بهترین فیلم های متیو مک کانهی | آپدیت 2025
باشه، باشه، باشه. (Alright, alright, alright). امکان ندارد عاشق سینما باشید و با شنیدن این سه کلمه، تصویر فیلم های متیو مککانهی با آن لهجهی جنوبی دلنشین و لبخند همیشگیاش در ذهنتان نیاید. این تکیهکلام، که در اولین فیلم جدیاش مات و مبهوت کاملاً بداهه گفت، فقط یک دیالوگ نبود؛ شروع یک افسانه بود.
اما بیایید روراست باشیم، تا همین یک دهه پیش، خیلیها متیو مککانهی را فقط برای فیلم های کمدی-رمانتیک میشناختند. همان نقشهای تکراری مرد خوشتیپ کنار ساحل. اما متیو زیر پوست این شهرت، نقشهی دیگری در سر داشت. او کاری کرد که در هالیوود کمتر کسی جرئتش را دارد: به یک پیشنهاد ۱۴.۵ میلیون دلاری نه گفت تا دیگر در این نقشها کلیشه نشود.
این قمار بزرگ، شروع پدیدهای به نام مککانسانس (رنسانس مککانهی) بود. او غیب شد و وقتی برگشت، با نقشهایی برگشت که همه را شوکه کرد.
بهترین فیلم های متیو مک کانهی
از یک ستارهی معمولی تبدیل شد به بازیگری که برای بردن اسکار روی صحنه میرود. تماشای فیلم های متیو مک کانهی مثل دیدن یک قمار پیروز است. در این لیست سری به چندید فیلم متیو مک کانهی میزنیم که توانستهاند مخاطبان بسیاری را راضی کنند.
اگر بخواهیم فقط یک فیلم را به عنوان نماد اصلی مککانسانس انتخاب کنیم، آن فیلم قطعاً باشگاه خریداران دالاس است. اینجا دیگر خبری از آن مرد خوشتیپ فیلم های عاشقانه نیست. متیو مککانهی نقش ران وودروف را بازی میکند؛ یک کابوی تگزاسی سرسخت، اهل عشق و حال و بهشدت همجنسگراستیز. داستان تکاندهنده فیلم از جایی شروع میشود که در سال ۱۹۸۵، دکترها به ران میگویند به ویروس HIV مبتلا است و فقط ۳۰ روز دیگر زنده میماند.
اما ران آدمی نیست که تسلیم شود. او که از داروهای موجود ناامید شده، شروع به قاچاق داروهای جایگزین و تاییدنشده به داخل آمریکا میکند. چیزی که اول برای نجات جان خودش بود، کمکم تبدیل به یک باشگاه خریداران برای کمک به بیماران دیگر میشود و او را وارد یک جنگ تمامعیار با سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) میکند.
تعهد متیو مککانهی به این نقش دیوانهوار بود. او نزدیک به ۲۳ کیلوگرم وزن کم کرد و از نظر فیزیکی خودش را نابود کرد تا بتواند درد و رنج این شخصیت را نشان دهد. اما شاهکار او فراتر از کاهش وزن بود؛ او توانست روح این مرد پیچیده، عصبانی، اما جنگنده را به ما نشان دهد. این نقشآفرینی بینظیر، یک جایزه اسکار، یک گلدن گلوب و تمام تحسینهای ممکن را برایش به ارمغان آورد و اسم او را در لیست بازیگران بزرگ هالیوود تثبیت کرد. برای بسیاری، این فیلم بهترین فیلم متیو مک کانهی در کل کارنامهی اوست.
میانستارهای یا Interstellar فقط یک فیلم علمی-تخیلی حماسی نیست؛ این فیلم یک نامه عاشقانه احساسی از پدری به دخترش است که در مقیاس کهکشانی اتفاق میافتد. داستان در آیندهای نزدیک رخ میدهد که زمین در حال نابودی است، طوفانهای شن همهجا را گرفته و بشریت رو به انقراض است. کوپر (با بازی درخشان متیو مککانهی) یک خلبان سابق ناسا و مهندسی است که حالا مجبور به کشاورزی شده. او ماموریتی دیوانهوار و ناامیدانه را قبول میکند: سفر از طریق یک کرمچاله برای پیدا کردن خانهای جدید برای انسانها.
