بهترین فیلم های جزیره ای؛ سینما میان بیکران آبی رنگ

فیلم های جزیره ای، جهانی که آبی بیکران دنیایی آشنا را از ناشناختهترین ترسها جدا میکند. جزیرهها در سینما همیشه بیش از یک لوکیشن صرف بودهاند؛ آنها تبدیل به شخصیتهایی زنده میشوند که داستانها را شکل میدهند، شخصیتها را تغییر میدهند و مرز بین رویا و کابوس را محو میکنند. از قلمروهای افسانهای گرفته تا زندانهای بیرحم طبیعت، فیلمهای جزیرهای ما را به جاهایی میبرند که غرور انسان، امید، بقا و دیوانگی با هم برخورد میکنند.
لیست بهترین فیلم های جزیره ای
در این مطلب، به سراغ بهترین فیلم های جهان با موضوع جزیره رفتهایم که با امتیازهای درخشان در IMDb درخشیدهاند. هر فیلم، دریچهای به دنیایی تازه است: گاهی ما را به دل یک پارک ژوراسیک پر از دایناسور پرتاب میکند، گاهی در پیچ و خم روانشناسی یک جزیره شاتر سرگردان میکند یا ما را با دریانوردان نفرین شده کارائیب همراه میسازد. آماده باشید؛ این سفر، از آبهای خروشان تا سواحل ناشناخته، چیزی فراتر از یک ماجراجویی ساده خواهد بود.
وقتی غرور انسان در دل یک جزیرهی فراموششده دست به احیای هیولاهای تاریخ میزند، طبیعت تنها یک پاسخ دارد: بقا. در ایسلا نوبلار، جزیرهای مه آلود در نزدیکی سواحل کاستاریکا، یک پروژه رویایی به واقعیت تبدیل شده است: پارکی تفریحی مملو از دایناسورهای زنده که به لطف مهندسی ژنتیک به زندگی بازگشتهاند. میلیاردر جاهطلب جان هموند گروهی از دانشمندان و نوههایش را برای بازدیدی آزمایشی دعوت میکند. اما یک طوفان سهمگین و خطای انسانی، نظم پارک را در هم میشکند و به سرعت، این مکان شگفتانگیز به قلمرو وحشی شکارچیان ماقبل تاریخ بدل میشود.
پارک ژوراسیک نه تنها به یک دستاورد فنی بزرگ در سینما بدل شد، بلکه سه جایزه اسکار برای جلوههای ویژه و صدا به دست آورد. نکته جالب اینجاست که برخلاف تصور عمومی، تنها حدود شش دقیقه از حضور دایناسورها با CGI خلق شده بود و مابقی توسط انیماترونیکهای واقعگرایانه ساخته تیم استن وینستون جان گرفت. این ترکیب استادانه باعث شد موجودات فیلم حسی فیزیکی و واقعی داشته باشند که هنوز هم پس از سالها تاثیرگذار است.
اگر بخواهیم یکی از بهترین فیلم های جزیره ای خارجی را نام ببریم، بی شک پارک ژوراسیک با فضاسازی درخشان، جلوههای ماندگار و تعلیقی که هر ثانیهاش نبض تماشاگر را در دست دارد، شایسته این عنوان است. البته باید پذیرفت که روایت فیلم گاهی در تعاملات انسانی خود، نسبت به هیجان سکانسهای اکشن، عمق کمتری پیدا میکند.
در سال 1954، دو مارشال ایالات متحده، تدی دنیلز و چاک ایول، برای بررسی ناپدید شدن یک بیمار مرموز به بیمارستان روانی اشکلیف واقع در جزیرهی شاتر اعزام میشوند. جزیرهای که میان طوفانهای اقیانوس اطلس سر برآورده و با صخرههای بلند و مههایی سنگین، خود به نمادی از انزوا و آشفتگی تبدیل شده است. تدی هرچه بیشتر در اسرار اشکلیف فرو میرود، بیشتر با مرزهای شکنندهی واقعیت و توهم روبرو میشود. در این جزیرهی رازآلود، حقیقت آن چیزی نیست که به نظر میرسد.
