمیگرداند. او در زادگاهش که هنوز نابود نشده، بیدار میشود و چهرههایی را میبیند که فکر میکرد برای همیشه از دست داده است. کایل که حالا مسلح به خاطرات و تجربیات تلخ آینده است، یک شانس دوباره برای تغییر سرنوشت دارد. او این بار فقط برای پیروزی نمیجنگد، بلکه میخواهد با استفاده از دانش خود، ریشههای جنگ را بخشکاند و از تکرار تاریخ تراژیک جلوگیری کند.
داستان در کوچهپسکوچههای گرم و صمیمی ایرانِ دههی چهل جریان دارد، جایی که زندگی با سادگی و مهربانی گره خورده است. قهرمان ما، کمال، پسربچهای باهوش و کنجکاو است که دنیای اطرافش را با شیطنتهای شیرین و ماجراهای روزمرهاش کشف میکند. این مجموعه که بر اساس کتابی محبوب به همین نام ساخته شده، ساختاری اپیزودیک دارد و هر قسمت، حکایتی تازه از زندگی کمال و خانوادهاش را روایت میکند؛ از تلاشهای خندهدار او برای رسیدن به خواستههای کوچکش گرفته تا درسهایی که از دل اتفاقات ساده اما عمیق میآموزد. «حکایتهای کمال» فقط یک سریال نوستالژیک نیست، بلکه پنجرهای طنزآمیز و دلنشین به دورانی است که در آن، مفاهیم خانواده، دوستی و انسانیت در بطن جامعه جاری بود و هر داستان، پندی اخلاقی را در لفافهای از خنده و خاطره به مخاطب هدیه میدهد.
در دهه ۱۹۷۰ میلادی در کره جنوبی، جایی که رویاهای بزرگ در دل شهرهای کوچک ساحلی جوانه میزنند، گروهی از روستاییان سادهدل با یک پیشنهاد وسوسهانگیز روبرو میشوند: بیرون کشیدن گنجینهای افسانهای از یک کشتی غرقشده در سواحل شینان. اوه گوان-سوک، رهبر حیلهگر و جاهطلب این گروه، به همراه برادرزادهاش هی-دونگ، این ماموریت خطرناک را برای به دست آوردن ثروتی یکشبه آغاز میکنند. اما خبر این گنج پنهان به سرعت پخش میشود و طولی نمیکشد که انواع و اقسام شخصیتهای مرموز، از کلاهبرداران عتیقه گرفته تا گانگسترهای محلی و سرمایهداران بیرحم، برای به دست آوردن سهم خود وارد ماجرا میشوند. با افزایش طمع و پیچیدهتر شدن نقشهها، اعتماد بین اعضای گروه از بین میرود و این شکار گنج به یک بازی مرگبار برای بقا تبدیل میشود.
بک سول هی، زنی با شخصیتی شاد و پرانرژی است که به تنهایی دخترش را بزرگ کرده و یک رستوران کوچک را اداره میکند. زندگی ساده و شاد آنها با یک حادثهی تکاندهنده زیر و رو میشود. دختر او قربانی یک جنایت میشود، اما با نفوذ و قدرت یک خانوادهی ثروتمند و فاسد، جای قربانی و مجرم عوض میشود و دختر سول هی بهعنوان مقصر معرفی میگردد. وقتی سیستم عدالت در برابر پول و قدرت سکوت میکند، بک سول هی تصمیم میگیرد که دیگر یک مادر آرام و مهربان نباشد. او که حاضر است برای دخترش حتی خورشید را ببلعد، وارد یک جنگ تمامعیار و خطرناک با این خانوادهی قدرتمند میشود تا بیگناهی فرزندش را ثابت کرده و انتقامی سخت از کسانی بگیرد که زندگیشان را نابود کردند. این سریال، داستانی پر از هیجان و انتقام دربارهی قدرت بیپایان یک مادر است.
