بهترین فیلم های برنده نخل طلای کن برای عاشقان فیلم واقعی
جوایز بسیاری در حوزه سینما اهدا میشود که برندگان آنها ویژگیهای خاص خود را دارند. بهترین فیلم های جشنواره کن آثاری هستند که از نظر بصری، هنری، فلسفی و سایر جزئیات مهم فیلمسازی بسیار دقیق و کامل کار شدهاند! این فیلمها ممکن است گیشه خوبی به دست نیاورند اما باید در نظر گرفت که بسیاری از آنها برای گیشه ساخته نشدهاند. ممکن است امتیاز Imdb بالایی نداشته باشند اما هدف آنها پسندیدن مخاطب عام نیست.
جشنواره فیلم کن که برای اولین بار در سال 1936 آغاز به کار کرد، یکی از معتبرترین و مهمترین رویدادهای سینمایی جهان بهشمار میآید که هر ساله در شهر کن فرانسه برگزار میشود. این جشنواره با هدف ترویج هنر سینما و ایجاد فضایی برای نمایش آثار برجسته غیر هالیوودی و بینالمللی پایه گذاری شد، بهخصوص بهعنوان پاسخی به تأثیرات سیاسی روی جشنوارههای سینمایی دهه ۱۹۳۰. هیئت داوران بینالمللی جشنواره کن متشکل از هنرمندان، کارگردانان و صاحبنظران برجسته از سراسر جهان است که با انتخاب و تقدیر از بهترین فیلم های جهان در یک سال، نقش مهمی در جهتدهی به روند سینمای جهانی ایفا میکنند.
آوانگاردها، تابو گریزها، منفجرکنندههای ذهن مخاطب و اجتماعیهای دردناک همه در این جشنواره حضور دارند. هرچند اسکار با ارزشترین جایزه سینما به شمار میآید اما شاید به اندازه جشنواره کن به هنر سینما و آنچه در پس پرده ساخت فیلمها اتفاق میافتد توجه نشود. اگر میخواهید با دنیای واقعی سینما، جایی که هر مخاطبی قرار نیست تا انتها دوام بیآورد آشنا شوید با ما همراه باشید.
لیست برترین فیلمهای برنده جشنواره کن به ترتیب تاریخ
در این مقاله تعدادی از برترین فیلمهای کن را معرفی میکنیم، لیست ما به دلایلی مشخص با برنده سال 2024 یعنی "آنورا" شروع نمیشود اما میتوانید این فیلم را نیز مشاهده کنید. فیلمهای لیست شده در اینجا در کنار تصاویر جذاب و تیزرهای مربوطه در اختیار شما قرار میگیرند و در نگارش آنها از اسپویل دوری شده است.
آناتومی یک سقوط حول محور ساندرا وویتر، نویسندهای آلمانی، میچرخد که پس از سقوط مرگبار همسرش ساموئل در نزدیکی خانهشان در آلپ فرانسه، متهم به قتل میشود. تحقیقات پلیس به زودی درگیر این سوال میشود که آیا این حادثه یک خودکشی بوده یا قتلی عمدی. در این میان، تنها شاهد این ماجرا پسر نابینای این زوج، دنیل، است که باید میان حقیقت و احساسات درونیاش انتخابی دشوار انجام دهد.
یکی از نکات جالب فیلم، این است که نقش سگ خانواده، Snoop (بازی شده توسط مسی، یک سگ بوردر کولی) چنان مورد توجه قرار گرفت که در جشنواره کن جایزه Palm Dog به او اهدا شد. همچنین، یکی از چالشهای تولید، مربوط به سکانسی در ابتدای فیلم بود که باید یک توپ به آرامی از پلهها پایین میآمد؛ برای کنترل سرعت توپ، از چسب مخصوصی استفاده شد که حرکات آن را آهستهتر کند. از دیگر نکات جذاب فیلم، تلاش ساندرا هولر برای یادگیری زبان فرانسوی برای ایفای نقش بود؛ چرا که در فیلم، زبان و ناتوانی کاراکترها در برقراری ارتباط، نقش بسیار مهمی در توسعه داستان دارد.
این فیلم که نخل طلای کن را از میان فیلم های برتر جشنواره کن 2023 آن خود کرد، در جشنوارههای مختلفی خوش درخشید و همچنین توانست جایگاه خود را در جوایز سزار با کسب ۶ جایزه تثبیت کند، از جمله جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر زن برای ساندرا هولر.
