بهترین فیلم های جیسون استاتهام؛ سلطان سینمای اکشن

در دنیای اکشن مدرن که بیشتر فیلمها به جلوههای ویژه و بدلکاریهای دیجیتالی تکیه دارند، فیلم های جیسون استاتهام یادآور دوران طلایی سینماست؛ زمانی که قهرمانان اکشن، خودشان تمام صحنههای مبارزه را انجام میدادند، بدون اینکه به صفحه سبز و موشن کپچر نیاز داشته باشند. او هیچوقت نقش یک ابرقهرمان با شنل و قدرتهای فرازمینی را بازی نکرده، اما در عوض، شخصیتی را ساخته که با مشتهای آهنین، اعتمادبهنفس سرد و نگاه نافذش، از پس هر دشمنی برمیآید.
جیسون استاتهام از آن دسته بازیگرانی است که اگر او را در یک کوچه تاریک ببینید، احتمالاً مسیرتان را عوض میکنید. نه به خاطر اینکه لزوماً آدم بدی است، بلکه چون چهرهاش یادآور تمام ضدقهرمانهایی است که در فیلم های اکشن دیدهایم؛ مردی با کمترین کلمات ممکن، اما با بیشترین ضربات ممکن.
اما چیزی که او را از دیگر ستارههای اکشن متمایز میکند، صرفاً مهارتهای رزمی یا سبک خاص مبارزاتش نیست. استاتهام یک کیفیت خاص دارد، چیزی بین خشونت خام و ظرافت کنترلشده. او میتواند در یک لحظه، بدون گفتن حتی یک کلمه، تهدیدی را منتقل کند که دیگر بازیگران برای آن به یک مونولوگ چند دقیقهای نیاز دارند. فیلمهایش معمولاً ترکیبی از تعقیب و گریزهای هیجانانگیز، مبارزات خشن و شخصیتهایی هستند که با حداقل احساسات، حداکثر تأثیر را میگذارند.
بهترین فیلم های جیسون استاتهام
در این مقاله، نگاهی میاندازیم به بهترین فیلمهای جیسون استاتهام؛ از روزهای آغازینش در فیلمهای گای ریچی گرفته تا بلاکباسترهای پرزرقوبرق هالیوود. عناوین به همراه آلبوم تصاویر و تیزرهای تخصصی در اختیار شما قرار میگیرند هرچند شاید نتوانیم در ابتدا تمام فیلم های جیسون استاتهام را پوشش دهیم اما عناوین به مرور زمان تکمیل میشوند.
اگر دنیای جنایتکاران لندن یک زبان مخصوص به خودش داشته باشد، آن زبان دقیقاً چیزی شبیه به "قاپزنی" است؛ سریع، پیچیده، بیرحم و در عین حال، به طرز عجیبی خندهدار.
داستان حول یک الماس دزدیدهشده میچرخد، اما صادقانه بگویم، خود الماس چندان مهم نیست. چیزی که "قاپزنی" را به اثری خاص تبدیل میکند، ریتم جنونآمیز روایت، شخصیتهای عجیبوغریب، دیالوگهای آتشین و ضرباهنگی است که هرگز حتی برای یک ثانیه از نفس نمیافتد. فیلم مثل یک پازل دیوانهوار است که هر قطعهاش یک مشت محکم به صورت تماشاگر میزند ودر عین حال، غیرممکن است که چشمت را از آن برداری.
برد پیت بعد از دیدن Lock, Stock and Two Smoking Barrels عاشق سبک گای ریچی شد و خودش درخواست کرد که در این فیلم بازی کند. اما مشکل این بود که نمیتوانست لهجهی لندن را تقلید کند؛ پس ریچی با یک تصمیم درخشان، او را به شخصیتی تبدیل کرد که حرفهایش برای همه نامفهوم باشد. نتیجه؟ یکی از خندهدارترین و بهیادماندنیترین نقشهای فیلم.