جزیره شاتر بهرغم اینکه موفق به کسب جوایز اسکار نشد، مورد تحسین گسترده قرار گرفت و بیش از ۷۰ نامزدی و جایزه از جشنوارههای مختلف به دست آورد. یکی از جالبترین نکات فیلم، بازی با نام جزیره است: "Shutter Island" یک بازی زبانی از عبارتهای "truths and lies" و "truths/denials" است؛ بازی زبانی زیرکانهای که پیشاپیش به تمهای روایت درباره حقیقت و دروغ اشاره میکند.
مارتین اسکورسیزی در این فیلم، با مهارت تمام، فضایی سنگین و خفقانآور خلق میکند که بیننده را درست مانند تدی، در امواجی از تردید و اضطراب غرق میکند. شاید برخی ریتم کند میانی فیلم را نقطه ضعفی بدانند، اما این ساختار آگاهانه طراحی شده تا ذهن مخاطب را با کندی درگیر و در بازی پیچیدهی داستان غرق کند. جزیره شاتر بیشک یکی از بهترین فیلم های جزیره ای در ژانر تریلر روانشناختی است که به زیبایی نشان میدهد چطور یک جزیره میتواند مرز بین حقیقت و جنون را در هم بشکند.



در پس افسانههای دریای کارائیب، داستانی از طمع، خیانت و نفرین شکل گرفته است. ویل ترنر، آهنگری ساده، با کاپیتان جک اسپاروی غیرقابلپیشبینی همراه میشود تا الیزابت سوان، دختر فرماندار، را از چنگال خدمهی نفرینشدهی مروارید سیاه نجات دهند. این سفر آنها را به جزیرهی مرموز ایسلا د مورتا میکشاند، جایی که طلای آزتکی و یک نفرین باستانی سرنوشت انسانها را در هم تنیده است.
فیلم با استقبال تجاری قابل توجهی روبرو شد و نامزد چندین جایزهی مهم از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش اول شد. نقشآفرینی جانی دپ در قالب کاپیتان جک اسپارو، هرچند در ابتدا توسط مدیران دیزنی با تردید مواجه شد، به مرور به یکی از ویژگیهای شاخص فیلم تبدیل گردید.
از لحاظ بصری، دزدان دریایی کارائیب توانست دنیایی زنده و رنگارنگ از ماجراجویی خلق کند، اما ترکیب ژانر فانتزی و کمدی گاهی وزن دراماتیک داستان را کاهش داده و تهدیدات داستانی را کمتر ملموس جلوه میدهد. این فیلم با وجود نقاط ضعف، نمونهای سرگرمکننده از بهترین فیلم جزیره ای در ژانر فانتزی-ماجراجویی به شمار میآید، جایی که افسانههای دریایی با قواعد ژانر مدرن تلفیق شدهاند.
در جزیرهای که تنها قانون آن بقاست، هر کشف ساده میتواند مرز بین زندگی و مرگ باشد. چاک نولاند، مدیر وسواسی شرکت فدکس، پس از سقوط هواپیما در میانهی اقیانوس آرام، خود را تنها بازماندهی حادثه و اسیر جزیرهای متروک مییابد. او باید بدون دسترسی به امکانات دنیای مدرن، مهارتهای فراموششدهی بقا را بازیابد؛ از یافتن آب آشامیدنی گرفته تا ساخت سرپناه و شکار غذا. در این انزوا، نیاز انسانی به ارتباط، حتی در قالب دوستی با یک توپ والیبال به نام ویلسون، از مهمترین انگیزههای او برای زنده ماندن میشود. این فیلم سینمایی بقا در جزیره با تمرکز بر فرسایش فیزیکی و روانی یک انسان، بدون تکیه بر کلیشههای مرسوم این ژانر، روایت میشود.
تام هنکس برای ایفای نقش چاک تغییرات فیزیکی قابل توجهی را پذیرفت، از افزایش وزن شدید گرفته تا کاهش وزن افراطی در طول فیلمبرداری، که به واقعگرایی اثر کمک کرد. بخش عمدهی روایت بدون دیالوگ پیش میرود، تصمیمی که فضای سکوت سنگین جزیره و احساس انزوای مطلق را برجسته میکند.
در عین حال، روایت کند و تکیه بر یک شخصیت مرکزی ممکن است برای برخی مخاطبان چالشبرانگیز باشد. دور افتاده بیشتر از آنکه صرفاً دربارهی بقای فیزیکی باشد، کاوشی در تنهایی، امید و معنای خانه است. این فیلم درباره زندگی در جزیره متروکه نشان میدهد که گاهی سختترین مبارزه، نه با طبیعت، بلکه با خود انسان است.