گفتنی است که جایزه بزرگ کن 2023 که در واقع دومین جایزه مهم این جشنواره است به فیلم "منطقه مورد علاقه" اهدا شد. همچنین جایزه هیئت داوران کن نیز به فیلم "جنایتهای آینده" ساخته آکی کائوریسماکی رسید. در جشنواره کن 2023 عوامل این فیلمها با حضور بر روی فرش قرمز سوژه اصلی دوربین عکاسان و خبرنگاران بودند.
فیلم مثلث غم در سه بخش روایت میشود: کارل و یایا، زوج مدل و اینفلوئنسر، در دنیای مد و فشن به دنبال کسب شهرت و محبوبیت بیشتر هستند. آنها به یک سفر تفریحی مجلل با یک کشتی فوقالعاده لوکس دعوت میشوند، اما طولی نمیکشد که شرایط وخیم میشود. کشتی در طوفانی شدید گرفتار شده و مسافران ثروتمند آن به شدت بیمار میشوند. بخش دوم فیلم به نمایش مشکلات اجتماعی و نابرابری در قالب طنز میپردازد و سرانجام، این گروه از نجاتیافتگان کشتی در جزیرهای ناشناخته به دام میافتند. در این جزیره، ابیگیل، نظافتچی کشتی که تنها فردی است که توانایی زنده ماندن در شرایط سخت را دارد، به رهبر گروه تبدیل میشود و رابطهها و سلسلهمراتب اجتماعی به کلی دگرگون میشود.
مثلث غم توانست در میان بهترین فیلم های کن 2022 بدرخشد و برنده جایزه نخل طلایی شود. یکی از نکات جالب فیلم، تغییر جنسیت شخصیت ابیگیل در فیلمنامه است؛ ابتدا این نقش به عنوان یک مرد نوشته شده بود، اما به پیشنهاد دانشجویان اوستلوند، این شخصیت به یک زن تغییر یافت، که به نظر منتقدان، لایههای بیشتری از پیچیدگی به فیلم اضافه کرد.
سایت راجر ایبرت درباره این فیلم مینویسد:
به نظر میرسد که استلوند فکر میکند حرفهای بیشتری برای گفتن دارد نسبت به آنچه واقعاً بیان میکند گمان میکنم این ادعای خودپسندانه در ریشه بیشتر انتقادهای منفی به این فیلم قرار دارد اما این باعث نشد که فیلم برای من بهعنوان یک هجویه اجتماعی سرگرمکننده نباشد.
داستان فیلم حول محور الکسا (Alexia) میچرخد؛ زنی که در کودکی طی یک تصادف رانندگی مجروح شده و از آن زمان با یک صفحه تیتانیوم در جمجمهاش زندگی میکند. زندگی او که با رقص و کار در دنیای خودروها گره خورده، به شکلی وحشیانه و خشونتبار تغییر میکند و وارد مسیر جدیدی از جنایت و هویت میشود. در حین فرار از قانون، الکسا هویتی جدید برای خود خلق میکند و به عنوان آدریان، پسر گمشده یک آتشنشان به نام ونسان، معرفی میشود. در حالی که رابطه عجیبی بین این دو شکل میگیرد، بارداری الکسا نیز بهتدریج پیچیدگیهای بیشتری به داستان اضافه میکند.
یکی از جذابترین نکات درباره تیتان این است که دومین کارگردان زن، بعد از جین کمپیون در سال ۱۹۹۳، بود که موفق به حضور در میان بهترین فیلم های فستیوال کن و بردن نخل طلای کن شد.
فیلم از لحظهای که در جشنواره کن نمایش داده شد، باعث شد هیئت داروان بین المللی آن را به آثار دیوید کراننبرگ و تاکاشی میکه مقایسه کنند؛ ترکیبی عجیب از وحشت بدنی و معانی عمیق درباره هویت و انسانیت. فیلم به خاطر دیدگاه شجاعانه دوکورنو به سرعت در جوایز جهانی، از جمله نامزدی اسکار بهترین فیلم بینالمللی، تحسین شده و تبدیل به یکی از آثار مهم سال ۲۰۲۱ شد.
خانواده کیم در فقر زندگی میکنند و تلاش دارند راهی برای ارتقاء وضعیت خود پیدا کنند، خانواده پارک، زندگی مرفه و بدون دغدغهای دارند. خانواده کیم با حقههای هوشمندانه به تدریج وارد زندگی خانواده پارک میشوند و نقشهای مختلفی مانند معلم و خدمتکار را به خود اختصاص میدهند. اما این نفوذ به یک بازی خطرناک و پیچیده تبدیل میشود که رازهای مخوفی را برملا میکند.
