بهترین فیلم های متاکریتیک؛ لیست فیلم های با بالاترین نمره متاکریتیک
این روزها سایتهای بسیاری هستند که فیلمها را امتیاز دهی میکنند و با رتبههای مختلف معرفی میکنند، اما چرا فیلم های متاکریتیک اهمیت دارند؟ حقیقت این است که فیلمهایی که در متاکریتیک بالاترین امتیازات را کسب میکنند، فراتر از سرگرمی هستند. آنها به نوعی نمایندهی هنر سینما هستند؛ هنری که فراتر از سطح داستان و سرگرمی، به عمق مفاهیم انسانی و فلسفی میپردازد و در بسیاری از موارد حتی زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهند. برخلاف imdb که رتبهبندی و امتیازدهی به عناوین بر اساس سلیقه، محبوبیت و رای مخاطبین عام انجام میشود، رتبه بندی متاکریتیک منتقد محور است به گونهای که سایت نظرات منتقدان بزرگ فیلم و سریال را جمع آوری کرده، میانگین امتیاز آنها را به شما ارائه میدهد. البته که این سایت شامل قسمت رای مخاطبان نیز میباشد که در رتبهبندی تاثیر بالایی ندارد.
در این رتبه بندی 2 چیز بسیار مهم است، یکی امتیاز فیلمها که بالاترین آن 100 است و دیگری برچسب (must watch) که خود متاکریتیک به بعضی فیلمها داده است. توجه کنید در معرفی این فیلم ها سعی کردهایم فیلمهای مشهوری که همه میشناسند و در بسیاری از سایتها معرفی میشوند مانند Casablanca، Citizen Kane و The Godfather را نام نبریم و بیشتر از فیلم های 1950 به بعد استفاده کردهایم.
لیست بهترین فیلم های متاکریتیک
در ادامه، قصد داریم به سراغ تعدادی از این فیلم های برتر جهان برویم؛ آثاری که از نگاه منتقدان، درخشش خیرهکنندهای داشتهاند و هر یک در نوع خود به یک شاهکار سینمایی تبدیل شدهاند. فیلم های یاد شده در لیست، بدون اسپویل و در کنار تصاویر جذاب و تیزرهای حرفهای به شما ارائه میشوند.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 95
امتیاز متاکریتیک کاربران: 8.9
شاید برای شما هم جالب باشد بدانید یک فیلم ایرانی قسمتی از عناوین برتر متاکریتیک است و با تگ حتما ببینید مشخص شده است.
داستان فیلم بهظاهر از یک درگیری ساده بین یک زن و شوهر بر سر مهاجرت آغاز میشود. سیمین میخواهد به همراه دخترش ترمه ایران را ترک کند تا آینده بهتری برای او فراهم کند، اما همسرش نادر حاضر نیست بهخاطر مسئولیتهایی که در قبال پدر پیر و مبتلایش به آلزایمر دارد، از کشور خارج شود. اختلافات میان این زوج باعث میشود که سیمین درخواست طلاق دهد، و این تصمیم بهانهای برای درگیریهای بیشتر و پدید آمدن موقعیتهای پیچیدهتر در زندگی آنها میشود.
جالب است بدانید که اولین ایده فرهادی برای این فیلم از تصویری در ذهن او شکل گرفت؛ مردی که پدر مبتلا به آلزایمر خود را شستشو میدهد. این تصویر به تدریج به یک فیلمنامه پیچیده و چند لایه تبدیل شد که در آن نهتنها دو خانواده، بلکه عدالت و حقیقت نیز در هم تنیده میشوند. در نهایت، این فیلم از اولین فیلم های ایرانی بود که توانست جایزه اسکار و گلدن گلوب را کسب کند، و این نقطه عطفی بزرگ در سینمای ایران محسوب میشود.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 95
امتیاز متاکریتیک کاربران: 8.6
وقتی حرف از بهترین فیلم ها از نگاه سایت متاکریتیک میشود حتی عاشقانهها نیز رنگ و بوی متفاوت و فلسفی دارند. قرن ۱۸ میلادی، جایی در یک جزیره دورافتاده بریتانی. ماریان، یک نقاش حرفهای، ماموریت دارد تا تصویر هلوئیز، زنی جوان که بهزودی مجبور است ازدواج کند را برای پرتره ازدواجش بکشد. اما این پرتره باید بهصورت مخفیانه کشیده شود، چرا که هلوئیز از این ازدواج ناراضی است و نمیخواهد تصویرش ثبت شود. در این روند، یک رابطهی احساسی و عاشقانه بین ماریان و هلوئیز شکل میگیرد؛ رابطهای که تنها در سکوت و نگاهها شعلهور میشود، بدون اینکه نیازی به واژهها باشد.