اما ستارهی واقعی فیلم شاید جیسون استاتهام باشد. در آن زمان، استاتهام هنوز چهرهی تثبیتشدهای در سینمای اکشن نبود، اما در نقش "ترکیش"، یک بوکمیکر که ناخواسته درگیر این هرجومرج میشود، نشان میدهد که چیزی فراتر از یک آدم خشن با مشتهای محکم است. لحن سرد و کنایههای بریتانیاییاش، همراه با بازی کنترلشده و جذابش، مسیر او را برای تبدیلشدن به یکی از مهمترین ستارههای اکشن هالیوود هموار کرد.
دنیای خلافکارهای لندن جای کسانی است که یا بازی را بلدند، یا به بازی گرفته میشوند ومعمولاً بد میبازند. "قفل، انبار و دو بشکه باروت" اولین فیلمی است که ثابت کرد گای ریچی نهتنها میتواند یک داستان جنایی بسازد، بلکه میتواند این کار را با چنان مهارتی انجام دهد که انگار یک شومن ماهر در حال اجرای تردستیهای بینقص است.
همهچیز با یک بازی پوکر شروع میشود. چهار دوست؛ ادی، تام، سوپ و بیکن؛ تصمیم میگیرند که پولهایشان را روی مهارت ادی در بازی بگذارند، اما وقتی پای "هچت هری" بدنام در میان باشد، همیشه یک دست پنهان در آستین وجود دارد. این بازی نهتنها آنها را در بدهی سنگین فرو میبرد، بلکه سرنوشتشان را در تقاطع چندین گروه خلافکار دیگر قرار میدهد: فروشندگان مواد مخدر، دزدهای ناشی، گانگسترهای خونسرد و دو تفنگ شکاری که بهاندازهی یک الماس گرانبها برای همه ارزش دارند.
قبل از اینکه جیسون استاتهام به نماد سینمای اکشن تبدیل شود، واقعاً در خیابانهای لندن اجناس میفروخت؛ دقیقاً مثل شخصیتی که در ابتدای فیلم بازی میکند. این نقش نهتنها اولین حضور سینمایی و قدیمی ترین فیلم جیسون استاتهام بود، بلکه چیزی را نشان داد که بعدها به امضای او تبدیل شد: سردی کنترلشده، اعتمادبهنفس مطلق و مهارتی خاص در بیان دیالوگهای کوتاه اما نیشدار.
در ابتدا، فیلم در پیدا کردن توزیعکننده در آمریکا به مشکل خورد. اما تریودی استایلر (تهیهکنندهی فیلم و همسر استینگ) با تام کروز تماس گرفت و از او خواست که در یک نمایش خصوصی فیلم را ببیند. بعد از پایان فیلم، کروز رو به تهیهکنندگان آمریکایی گفت: "اگر این فیلم را نخرید، احمقید!" و همین کافی بود که فیلم راهی بازار آمریکا شود.



گاهی یک فیلم فراتر از یک اکشن پرزرقوبرق یا یک سرگرمی موقتی میشود و تبدیل به بخشی از خاطرهی جمعی مخاطبانش میگردد. سریع و خشمگین ۷ (Furious 7) یکی از بهترین فیلم های جیسون استاتهام است؛ اثری که نهتنها استانداردهای جدیدی را برای ژانر اکشن تعیین کرد، بلکه به ادای احترامی عاطفی برای یکی از ستارگان محبوبش، پل واکر، تبدیل شد.
با ورود جیسون استاتهام به این مجموعه، تنش و هیجان داستان به سطح جدیدی رسید. او در نقش دکارد شاو، برادر انتقامجوی اوون شاو (شخصیت منفی فیلم ششم)، حضور دارد و با کاریزمای سرد و بیرحمش، مقابل دومینیک تورتو و تیمش قرار میگیرد. استاتهام اینجا یکی از ترسناکترین و مرگبارترین شخصیتهای شرور مجموعه را خلق میکند؛ کسی که مثل یک سایه در کمین است، با قدرتی بیرحمانه حمله میکند و هیچ اشتباهی را نمیبخشد.