یکی از نکات جالب فیلم این است که بونگ جون هو از پلهها بهعنوان یک نماد از تفاوتهای طبقاتی استفاده میکند؛ شخصیتها بارها در حال بالا و پایین رفتن از پلهها نشان داده میشوند تا شکاف میان فقرا و ثروتمندان را به تصویر بکشد. همچنین، فیلم با اشارههای ظریف به آثار آلفرد هیچکاک و تکرار نگاههای خیره از پنجرهها به بیاعتمادی و احساس نظارت دائمی اشاره میکند. بونگ جون هو در مصاحبهای فاش کرد که نوشتن فیلمنامه این فیلم او را مضطرب میکرد و سالها به فکر ساخت این پروژه بود (شاید خیلی زودتر جزء کارگردانان فیلم های برنده نخل طلای کن میشد)، اما در نهایت توانست فیلمنامه را در مدت سه و نیم ماه به اتمام برساند.
این فیلم علاوه بر اینکه توانست برنده نخل طلای کن 2019 شود، در اسکار همین سال هم 4 جایزه از جمله بهترین فیلم را کسب کرد. فیلم انگل با هزینه تنها 11 میلیون دلار توانست با فروش 258 میلیون دلاری خود یک موفقیت بزرگ بدست آورد. همچنین کاربران روتن تومیتوز امتیاز 90% و منتقدان این سایت هم امتیاز 99% را به این فیلم دادند که بسیار چشمگیر بود. این فیلم جزو عناوینی در متاکریتیک است که تماشای آن حداقل یک بار در زندگی توصیه شده است.
دزدان فروشگاه از دید یک خانوادهی فقیر روایت میشود که از راههای غیرقانونی مانند دزدی از فروشگاهها برای بقا تلاش میکنند. این خانوادهی غیرخونی، دختری بیخانمان را به خانه میآورند و او را به جمع خود میپذیرند. اما وقتی رازهای این خانواده کمکم برملا میشود، پرسشهایی بنیادین دربارهی مفهوم واقعی خانواده و اخلاقیات مطرح میگردد. در این فیلم، مفهوم خانواده به چالش کشیده میشود؛ آیا تنها پیوند خونی خانواده را تعریف میکند یا میتوان خانوادهای ساخت که در آن عشق و حمایت بیشرط شکل بگیرد؟
هیروکازو کورئیدا در این فیلم تلاش کرده تا شکافهای عمیق اجتماعی در ژاپن را از زاویهای نزدیک و ملموس به تصویر بکشد (خوراکی که بهترین فیلم های جشنواره کن همیشه تشنه آن هستند). او برای نوشتن فیلمنامه، سالها بر روی این ایده کار کرده و حتی برای تحقیق در مورد فیلم به یتیمخانهها سر زده است.
این فیلم پس از نمایش در جشنواره کن، موفق به کسب جوایز متعددی از جمله جایزه نخل طلا شد و همچنین نماینده رسمی ژاپن برای بخش بهترین فیلم بینالمللی در اسکار ۲۰۱۹ بود. این اثر با نمایش مشکلات طبقههای پایین اجتماع، پرسشهایی جدی درباره عدالت اجتماعی و اهمیت روابط انسانی مطرح میکند و به عنوان یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۸ شناخته شد.
فیلمهای هنری و هنر محور اکثرا اقبال بالایی در گیشه و اسکار ندارند اما بسیاری از بهترین فیلم های جشنواره کن در این زمینه ساخته شدهاند. مربع دربارهی کریستین، مدیر یک موزه هنری است که در تلاش است تا نمایشگاهی جدید به نام "مربع" برگزار کند؛ اثری که هدفش ارتقای حس اعتماد و مراقبت اجتماعی است. با این حال، زندگی شخصی کریستین به سرعت از کنترل خارج میشود. پس از آن که قربانی یک دزدی میشود، تلاشهای او برای بازیابی حس کنترل منجر به بحرانهای شخصی و حرفهای بزرگی میشود. در همین زمان، یک کمپین تبلیغاتی برای نمایشگاه باعث یک جنجال عمومی و رسوایی در سطح اجتماعی میشود.