فیلم توانسته در سایت متاکریتیک میانگین امتیاز 95 منتقدین و 8.6 مخاطبان را به دست آورد.
گاردین در مقالهای به نقد این فیلم پرداخته و نوشته:
فیلم پرترهی زنی در آتش، که با رنگهای زنده و هنری توسط کلر ماتون فیلمبرداری شده، به زیبایی عشق و سیاست را در کنار هم قرار میدهد. گاهی فیلم مانند یک داستان عاشقانهی پر هیجان است که با انتظاری سرشار از احساسات همراه است. در جاهایی دیگر، بیشتر شبیه به یک پیام اجتماعی-سیاسی به نظر میرسد که کارگردان، سیاما، آن را بیانیهای درباره نگاه زنانه مینامد. صحنههایی که الوییز را با لباس عروسی نشان میدهد، حالتی گوتیک به فیلم میبخشد و قدم زدنهایش در کنار صخرهها، یادآور رمانهای خواهران برونته است.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 96
امتیاز متاکریتیک کاربران: 7.6
داستان فیلم حول محور زندگی کلو، خدمتکار بومی یک خانوادهی مکزیکی، میچرخد. او که زندگی روزمرهاش بین کارهای خانه و مراقبت از کودکان خانواده میگذرد، اما ناگهان با چالشی شخصی روبرو میشود؛ بارداری ناخواسته از معشوقش که او را به حال خود رها میکند. در کنار این داستان، سوفیا نیز با بحرانهای خانوادگی روبروست، به ویژه پس از جدایی شوهرش و تلاش برای نگه داشتن خانواده. هر دوی این زنان، در شرایطی که احساس تنهایی و بیپناهی میکنند، به نوعی به یکدیگر تکیه میکنند.
بسیاری از فیلم های Metacritic بر اساس شکل متفاوتی که امتیازدهی میشوند آثاری بسیار هنری و نزدیک به شعر هستند. رما نیز یکی از آنهاست، شاید چندان تصاویر سیاه و سفید فیلم عامه پسند نباشد اما اگر اهل این فضا باشید عاشقش میشوید.
فیلم رما با تصمیم جسورانهی کوارون برای فیلمبرداری به صورت سیاه و سفید، حس و حال خاصی از نوستالژی را به تصویر میکشد. جالب است بدانید که کوارون تمامی صحنهها را به ترتیب زمانی فیلمنامه فیلمبرداری کرد تا بازیگران به شکل طبیعیتر با تحولات احساسی شخصیتها همراه شوند.
این فیلم در جشنوارههای متعددی خوش درخشید و توانست سه جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین کارگردانی را برای کوارون به ارمغان بیاورد. همچنین، رما توانست شیر طلایی جشنواره ونیز را به عنوان اولین فیلم مکزیکی کسب کند، موفقیتی که برای همیشه جایگاه این فیلم را در تاریخ سینما تثبیت کرد.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 96
امتیاز متاکریتیک کاربران: 8.2
گاهی اوقات، دردهای خاموش گذشته ما را به جایی میبرند که هرگز تصورش را نمیکردیم.
لی چندلر (با بازی کیسی افلک)، مردی ساکت و منزوی است که پس از مرگ ناگهانی برادرش جو (کایل چندلر)، مجبور میشود سرپرستی برادرزاده نوجوانش پاتریک (لوکاس هجز) را بر عهده بگیرد. این مسئولیت جدید، او را به زادگاهش منچستر کنار دریا بازمیگرداند؛ جایی که خاطرات تلخ و زخمهای قدیمی در انتظارش هستند. لی باید با گذشتهای که سالها از آن فرار کرده بود، روبهرو شود و در این مسیر، رابطهای نو با پاتریک برقرار کند.