اما آنچه این فیلم را از دیگر قسمتهای مجموعه متمایز میکند، نحوهی مواجهه آن با مرگ ناگهانی پل واکر است. تولید فیلم پس از درگذشت غمانگیز او در سال ۲۰۱۳ متوقف شد، و تیم سازنده برای تکمیل فیلم از تصاویر آرشیوی، بدلکاران و حتی برادران پل واکر (کالب و کودی واکر) استفاده کردند. برخی از صحنههای او با کمک جلوههای ویژهی کامپیوتری بازسازی شد و برخی دیگر از دیالوگهای او از فیلمهای قبلی این مجموعه برداشته شدند؛ بهعنوان مثال، گفتوگویش با میا در گاراژ دومینیک در جمهوری دومینیکن در واقع یک صحنهی حذفشده از سریع و خشمگین ۵ بود.



شغل ایتالیایی (The Italian Job) محصول ۲۰۰۳ یکی از فیلم های جیسون استاتهام است که سرقت را با هیجان، هوش و کمی چاشنی شوخطبعی در هم میآمیزد. این فیلم بازسازی موفقی از نسخه کلاسیک ۱۹۶۹ است که نهتنها داستانی تازه و پرکشش ارائه میدهد، بلکه با اضافهکردن اکشنهای مدرن و شخصیتهایی بهیادماندنی، حالوهوایی کاملاً جدید به ماجرا میبخشد.
داستان از جایی آغاز میشود که تیمی حرفهای از سارقان، به رهبری چارلی کروکر (مارک والبرگ)، یک سرقت دقیق و بینقص را در ونیز ایتالیا انجام میدهند. همهچیز طبق برنامه پیش میرود، اما خیانت یکی از اعضای تیم، استیو (ادوارد نورتون)، مسیر آنها را تغییر میدهد و انگیزهای برای یک انتقام هوشمندانه شکل میگیرد. در این میان، استلا (شارلیز ترون)، دختری که مهارت بینظیری در باز کردن گاوصندوق دارد، وارد بازی میشود و حالا این تیم باید نقشهای کاملاً غیرمنتظره را برای بازپسگیری آنچه که حقشان است، اجرا کند.
جیسون استاتهام، که در این فیلم نقش هنسوم راب را بازی میکند، یکی از جذابترین شخصیتهای تیم است. راب نهتنها بهترین راننده گروه است، بلکه اعتمادبهنفس بالا و شوخطبعی خاصی دارد که هر صحنهای که در آن حضور دارد را به لحظهای دیدنی تبدیل میکند. جالب است بدانید که استاتهام برای آمادهشدن برای این نقش، دو روز تحت آموزش رانندگی دیمون هیل، قهرمان سابق فرمول ۱، قرار گرفت. با این حال، طبق گفتهی تیم فیلمبرداری، شارلیز ترون در میان بازیگران، بهترین راننده بود و حتی هنگام فیلمبرداری، دو بار به خاطر سرعت غیرمجاز جریمه شد!



خشم مردانه (Wrath of Man) محصول ۲۰۲۱ یکی از زیباترین فیلم های جیسون استاتهام است بیرحم، سرد و کنترلشده! این فیلم که بازسازی اثری فرانسوی به نام Cash Truck (۲۰۰۴) محسوب میشود، چهارمین همکاری استاتهام و ریچی پس از قفل، انبار و دو بشکه باروت (۱۹۹۸)، قاپزنی (۲۰۰۰) و ریوالور (۲۰۰۵) است، اما این بار با لحنی متفاوتتر و تیرهتر.
داستان حول مردی مرموز به نام اچ (H) میچرخد، کسی که بهعنوان یک نگهبان جدید وارد یک شرکت حملونقل پول نقد میشود. در نگاه اول، او تنها یک فرد کمحرف و بیاحساس است که برای محافظت از خودروهای زرهی استخدام شده، اما خیلی زود مشخص میشود که مهارتهای او بسیار فراتر از یک کارمند ساده است. تیراندازی دقیق، حرکات حسابشده و رفتاری که بیشتر به یک قاتل حرفهای شباهت دارد، باعث میشود که همه دربارهی او کنجکاو شوند. اما اچ برای یک مأموریت شخصی آمده است؛ یک مأموریت که چیزی جز انتقام نیست.