گروهبان نیل هاوی، مأمور وظیفهشناسی از پلیس اسکاتلند، برای تحقیق دربارهی ناپدید شدن دختری جوان به جزیرهی منزوی سامرآیل سفر میکند. جامعهی ساکن در این جزیره آیینهای خاص خود را دارند، آیینهایی که به ظاهر شاد و رنگارنگاند اما به تدریج چهرهی نگرانکنندهتری از خود آشکار میکنند. هرچه هاوی بیشتر در فرهنگ بومی جزیره فرو میرود، مرز میان تحقیق، تردید و وحشت برای او تنگتر میشود؛ تا جایی که حقیقت، بهایی هولناک پیدا میکند.
مرد حصیری در زمان اکرانش موفقیت تجاری بزرگی کسب نکرد، اما به مرور زمان جایگاه خود را به عنوان یکی از نمونههای برجستهی وحشت بومی تثبیت کرد. تلفیق فضاهای موسیقایی، اسطورههای کهن و فضاسازی روانشناختی خاص، به فیلم هویتی منحصربهفرد بخشیده است. بازی کریستوفر لی در نقش لرد سامرآیل همچنان یکی از ماندگارترین اجراهای کارنامهی او محسوب میشود، هرچند ساختار کند روایت ممکن است برای مخاطبان امروز چالشی باشد.
از منظر اجرا و فضاسازی، مرد حصیری توانسته وحشتی خلق کند که نه از خشونت مستقیم، بلکه از واژگونی ظریف ارزشها و حس عدم اطمینان نشئت میگیرد. این اثر در میان فیلم های باموضوع جزیره، نمونهای خاص از استفاده از لوکیشن به عنوان ابزاری برای القای وحشت تدریجی به شمار میآید، جایی که محیط، باورها و سنتها همدست ترس میشوند.
کارل و یایا، زوج مدل مشهور، در میان تجملات یک کشتی تفریحی لاکچری برای ثروتمندان زندگی بیدغدغهای را تجربه میکنند. اما پس از وقوع طوفانی سهمگین و غرق شدن کشتی، گروهی از بازماندگان خود را در جزیرهای متروک و خشن مییابند؛ جایی که دیگر نه زیبایی، نه پول و نه شهرت، ارزشی ندارد. در این جزیرهی بیقانون، مهارتهای بقا به مهمترین سرمایهی افراد تبدیل میشود و سلسلهمراتب اجتماعی سابق به شکل بیرحمانهای دگرگون میشود. نقش جزیره در اینجا چیزی فراتر از یک پسزمینهی ساده است؛ جزیره به یک میدان اجتماعی تازه بدل میشود که قدرت و ارزش انسانها را بر مبنای کارایی واقعیشان بازتعریف میکند.
مثلث غم برندهی نخل طلای جشنواره کن شد، موفقیتی که نشان از استقبال منتقدان از نقد اجتماعی تیز و ساختار روایی غیرمتعارف آن داشت. فیلم همچنین نامزد سه جایزه اسکار شد. روبن اوستلوند، کارگردان اثر، برای ساخت سکانسهای مربوط به غرق شدن کشتی و صحنههای جزیره از تجارب واقعی تعطیلات خود الهام گرفته بود.
اگرچه فیلم از لحاظ روایت در نیمهی دوم دچار افت ریتم میشود و برخی مخاطبان، تغییر ناگهانی ژانر از کمدی اجتماعی به درام بقا را گسسته میدانند، اما بیشک جزیره به عنوان نمادی از جهانی بدون قراردادهای اجتماعی، جوهرهی نقد فیلم را آشکار میکند. این فیلم درباره گم شدن در جزیره نه صرفاً داستانی دربارهی بقا، بلکه بازتابی گزنده از پوچی قدرت و شکنندگی تمدن مدرن در برابر طبیعت است.