اما هسته اصلی و قلب تپنده این فیلم بزرگ، خود کوپر است. او این ماموریت را نه فقط برای نجات دنیا، بلکه با یک قول دردناک به دخترش مورف انجام میدهد: اینکه هرطور شده برمیگردد. اوج هنرنمایی متیو مککانهی در این فیلم، صحنهای است که اشک همه را درآورد؛ جایی که کوپر پس از بازگشت از یک سیاره (که سرعت زمان در آن شدید است)، مینشیند تا پیامهای ویدیویی سالها دوری از فرزندانش را ببیند و میفهمد که آنها جلوی چشمش بزرگ شدهاند.
نکته جالب اینجاست که کریستوفر نولان، کارگردان، اول واکنش واقعی و خام خود متیو را فیلمبرداری کرد، بدون اینکه او ویدیوها را دیده باشد. آن اشکها و شوک، کاملاً واقعی بودند. این نقش ثابت کرد که او حالا ستارهای است که میتواند بار احساسی بزرگترین فیلم های سینمایی متیو مک کانهی را به دوش بکشد و تماشاگر را با خود به اعماق فضا و احساسات ببرد.
بعد از آن همه نقش سنگین و اسکاری، خیلیها منتظر بودند ببینند قدم بعدی متیو چیست. و او با آقایان (The Gentlemen) یک بازگشت شکوهمند به ریشههای باحال بودن داشت. این فیلم یک کمدی-جنایی خوشساخت به سبک خاص گای ریچی (کارگردان فیلم معروف قاپزنی) است.
مککانهی نقش میکی پیرسون را بازی میکند؛ یک آمریکایی باهوش و فوقالعاده شیکپوش که در لندن، یک امپراتوری مخفی و بسیار سودآور ماریجوانا برای خودش ساخته. داستان از جایی شروع میشود که میکی تصمیم میگیرد امپراتوریاش را بفروشد و با همسرش بازنشسته شود. اما در دنیای خلافکارها، خبر بازنشستگی مثل بوی خون برای کوسههاست.
ناگهان، همهی رقبای ریز و درشت، از گانگسترهای رقیب گرفته تا خبرنگارهای سمج و باجگیر، برای به دست آوردن سهمی از این امپراتوری وارد یک بازی کثیف پر از توطئه، خیانت و البته کلی دیالوگ تند و تیز میشوند.
نقش میکی پیرسون مثل یک کتوشلوار گرانقیمت، دقیقاً اندازهی متیو مککانهی است. او همان کاریزمای خونسرد و آرام نقشهای قدیمیاش را دارد، اما اینبار آن را با یک اقتدار تیز و خطرناک که در دوران مککانسانس به دست آورده بود، ترکیب کرده. او در این فیلم پادشاه مطلق صحنه است و تماشای این فرمانروایی در یکی از سرگرمکنندهترین فیلم های متیو مک کانهی واقعاً لذتبخش است.
این فیلم یک ماشین زمان واقعی است که شما را پرت میکند به آخرین روز مدرسه در سال ۱۹۷۶ در تگزاس. مات و مبهوت داستان خاصی ندارد، اما همهچیز آن جذاب است! فیلم درباره چند گروه مختلف از نوجوانهاست که در شهر پرسه میزنند، دنبال دردسر میگردند، تازهواردها را اذیت میکنند و فقط میخواهند تا شب خودشان را به یک مهمانی بزرگ برسانند. این فیلم یک برش صادقانه و نوستالژیک از دوران جوانی است.
اما ستارهی پنهان این فیلم کیست؟ متیو مککانهی در نقش دیوید وودرسون. وودرسون مردی در اوایل بیست سالگی است که هنوز نمیتواند از دوران دبیرستان و رفقای دبیرستانیاش دل بکند. او با ماشین باحالش دور میزند و فلسفههای زندگیاش را (که البته خیلی هم عمیق نیستند) به بقیه میگوید.
نقش او در ابتدا خیلی کوچک بود و کارگردان فکر میکرد متیو برای این نقش رقتانگیز زیادی خوشتیپ است! اما متیو با بداههپردازیهای درخشانش، این نقش را دزدید. همان تکیهکلام معروف باشه، باشه، باشه (Alright, alright, alright) که فلسفه زندگی مککانهی شد، در همین فیلم و قبل از اولین برداشت، کاملاً بداهه متولد شد. وودرسون شاید شروع کارنامهی او بود، اما آنچنان ماندگار شد که تصویرش برای سالها روی فیلم های متیو مک کانهی سایه انداخت و او را به عنوان نماد باحال بودنِ بیدردسر به دنیا معرفی کرد.