جالب است بدانید که کیسی افلک برای ایفای نقش لی، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. او با بازی تاثیرگذار خود، توانست عمق احساسات یک مرد شکسته را به تصویر بکشد. همچنین، لوکاس هجز با تنها ۲۰ سال سن، نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد که او را به یکی از جوانترین نامزدهای این جایزه تبدیل کرد.
در ابتدا، مت دیمون به عنوان تهیهکننده و بازیگر اصلی پروژه در نظر گرفته شده بود، اما به دلیل تداخل برنامهها، او تنها به عنوان تهیهکننده باقی ماند و نقش اصلی را به افلک سپرد. این تصمیم نه تنها به نفع فیلم تمام شد، بلکه به افلک فرصت داد تا یکی از بهترین عملکردهای حرفهای خود را ارائه دهد و باعث ساخت یکی از بهترین فیلم ها از نگاه سایت متاکریتیک شود.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 97
امتیاز متاکریتیک کاربران: 8.3
داستان کجا می روی آیدا حول محور آیدا، مترجم سازمان ملل در شهر سربرنیتسا، میچرخد. زمانی که نیروهای صرب وارد شهر میشوند، هزاران نفر از شهروندان به کمپ سازمان ملل پناه میآورند. آیدا که به مذاکرات داخلی دسترسی دارد، در بحرانی فاجعهبار قرار میگیرد؛ بین وفاداری به وظایفش به عنوان مترجم و تلاش ناامیدانه برای نجات خانوادهاش. فیلم با لحنی پرتنش و بدون رحم، شما را درگیر تصمیمات دردناک و ناگزیری میکند که آیدا مجبور به اتخاذ آنهاست. کجا میروی آیدا یکی از بهترین فیلم های سایت متاکریتیک غیر انگلیسی زبان است.
سایت راجر ایبرت درباره فیلم مینویسد:
این فیلم درباره جنایات جنگی غیرقابل تصور است اما این داستان جهانی را در یک بستر کاملاً انسانی روایت میکند. ما اغلب درباره این بخشهای تاریک تاریخ میخوانیم، اما فهمیدن عمق فاجعهای مانند آنچه در سربرنیتسا رخ داد، واقعاً دشوار است. کجا میروی، آیدا؟ جسارت آن را دارد که نه تنها بپرسد چطور چنین اتفاقاتی رخ میدهد، بلکه بررسی کند که چطور بهراحتی از این جنایات جنگی عبور میکنیم و به زندگی روزمره در همان مکانهایی که بسیاری کشته شدهاند، بازمیگردیم.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 97
امتیاز متاکریتیک کاربران: 8.0
بعضی فیلمها مانند زخمهای باز تاریخاند، فیلمهایی که به ما نشان میدهند حتی در پسِ لحظات روزمره، رنجهایی هستند که تنها سکوت میتواند آنها را فریاد بزند.
حضور فیلم های سیاسی در میان فیلم های برتر متاکریتیک چیز عجیبی نیست زیرا این فیلمها توانایی فکری بسیار بالایی دارند. داستان روایتی است از اوتیلیا و گابیتا، دو دانشجوی دانشگاه که در یک خوابگاه زندگی میکنند. گابیتا باردار است و برای انجام سقط جنین غیرقانونی به کمک اوتیلیا نیاز دارد. آنها در نهایت به مردی به نام آقای ببه مراجعه میکنند که در ازای دریافت پول و تقاضاهای غیر منتظره، موافقت به انجام سقط جنین میکند. فیلم در پسزمینهای از واقعیتهای سرد و بیرحمانه دوران نیکلای چائوشسکو و قوانین سختگیرانهای که بدن زنان را کنترل میکرد، به نمایش درمیآید.