گاردین در مقالهای در رابطه با فیلم مینویسد:
کمدی گسترده و جسورانه روبن اُستلوند به نام مربع، یک موزه هنر معاصر را به یک شهر-دولت عجیب، ناپایدار و شبیه به دنیای جی.جی. بالارد تبدیل میکند. این جایی است که احساس گناه یک فرد مهم، کل جامعه را به سمت یک بحران عصبی تدریجی سوق میدهد؛ این فیلم واقعاً صحنههایی عجیب و دیوانهوار ارائه میدهد که تماشاگر را شوکه میکند، با لحظاتی از خالصترین شگفتیها و عجایب.
داستان فیلم حول محور دنیل بلیک، نجاری ۵۹ ساله است که پس از تجربهی حمله قلبی، به دنبال دریافت کمکهای اجتماعی است، اما بوروکراسی پیچیده و غیرانسانی سیستم رفاه عمومی، او را در وضعیت دشواری قرار میدهد. دنیل در مسیر تلاش برای گرفتن حق خود با کتی، مادری تنها که خود نیز با مشکلات مشابه دستوپنجه نرم میکند، آشنا میشود. این دو شخصیت از طبقات پایین جامعه، در کنار یکدیگر، با چالشهای اجتماعی و اقتصادی مواجه میشوند و سعی میکنند در برابر بیعدالتیهایی که زندگیشان را تحت تأثیر قرار داده، مقاومت کنند.
کن لوچ، با این فیلم به کهنترین کارگردان فیلم های برنده نخل طلای کن تبدیل شد و اثر او با استقبال پرشور مخاطبان و منتقدان مواجه شد، تا جایی که پس از نمایش در کن، فیلم یک تشویق ایستاده ۱۵ دقیقهای را دریافت کرد.
سایت نقد فیلم و سریال ورایتی درباره این فیلم مینویسد:
اگر "من، دنیل بلیک" 20 یا 30 سال پیش ساخته شده بود، شخصیتهای کارمندان اداره رفاه ممکن بود به شکلی رنگارنگتر بهعنوان "آدمهای بد" نمایش داده شوند. جانز با اجرای قدرتمند خود به شخصیت دنیل، شرافتی سرسختانه میبخشد، اما در زیر آن، خشم تنهایی را میبینیم که در حال جوشیدن است تا جایی که باید فوران کند.
دیپان، یک سرباز سابق ببرهای تامیل، با دو همراه دیگر، زنی جوان به نام یالینی و دختری کوچک به نام ایلایال، به فرانسه مهاجرت میکنند. آنها برای به دست آوردن پناهندگی وانمود میکنند که یک خانواده هستند. اما وقتی وارد محلهای در حومه پاریس میشوند که درگیر خشونتهای داخلی است، دیپان مجبور میشود دوباره به مبارزه با خشونت بپردازد.
یکی از نکات جالب درباره این فیلم، حضور جسوتاسان آنتونیتاسان است که خود در واقعیت تجربه زندگی مشابهی دارد. او نیز همانند شخصیت فیلم، در کودکی بهعنوان سرباز در جنگ داخلی سریلانکا حضور داشت و سپس به فرانسه مهاجرت کرد. این فیلم همچنین اولین اثر برنده نخل طلا با بازیگران و دیالوگهایی به زبان تامیل است که نشان از جهانیشدن پیامهای فیلم و توجه به بحرانهای پناهندگان دارد.
دیپان نه تنها به خاطر داستان پناهندگان، بلکه به دلیل پرداختن به موضوعات مهمی مانند مهاجرت، جنگ و تلاش برای بازسازی زندگی پس از تراژدیهای انسانی مورد تحسین قرار گرفت. پس از اعلام پیروزی این فیلم در میان بهترین فیلم های جشنواره کن 2015، نظرات ضدونقیضی از سوی منتقدان بینالمللی به وجود آمد، اما داوران با تأکید بر قدرت روایی فیلم، از تصمیم خود دفاع کردند.
فیلم خواب زمستانی ماجرای آیدین، بازیگر بازنشستهای را روایت میکند که در هتلی در منطقهای دورافتاده از آناتولی زندگی میکند. او با همسر جوانش نیهال و خواهرش نجلا زندگی میکند، اما رابطههای سرد و پرتنش با این دو زن، همراه با تنهایی و تفکر عمیق، زندگی او را به ورطهای از تردیدها و تعارضات میکشاند. این فیلم با تاکید بر گفتوگوهای طولانی و فلسفی میان شخصیتها، مخاطب را به تأمل در مورد ماهیت انسان و جایگاه او در جامعه و طبیعت وادار میکند.