اگر مات و مبهوت جرقهی معرفی او بود، زمانی برای کشتن انفجاری بود که متیو مککانهی را یکشبه به یک ستارهی طراز اول هالیوود تبدیل کرد. این اولین نقش اصلی او در یک فیلم استودیویی بزرگ بود و چه نقش سنگینی!
داستان فیلم که بر اساس رمان پرفروش جان گریشام ساخته شده، در شهر کوچکی در میسیسیپی اتفاق میافتد؛ جایی که تنشهای نژادی بیداد میکند. مککانهی نقش جیک بریگانس را بازی میکند، یک وکیل جوان، آرمانگرا و سفیدپوست. داستان زمانی منفجر میشود که یک پدر سیاهپوست (با بازی ساموئل ال. جکسون) بعد از اینکه دو مرد سفیدپوست به دختر خردسالش تجاوز میکنند، قانون را در دستان خودش میگیرد و آنها را میکشد.
حالا جیک باید در دادگاهی که از قبل علیه موکلش است، از این پدر دفاع کند، در حالی که تمام شهر، پلیس و حتی گروه مخوف KKK علیه او هستند.
مککانهی برای این نقش عالی بود. او آن جذابیت ذاتی جنوبی را داشت، اما در عین حال توانست خشم، اشتیاق و فشاری که این شخصیت تحمل میکرد را به زیبایی نشان دهد. سخنرانی پایانی او در دادگاه، یکی از صحنههای ماندگار درامهای حقوقی دهه ۹۰ است. این نقش، تصویر قهرمان جذاب جنوبی را برای او ساخت؛ تصویری که سالها با او ماند و بعدها برای فرار از آن، مککانهی را آغاز کرد.
اگر دلتان برای آن روی جدی، تاریک و مرموز متیو مککانهی تنگ شده (چیزی شبیه نقشش در کارآگاه واقعی)، این فیلم دقیقاً برای شما ساخته شده. رقبای امضیا شاه یک فیلم جنایی هیجانانگیز است که در یک شهر دورافتاده و کوچک در اوکلاهاما میگذرد؛ یعنی بهترین فضا برای یک داستان پر از تنش و رازهای پنهان.
مککانهی نقش اصلی، یعنی خود امضیا شاه را بازی میکند. هنوز جزئیات زیادی از داستان نمیدانیم، اما میدانیم که همهچیز حول شخصیت او و درگیریها و رقابتهای خطرناکی میچرخد که در این شهر کوچک به وجود میآید.
این دقیقاً همان نقشهای عمیق و سنگینی است که ما در دوران مککانسانس از او دیدیم و عاشقش شدیم؛ نقشهایی که او کاملاً تبدیل به یک شخصیت پیچیده میشود که نمیتوانید از او چشم بردارید. کارگردان فیلم هم قبلاً نشان داده که در ساختن فیلمهای گیرا استاد است. به عنوان آخرین فیلم متیو مک کانهی، رقبای امضیا شاه بیشتر از آنکه یک فیلم اکشن پر سر و صدا باشد، سفری به درون ذهن این مرد مرموز و دنیای خطرناک اطراف اوست.
اگر ماد یک جهش هنری عمیق بود، وکیل لینکلن را باید اعلام رسمی و تجاری شروع مککانسانس بدانیم. این فیلم دقیقاً همان نقطهای است که متیو مککانهی آگاهانه فرمان را چرخاند و از جادهی تکراری و پولساز کمدیهای رمانتیک خارج شد تا خودش را دوباره تعریف کند.
او نقش میک هالر را بازی میکند؛ یک وکیل مدافع جنایی در لس آنجلس که شدیداً کاریزماتیک، باهوش و کمی هم از نظر اخلاقی خاکستری است. لقبش وکیل لینکلن است چون دفتر کار واقعی او، صندلی عقب ماشین لوکس لینکلن اوست و او از همانجا امپراتوری حقوقیاش را مدیریت میکند.
داستان زمانی داغ میشود که میک وکالت یک پروندهی بسیار پر سر و صدا را قبول میکند: دفاع از یک جوان ثروتمند اهل بورلی هیلز که متهم به تعرض شده. اما هرچه میک بیشتر در این پرونده فرو میرود، متوجه میشود که درگیر شبکهای از فریب و دروغ شده که به شکل خطرناکی به پروندهای وحشتناک از گذشتهی خودش مرتبط است.