جیسون استاتهام در این فیلم، نسخهای حتی سردتر و ترسناکتر از شخصیتهای همیشگیاش را ارائه میدهد. او بهجای استفاده از شوخطبعیهای رایج در فیلمهای اکشن، با بازی کاملاً کنترلشده و نگاهی که خشم را پشت پوستهای از آرامش پنهان کرده، حضوری تهدیدآمیز دارد.
سایت راجر ایبریت در نقد این فیلم مینویسد:
زیبایی و یکپارچگی بصری این فیلم لذتبخش است، حتی وقتی که تصاویر، انسانهایی را نشان میدهند که کارهای وحشیانه انجام میدهند. در این فیلم واقعاً طرف هیچکس را نمیگیرید. همهشان مجرمانی هستند که در نبرد ارادهها گرفتار شدهاند. اما این فیلم کاملاً بیطرف نیست؛ در پسِ خشونتهای آن، نوعی حس تأسف جریان دارد. هر شخصیت سرنوشتی را که خودش رقم زده، پذیرفته است و اغلب، این سرنوشت چیزی جز بستر مرگ نیست.



در دنیای سینمای جاسوسی، همیشه یک فرمول مشخص وجود دارد: مأمورانی کتوشلواری، گجتهای فوقپیشرفته، و بدلکاریهایی که قوانین فیزیک را زیر پا میگذارند. اما جاسوس (Spy) محصول ۲۰۱۵ با سرپیچی از تمام این کلیشهها، نسخهای تازه، بامزه و کاملاً متفاوت از این ژانر ارائه میدهد.
در دنیای سینمای جاسوسی، همیشه یک فرمول مشخص وجود دارد: مأمورانی کتوشلواری، گجتهای فوقپیشرفته، و بدلکاریهایی که قوانین فیزیک را زیر پا میگذارند. اما جاسوس (Spy) محصول ۲۰۱۵ با سرپیچی از تمام این کلیشهها، نسخهای تازه، بامزه و کاملاً متفاوت از این ژانر ارائه میدهد. پل فیگ، کارگردان و نویسنده فیلم، میدانست که هالیوود هیچوقت به او اجازه نخواهد داد یک فیلم جیمز باند واقعی بسازد، پس تصمیم گرفت که خودش یک جاسوسبازی پرهیجان، اما با حالوهوای متفاوت خلق کند؛ فیلمی که در آن کمدی و اکشن با یکدیگر ترکیب میشوند، اما هیچکدام قربانی دیگری نمیشوند.
اما چیزی که جاسوس را از دیگر فیلم های اکشن-کمدی متمایز میکند، حضور جیسون استاتهام است. او که معمولاً در نقشهای اکشن خالص ظاهر میشود، این بار جنبهای متفاوت از خود را به نمایش میگذارد. شخصیت او، ریک فورد، یک مأمور مافوق جدی، خودشیفته و بهطرز اغراقآمیزی حرفهای است که ادعا میکند تمام مهارتهای ممکن را دارد؛ از زندهماندن پس از سقوط از آسمان بدون چتر نجات گرفته تا جابهجایی قلب خودش با دست خالی! استاتهام در این فیلم نهتنها خودش را به سخره میگیرد، بلکه تصویری فوقالعاده از یک مأمور کلیشهای را ارائه میدهد که باور دارد در هر شرایطی کنترل اوضاع را در دست دارد، در حالی که همیشه همهچیز از کنترلش خارج میشود.



همه قهرمانان اکشن، شنل نمیپوشند. بعضی از آنها یک کت مشکی ساده میپوشند، یک ماشین آلمانی پرقدرت زیر پایشان دارند و مجموعهای از قوانین دارند که هیچوقت نباید شکسته شود. مامور انتقال (The Transporter) محصول ۲۰۰۲ فیلمی است که جیسون استاتهام را از یک بازیگر نوظهور به یک ستارهی اکشن تمامعیار تبدیل کرد به طوری که شاید بهترین فیلم جیسون استاتهام باشد زیرا اکثرا او را با این شخصیت میشناسیم.