ریچارد، کولهگردی جوان، در سفر به تایلند نقشهای از یک جزیرهی مخفی و دستنخورده به دست میآورد؛ مکانی که شایعه شده بهشتی واقعی دور از دنیای مدرن است. پس از سفر پرخطر و پرمخاطره، او و همراهانش به خلیجی بکر میرسند، جایی که گروهی کوچک زندگی خود را بر مبنای اشتراک، آزادی و گسست از تمدن بنا کردهاند. اما همانطور که ریچارد بیشتر با این جامعه آشنا میشود، زیر سطح آرامش، رگههایی از پارانویا، خشونت و فروپاشی تدریجی پدیدار میشود..
فیلمبرداری اصلی در مایا بی واقع در کو فی فی له انجام شد؛ مکانی که پس از اکران فیلم به یکی از معروفترین جاذبههای گردشگری جهان بدل شد. اما تغییرات زیستمحیطیای که برای فیلمبرداری اعمال شد شامل صاف کردن تپههای شنی و کاشت گیاهان نخل غیر بومی آسیبهایی جبرانناپذیر به اکوسیستم بومی وارد کرد و اعتراضات شدیدی از سوی فعالان محیط زیست به دنبال داشت.
از نظر روایی، ساحل لزوماً در انتقال ایدههای خود به شکل یکپارچه موفق عمل نمیکند؛ تغییر لحن فیلم از ماجرایی به روانشناختی گاهی ناهماهنگ به نظر میرسد. با این وجود، استفاده از محیط جزیره و مفهوم آرمانشهر نابود شده، تأثیری ماندگار برجای میگذارد. این فیلم به خوبی نشان میدهد چگونه رؤیای فرار از جامعه، خود میتواند منبع فساد شود. در میان فیلم های جزیره ای، ساحل نمونهای است که نشان میدهد بهشت، گاه تنها یک سراب است.
در دههی ۱۹۳۰، چند گروه اروپایی با انگیزههایی متفاوت از آرمانگرایی فلسفی تا جاهطلبی شخصی راهی جزیرهی خالی از سکنهی فلورینا در مجمعالجزایر گالاپاگوس میشوند. در این محیط بکر و منزوی، آنها تلاش میکنند بهشت موعود خود را بسازند، اما خیلی زود تنشهای پنهان، تضادهای شخصیتی و رقابتهای تلخ میانشان سر بر میآورد.
فیلم بر اساس رویدادهای واقعی و مستندی ساخته شده که به ماجرای گالاپاگوس معروف است، داستانی آنقدر عجیب که نیازی به اغراقهای داستانی ندارد. جالب است بدانید بخش عمدهی فیلمبرداری نه در گالاپاگوس واقعی، بلکه در کوئینزلند استرالیا انجام شده؛ انتخابی که به دلایل دسترسیپذیری صورت گرفت، با این حال بخشی از نماهای طبیعی برای واقعیتر شدن فضا مستقیماً در گالاپاگوس ثبت شد.
روایت فیلم، بر مبنای تضاد بین آرمان و واقعیت ساخته شده؛ مفهومی که با استفاده از محیط خشن و در عین حال فریبندهی جزیره به شکلی مؤثر منتقل میشود. در میان فیلم های جزیره ای جدید، بهشت نمونهای از این واقعیت تلخ است که حتی در دورافتادهترین نقاط زمین، انسان نمیتواند از خود و سایههایش بگریزد.
گودزیلا در برابر کونگ: امپراتوری جدید (Godzilla x Kong: The New Empire - 2024)
در دنیایی زیرین و جزایری فراموش شده، نبرد بر سر بقا فقط آغاز ماجراست. پس از درگیریهای قبلی، گودزیلا و کونگ باید با تهدیدی ناشناخته روبرو شوند که نه تنها بقای خودشان، بلکه تعادل زمین را به خطر انداخته است. این بار داستان عمیقتر به تاریخچهی تایتانها و اسرار دنیای زیرزمینی موسوم به "زمین توخالی" نفوذ میکند. جزیرهی جمجمه، که پیشتر تنها زیستگاه کونگ بود، در این فیلم به نقطهی اتصال گذشته و آیندهی تایتانها بدل شده؛ جزیرهای که از نظر جغرافیایی، زیستی و روایی اهمیت بیشتری یافته است.
فیلم با بودجهای پایینتر نسبت به آثار قبلی دنیای هیولاها ساخته شد (حدود ۱۳۵ میلیون دلار) و بخشی از تمرکز خود را از داستان انسانی به نبردهای هیولایی منتقل کرد. نکتهی جالب این است که بخش عمدهی فیلمبرداری در مناطق طبیعی استرالیا انجام شده تا جلوهای غنیتر و زمینیتر به لوکیشنهای "زمین توخالی" و جزیره جمجمه بدهد.