این فیلم به دلیل دیالوگهای ساده و واقعگرایانهاش شناخته شده است. مونگیو برای ساخت فیلم، از داستانی واقعی الهام گرفت که سالها پیش از یکی از دوستانش شنیده بود. او تلاش کرد تا با نمایش زندگی روزمره مردم در دوران کمونیسم، مخاطبان را به درون ترسها و تنشهای آن زمان ببرد. آناماریا مارینکا و لورا و اسلیو در نقشهای اصلی فیلم، با بازیهای درخشان خود این تجربه را به شکل ملموسی به تصویر کشیدند.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 98
امتیاز متاکریتیک کاربران: 8.7
داستان فیلم از این قرار است که اوفلیا، دختر جوانی که به همراه مادر باردارش به خانهی ناپدری مستبد خود، کاپیتان ویدال، میآید، در دل جنگ و سرکوبی سیاسی، به دنیایی از موجودات افسانهای و آزمونهای دشوار فرار میکند. اوفلیا با راهنمایی یک فون، سه ماموریت خطرناک را برای اثبات اینکه پرنسس دنیای زیرزمینی است، انجام میدهد. هرچند ماموریتها خیالی به نظر میرسند، اما اوفلیا باید تصمیمات دشواری بگیرد که تاثیرات واقعی در زندگی او دارند.
فیلم پر از جزئیات جالب است. برای مثال، الهام فون فیلم از رویایی واضح بود که دل تورو بارها در کودکی میدید؛ رویایی که در آن یک فون از پشت ساعت قدیمی پدیدار میشد(این یک رویا نیست این کابوس است واقعا کابوس است). همچنین، پیلمن (با بازی داگ جونز) که به یادماندنیترین شخصیت فیلم است، به عنوان نمادی از کلیسا و قدرتهای فاشیستی در فیلم به تصویر کشیده شده است، و دل تورو اشاره کرده که این موجود نماد نظامهایی است که فرزندان را میخورند.
فیلم موفق به دریافت سه جایزه اسکار برای بهترین طراحی صحنه، بهترین فیلمبرداری، و بهترین گریم شد، و در کل، شش نامزدی در اسکار به دست آورد.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 99
امتیاز متاکریتیک کاربران: 7.1
داستان فیلم در قالب سه فصل مجزا پیش میرود: "لیتل" (کودکی)، "چیرون" (نوجوانی) و "بلک" (بزرگسالی). فیلم با دقت و احساس، تجربههای چیرون را در مواجهه با خشونت، عشق و جستجوی هویت به تصویر میکشد. او که در کودکی با آزار و اذیت همسالانش مواجه است، در بزرگسالی به دنبال راهی برای پذیرش خود میگردد. هر فصل از فیلم توسط بازیگران مختلفی به تصویر کشیده شده است، و جالب اینجاست که هیچ یک از این بازیگران هرگز همدیگر را ملاقات نکردند تا بتوانند هویت چیرون را بدون تاثیرپذیری از دیگری بسازند.
مهتاب یکی دیگر از آن فیلم های متاکریتیک است که شما را به فکر کردن، سفر درونی و شناخت خود دعوت میکند. این فیلمها از زاویهای ورای جذابیت داستان برسی میشوند، از زاویه مفهوم و فلسفه ای که روی پرده نقرهای نقش بسته.
فیلمبرداری مهتاب به زیبایی حس و حال هر دوره از زندگی چیرون را به نمایش میگذارد و نورپردازی، بهویژه در سکانسهای شبانه و کنار دریا، نمادی از سردرگمی و آرامش همزمان در زندگی اوست. ماهرشالا علی برای بازی در این فیلم، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را کسب کرد و تبدیل به اولین بازیگر مسلمان شد که موفق به کسب این جایزه شد.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 99
امتیاز متاکریتیک کاربران: 7.5
فیلم ارتش سایه ها ساختهی ژان-پیر ملویل در سال ۱۹۶۹، تصویری بیرحمانه و واقعی از دنیای زیرزمینی مقاومت فرانسه در دوران اشغال نازیها به نمایش میگذارد.
فیلم در سال ۱۹۴۲ و در دوران اوج اشغال فرانسه روایت میشود. فیلیپ ژربیه، رهبر یکی از گروههای مقاومت، در ابتدا توسط نازیها دستگیر و به یک کمپ کار اجباری فرستاده میشود. با این حال، او موفق به فرار میشود و به فعالیتهای خود در برابر دشمن ادامه میدهد. در طول فیلم، اعضای مقاومت با انتخابهای اخلاقی پیچیدهای روبرو میشوند؛ از جمله اجرای حکم مرگ بر اعضای خیانتکار خودشان. برخلاف بسیاری از فیلم های جنگی که بر نبردهای عظیم و قهرمانیهای آشکار تمرکز دارند، ارتش سایهها به خشونتهای درونی مقاومت و احساس ناامیدی و اضطراب ناشی از خیانتها و قربانیها میپردازد.