از حقایق جالب درباره این فیلم، این است که جیلان در ابتدا بیش از ۲۰۰ ساعت فیلم ضبط کرده بود و نسخه اولیهی فیلم ۴ ساعت و نیم زمان داشت، اما او موفق شد با تلاش، فیلم را به ۳ ساعت و ۱۵ دقیقه کاهش دهد. همچنین، هالوک بیلگینر، بازیگر اصلی فیلم، در ابتدا سه بار پیشنهاد این نقش را به دلیل برنامههای فشرده تئاتریاش رد کرده بود، اما در نهایت، جیلان موفق شد او را برای این نقش قانع کند و فیلمبرداری بر اساس زمانهای خالی او تنظیم شد. پوستر فیلم نیز الهام گرفته از نقاشی ایلیا گلازونوف برای یکی از رمانهای داستایفسکی است که به زیبایی با مضمون فیلم همخوانی دارد.
خواب زمستانی با نگاهی فلسفی و عمیق به روابط انسانی، به یکی از برجستهترین آثار نوری بیلگه جیلان تبدیل شد و توانست جایزه نخل طلا را به عنوان طولانیترین فیلمی که تاکنون این جایزه را کسب کرده به دست آورد.
فیلم داستان پیچیده و احساسی دو زن را به تصویر میکشد؛ یکی دانشآموزی به نام آدل که در جستجوی هویت خود است و دیگری اما، هنرمندی با موهای آبی که زندگی آدل را بهکلی تغییر میدهد. آبی گرمترین رنگ، زندگی آدل را از نوجوانی تا بزرگسالی دنبال میکند؛ از اولین جرقههای عشق تا تجربههای تلخ شکست و جستجوی هویت. رابطه عاشقانه و پیچیده این دو شخصیت بهمرور به مشکلاتی مانند تفاوت طبقاتی و اختلافات حرفهای تبدیل میشود.
از نکات جالب فیلم این است که در میان سالها کاندیداتوری میان بهترین فیلم های جشنواره کن، نخل طلای کن برای اولین بار به همراه کارگردان، به هر دو بازیگر اصلی فیلم، آدل اگزارکوپولوس و لیا سیدو، نیز اهدا شد، که این اقدام نشان از تقدیر ویژه از بازی خیرهکننده این دو بازیگر داشت. همچنین فیلم در طول تولید با چالشهای متعددی مواجه بود؛ از جمله اینکه عبداللطیف کشیش بازیگران را تشویق کرد تا دیالوگها را فراموش کنند و بیشتر به بداههگویی بپردازند تا فیلم حالت طبیعیتر و واقعیتری به خود بگیرد. حدود ۸۰۰ ساعت فیلمبرداری انجام شد تا در نهایت فیلم به مدت زمان ۱۸۰ دقیقه برسد.
آبی گرمترین رنگ است به خاطر نمایش صریح و بیپرده از عشق و هویت جنسی، بحثبرانگیز شد، اما همزمان به یکی از تحسینشدهترین آثار سال تبدیل شد و جایگاه خود را در تاریخ سینما بهعنوان اثری ماندگار تثبیت کرد.
سخن پایانیهر یک از فیلمهایی که در این مقاله معرفی شد، نمایندهای است از جهانی متفاوت از هنر و خلاقیت. برندگان نخل طلای کن نهتنها از لحاظ تکنیکی و روایی برجسته هستند، بلکه هر یک به طریقی بر تفکرات و احساسات مخاطبان خود اثر گذاشتهاند. این آثار نشاندهندهی این هستند که سینما میتواند زبانی جهانی باشد که از طریق آن میتوان داستانهای انسانی از هر گوشهی جهان را به تصویر کشید. جشنواره کن و جایزه نخل طلا، فضایی برای تجلیل از این نوع آثار فراهم کردهاند؛ فیلمهایی که بهدلیل پرداختن به عمیقترین و پیچیدهترین موضوعات زندگی، در ذهن و دل تماشاگران باقی میمانند.
بهترین فیلم های جشنواره کن فقط بهعنوان آثار سینمایی شناخته نمیشوند؛ بلکه به نوعی به عنوان مانیفستهایی عمل میکنند که به ما کمک میکنند تا خودمان و جهان پیرامونمان را بهتر درک کنیم. در نهایت، سینما نه تنها هنری بصری، بلکه واسطهای برای انتقال احساسات، هویت و افکار است که فراتر از مرزهای زبان و فرهنگ میرود. با شرکت در نظرسنجی و رای دادن به این آثار به ما بگویید کدامیک را بیشتر پسندیدهاید. همیشه پاراجی بمانید و خدانگهدار.