جیسون استاتهام در نقش فرانک مارتین، مردی است که قوانین خاص خودش را دارد: هیچوقت قرارداد را تغییر نده، هیچوقت نامها را نپرس، و هرگز داخل بسته را نگاه نکن. او یک مأمور انتقال حرفهای است که در دنیای زیرزمینی، محمولههای حساس را بدون سؤال از نقطه A به نقطه B میرساند. اما همانطور که در هر داستان اکشن خوبی اتفاق میافتد، یک روز، کنجکاویاش بر او غلبه میکند و او داخل بسته را باز میکند. نتیجه؟ فرانک از یک رانندهی بیاحساس به مردی تحت تعقیب تبدیل میشود که مجبور است از مهارتهای مرگبارش برای زنده ماندن استفاده کند.
سایت راجر ایبریت در باره این فیلم مینویسد:
ترکیب جیمز باند و سینمای هنگکنگ در فیلم "The Transporter" ادامه پیدا میکند؛ اثری که لوکیشنهای مجلل اروپایی و علاقهی باند به گجتهای مرگبار را با ترفندهای فیلم های رزمی ترکیب کرده است.



در دنیایی که اکشنهای مدرن پر از جلوههای ویژهی کامپیوتری شدهاند، بیمصرفها (The Expendables) محصول ۲۰۱۰ مثل یک مشت محکم از دل گذشته، با انفجارهای واقعی، بدلکاریهای بیرحمانه و ستارگانی که زمانی روی هر پوستر سینمایی میدرخشیدند، وارد میدان شد. این فیلم، چیزی بیش از یک اکشن معمولی است؛ ادای احترامی است به دوران طلایی سینمای اکشن، زمانی که همهچیز با عضلات، اسلحههای سنگین و دیالوگهای تند و تیز حل میشد.
داستان، دربارهی گروهی از مزدوران حرفهای به رهبری بارنی راس است که مأموریت پیدا میکنند تا یک دیکتاتور در آمریکای جنوبی را سرنگون کنند. اما چیزی که این فیلم را از دیگر آثار مشابه جدا میکند، نه داستان آن، بلکه لیست خیرهکنندهی بازیگرانش است. کافی است فقط چند نام را بشماریم: جیسون استاتهام، جت لی، دولف لاندگرن، میکی رورک، تری کروس و استیو آستین والبته آرنولد شوارتزنگر و بروس ویلیس در یک حضور ویژه که حکم نوستالژی محض را دارد. چنین ترکیبی از ستارگان اکشن، تقریباً در هیچ فیلم دیگری دیده نشده بود.
جیسون استاتهام در نقش لی کریسمس؛ متخصص چاقو و دست راست بارنی؛ یکی از جذابترین کاراکترهای فیلم است. استاتهام اینجا در کنار استالونه قرار میگیرد و تعادل کاملی بین اکشن شدید و شوخطبعی پیدا میکند. او در سکانسی، وقتی به گروهی از مزدوران هشدار میدهد که چاقو از گلوله سریعتر است، چند ثانیه بعد این نظریه را با یک نمایش خیرهکننده به اثبات میرساند!



اگر فکر میکنید مسابقات اتومبیلرانی فقط به سرعت و مهارت رانندگی محدود میشود، مسابقه مرگ (Death Race) محصول ۲۰۰۸ با لگد به پدال گاز، این تصور را از بین میبرد.
فیلم ما را به سال ۲۰۲۰ میبرد، جایی که آمریکا سقوط اقتصادی را تجربه کرده و زندانها خصوصی شدهاند. یکی از این زندانها، جزیرهی ترمینال، بیش از آنکه شبیه یک بازداشتگاه باشد، به صحنهی یک مسابقهی خونین شباهت دارد. در اینجا، زندانیان برای بهدست آوردن آزادی، در مسابقاتی مرگبار با خودروهای زرهی و مسلح شرکت میکنند. در میان این هرجومرج، ما با جنسن ایمز (جیسون استاتهام) آشنا میشویم، یک رانندهی حرفهای که به ناحق به قتل همسرش متهم شده و حالا تنها راه فرار از این جهنم، پیروزی در مسابقه است؛ مشروط بر اینکه بتواند از پس رقبایی برآید که هیچ رحمی ندارند.