سایت راجر ایبریت در رابطه با این فیلم مینویسد:
فیلم ارتش سایهها ساخته ژان-پیر ملویل، درباره اعضای مقاومت فرانسه است که در برابر ناامیدی مقاومت میکنند. به ندرت فیلمی توانسته به این خوبی آن نقطه در قلب را نشان دهد که امید و سرنوشتگرایی در کنار هم زندگی میکنند. این فیلم درباره حملات جسورانه یا قطارهای منفجرشده نیست، بلکه درباره مردان و زنانی است که سرد، گرسنه و ناامید در میان اشغال نازیها در فرانسه بهطور نامرئی حرکت میکنند.
امتیاز متاکریتیک منتقدان: 100
امتیاز متاکریتیک کاربران: 7.6
پسربچگی ساختهی ریچارد لینکلیتر، تجربهای منحصر به فرد از سفر یک پسر در طول ۱۲ سال زندگی واقعی است. این فیلم که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۴ فیلمبرداری شده، داستان زندگی میسن، از کودکی تا نوجوانی، را به تصویر میکشد.
داستان فیلم روایتی از زندگی میسن، پسری است که در میان جدایی والدینش، عشقهای ناپایدار، و لحظات سادهی روزمره بزرگ میشود. او در طول سالها با تغییرات شخصیتی، بلوغ، و تصمیمات مهمی که مسیر زندگیاش را شکل میدهند، دست و پنجه نرم میکند. فیلم هیچ نقطه اوج کلیشهای ندارد؛ بلکه واقعگرایانه نشان میدهد که زندگی، پر از لحظات کوچک و مهم است که جمع آنها سرنوشت ما را میسازد. پسربچگی از بهترین فیلم های متاکریتیک است که با امتیاز کامل روی سایت رفته و در کنار بزرگترین آثار قرار میگیرد.
یکی از حقایق جالب درباره فیلم این است که اتان هاک در یکی از صحنهها آلبومی به نام "آلبوم سیاه" به پسرش هدیه میدهد؛ این آلبوم در واقع توسط خود هاک برای کمک به دخترش پس از طلاق او با اوما تورمن ساخته شده بود. همچنین، لورلی لینکلیتر که نقش سامانتا را بازی میکند، در میانهی فیلمبرداری علاقهاش را به پروژه از دست داد و حتی از پدرش درخواست کرد که شخصیتش را از فیلم حذف کند، اما ریچارد لینکلیتر این پیشنهاد را نپذیرفت و فیلم همچنان ادامه یافت.
پسربچگی در جشنوارهها و مراسمهای متعددی موفق به کسب جایزه شد، از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای پاتریشیا آرکت. این فیلم در متاکریتیک امتیاز منتقدین 100 را دارد اما نمره مخاطبین به آن امتیاز 7.5 بوده که یک نمره متوسط است و همین موضوع اختلاف نظر بین مخاطب عام و مخاطب خاص را مشخص میکند.
سخن پایانیسینما، با تمام قدرتی که دارد، میتواند ما را از جهان روزمره بیرون کشیده و به دنیایی پر از داستانهای بینظیر، انسانهایی که با درد و عشق دستوپنجه نرم میکنند، و لحظاتی که تنها روی پرده سینما امکانپذیر است، بکشاند. در این مقاله، سفری را به دنیای فیلم های متاکریتیک طی کردیم؛ آثاری که هر یک به نوعی با مفاهیم عمیق انسانی در ارتباط بودند. در نهایت، سینما نه تنها ابزاری برای سرگرمی است، بلکه پنجرهای به سوی خودشناسی و درک پیچیدگیهای جهان پیرامون ماست. با شرکت در نظرسنجی و امتیاز دادن به فیلم های مورد علاقهتان ما را در بهتر نشان دادن آنها همراهی کنید. همیشه پاراجی بمانید و خدانگهدار.