در فیلم اکشنهای هیولایی پرانرژی هستند، اما خط داستانی انسانی سطحیتر و گاه فرعی به نظر میرسد. برخی منتقدان معتقدند این تغییر تمرکز باعث شده که فیلم حس وزن دراماتیک آثار اولیهی دنیای هیولاها را از دست بدهد. در بین فیلم های جزیره ای جدید، گودزیلا در برابر کونگ: امپراتوری جدید جزیره را نه به عنوان مکانی برای بقا یا بیداری روانی، بلکه به عنوان میدان نبرد نیروهای اسطورهای تصویر میکند؛ رویکردی که بیش از آنکه انسانی باشد، اسطورهای و فانتزی است.



جیمز فاستر، نویسندهای ناموفق، به همراه همسرش در تعطیلاتی به ظاهر آرام به تفریحگاهی لوکس در جزیرهای خیالی به نام "لا تولکا" سفر میکند. اما پشت نمای ظاهراً بینقص این جزیره، قانونی تکاندهنده پنهان است: هر جنایتی قابل جبران است، به شرط پرداخت هزینهی ایجاد یک کلون که به جای مجرم مجازات شود. جزیره در استخر بی انتها دیگر فقط پسزمینهی حوادث نیست، بلکه بستری است که در آن، هویت انسان، اخلاق، و مرز بین واقعیت و توهم به بازی گرفته میشود.
فیلم که اولین بار در جشنواره ساندنس به نمایش درآمد، به دلیل محتوای شدید بصری و خشونت گرافیکی نسخهای با درجهبندی NC-17 دریافت کرد که برای اکران عمومی به نسخهی R ویرایش شد. صحنههای تفریحگاه در شیبنیک کرواسی فیلمبرداری شده، جایی که کراننبرگ جوان با طراحی فضاهای هندسی و بسته، حس ایزولهگی و ازخودبیگانگی را تقویت کرده است.
از نظر روایت، استخر بی انتها فیلمی تجربی و چالشبرانگیز است که در آن داستان به شکل خطی و سنتی پیش نمیرود. برخی منتقدان فیلم را تحسین کردهاند که چگونه حس فروپاشی روانی شخصیت را با تصاویر سورئال ترکیب میکند، در حالی که بخشی از تماشاگران عام، به دلیل روایت غیرمتعارف و فضاسازی سرد آن، ارتباط برقرار نکردهاند.
در میان فیلم های جزیره ای، استخر بی انتها تجربهای تلخ و بیثبات ارائه میدهد؛ اثری که جزیره را به محلی برای گسست کامل از اخلاق، هویت و حتی خودآگاهی بدل میکند. اینجا بقا دیگر فیزیکی نیست؛ بقا روانی، یا شاید گم شدن کامل در لذایذ بیمرز، دغدغهی اصلی شده است.
سخن پایانیجزایر در سینما همیشه چیزی فراتر از جغرافیا بودهاند؛ آنها آزمایشگاههایی طبیعی هستند که در آن، شخصیتها مجبورند با طبیعت، یکدیگر و خود واقعیشان روبرو شوند. در این مجموعه از فیلم های جزیره ای، دیدیم که چگونه این محیطهای منزوی میتوانند صحنهای برای وحشت روانی، بقا، فروپاشی اجتماعی یا حتی نبرد موجودات افسانهای باشند.
نکتهی مشترک در بیشتر این آثار، استفادهی هوشمندانه از انزوا است؛ جایی که هنجارهای معمول اجتماعی از بین میروند و قواعد جدیدی شکل میگیرند. چه در پارک ژوراسیک باشیم یا در جزیرهای شبیه لا تولکا، حضور در جزیره همیشه فرصتی است برای برهنه کردن لایههای شخصیت انسان.
این فیلمها نشان میدهند که فاصله گرفتن از دنیای آشنا، لزوماً به رهایی ختم نمیشود؛ گاهی تنها باعث میشود با تاریکترین زوایای وجود خود روبرو شویم. شاید همین چالش است که فیلمهای جزیرهای را همواره برای مخاطبان، جذاب و به یادماندنی نگه میدارد.