جیسون استاتهام، با آن نگاه سرد و بدن آمادهی جنگ، یکی از بهترین انتخابهای ممکن برای این نقش است. او برای آماده شدن در این فیلم، سه ماه تمرینات سخت بدنی را زیر نظر یک مربی سابق نیروی دریایی سپری کرد و درصد چربی بدنش را از ۲۰٪ به تنها ۶٪ رساند. این تعهد به آمادگی فیزیکی، در فیلم هم کاملاً مشهود است؛ از صحنههای مبارزه گرفته تا لحظاتی که پشت فرمان نشسته و فقط با یک حرکت فرمان، جهنم به پا میکند.
در دنیای اکشنهای امروزی که بیش از حد به جلوههای ویژه و داستانهای پیچیده متکی شدهاند، زنبوردار (The Beekeeper) محصول ۲۰۲۴ یادآوری میکند که گاهی یک داستان ساده اما سرراست، وقتی با یک بازیگر مناسب همراه شود، میتواند کاملاً مؤثر باشد. جیسون استاتهام در این فیلم بار دیگر به ریشههای خود بازمیگردد؛ مردی کمحرف، خونسرد و بیرحم که وقتی مجبور به اقدام میشود، هیچچیز و هیچکس نمیتواند جلوی او را بگیرد.
داستان فیلم درباره آدام کلی است، مردی که ظاهراً زندگی آرامی بهعنوان زنبوردار دارد، اما گذشتهای بسیار تاریکتر از آنچه به نظر میرسد در انتظارش است. پس از وقوع یک حادثه شخصی که او را وادار به اقدام میکند، کلی به شکار کسانی میرود که در پس این ماجرا قرار دارند. اما این فقط یک انتقام شخصی نیست؛ بلکه چیزی فراتر از آن است. او یکی از اعضای سابق یک سازمان مخفی به نام زنبورداران است، گروهی که برای حفاظت از نظم جهانی آموزش دیدهاند و وقتی قوانین معمولی جواب نمیدهد، وارد عمل میشوند.
یکی از جالبترین جزئیات فیلم این است که تاریخ تولد شخصیت آدام کلی در پرونده FBI، دقیقاً همان تاریخ تولد واقعی جیسون استاتهام است (۲۶ جولای ۱۹۶۷). این شاید یک نکته کوچک باشد، اما از آن دسته جزئیاتی است که شخصیت را ملموستر میکند. همچنین، استاتهام برای آمادگی در نقش خود، آموزشهای واقعی زنبورداری را گذراند و با زنبورها تعامل داشت، تا صحنههای ابتدایی فیلم طبیعیتر به نظر برسد.
سخن پایانیاز خیابانهای لندن تا پیستهای مسابقه، از نبردهای تنبهتن تا تعقیبوگریزهای مرگبار، جیسون استاتهام نامی است که همیشه با هیجان، خشونت کنترلشده و شخصیتهایی خونسرد اما پرجذبه گره خورده است. او یکی از معدود ستارههایی است که بدون نیاز به دیالوگهای پیچیده یا جلوههای ویژهی سنگین، تنها با زبان بدن، مهارتهای فیزیکی و نگاه نافذش، میتواند تمام صحنه را در اختیار بگیرد.
فیلم های Jason Statham، از اکشنهای کلاسیکی مثل مامور انتقال گرفته تا پروژههای مدرنتری مثل خشم مردانه و زنبوردار، نشان دادهاند که فرمول اکشن ناب هنوز هم میتواند تأثیرگذار باشد؛ مشروط بر اینکه بازیگری داشته باشیم که این سبک را درک کند و بتواند فیزیک و کاریزمای لازم را به شخصیتهایش تزریق کند.