مککانهی برای این نقش متولد شده. او آن جذابیت همیشگیاش را دارد، اما این بار آن را با هوش، زرنگی و پیچیدگی یک وکیل کارکشته ترکیب کرده.
اتوبوس گمشده (The Lost Bus) یک درام بقای نفسگیر و بر اساس داستانی واقعی است که ما را مستقیماً به دل یکی از ترسناکترین فاجعههای تاریخ معاصر آمریکا میبرد: آتشسوزی عظیم و مرگبار کمپ فایر کالیفرNIA در سال ۲۰۱۸. کارگردان فیلم پل گرینگرس (سازنده کاپیتان فیلیپس) است و همانطور که از او انتظار میرود، یک تجربهی پراسترس و میخکوبکننده را به تصویر کشیده است.
متیو مککانهی این بار در نقش کوین مککی ظاهر میشود، یک راننده اتوبوس مدرسه شجاع. او در کنار معلمی به نام مری لودویگ (با بازی آمریکا فررا)، در میان جهنمی واقعی از آتش و دود گیر افتادهاند و مسئولیت جان یک اتوبوس پر از دانشآموز وحشتزده را بر عهده دارند.
داستان، روایت واقعی و دلهرهآور تلاش این دو نفر برای هدایت اتوبوس و عبور از میان شعلهها برای رساندن بچهها به مکانی امن است. این نقش، دقیقاً از همان نقشهای قهرمانانهی مردمی است که مککانهی در آنها میدرخشد. او به خوبی در قالب مردی معمولی فرو رفته که در بدترین شرایط ممکن، دست به کاری قهرمانانه میزند. این فیلم جدید متیو مک کانهی یکی دیگر از همان نقشآفرینیهای قدرتمند و احساسی است که از او سراغ داریم و به خوبی توانسته بار دراماتیک این فاجعهی تلخ را به دوش بکشد.
این فیلم، پادشاه بلامنازع دوران کمدی-رمانتیک متیو مککانهی است. فیلمی که احتمالاً همهمان یک بعدازظهر جمعه آن را دیدهایم و از شیمی فوقالعادهی بین متیو مککانهی و کیت هادسن لذت بردهایم.
داستان یک سوءتفاهم بزرگ و بامزه است: اندی اندرسون (هادسن) نویسندهی یک مجله است که میخواهد مقالهای دربارهی چگونه مردی را در ۱۰ روز از دست بدهیم بنویسد. او برای این کار، باید تمام اشتباهات کلاسیک زنان در روابط را روی یک مرد اجرا کند تا او فراری شود. از طرف دیگر، بنجامین بِری (مککانهی)، یک مدیر تبلیغاتی خوشتیپ و مغرور، شرط بزرگی میبندد که میتواند هر زنی را در عرض ۱۰ روز عاشق خودش کند تا یک قرارداد کاری مهم را برنده شود. حدس بزنید این دو نفر چه کسی را به عنوان هدف انتخاب میکنند؟ دقیقاً، همدیگر را!
نتیجه یک جنگ خندهدار است که در آن اندی سعی دارد بن را فراری دهد و بن با تمام وجود تلاش میکند رابطه را حفظ کند. این نقش، اوج تصویر مرد جذاب و بیدردسر مککانهی بود. جالب است بدانید کیت هادسن شخصاً برای بازی او در این نقش اصرار داشت. این فیلم یک موفقیت بزرگ بود، اما در عین حال همان قفس طلایی بود که باید از آن فرار میکرد تا بتواند فیلم های متیو مک کانهی را وارد مرحلهی جدیدی کند.
مایک جادویی یک شاهکار در ساختارشکنی خودآگاهانه بود. فیلمی که متیو مککانهی از تصویر عمومیاش به عنوان نماد جذابیت استفاده کرد و بعد آن را جلوی چشم همه واژگون کرد تا هستهی توخالی و استثمارگرانهاش را نشان دهد.
داستان درباره مایک (با بازی چنینگ تیتوم) است، یک استریپر مرد بااستعداد که رقصندهی جوانتری را زیر پر و بال خود میگیرد و به او فوت و فن کار را یاد میدهد. اما ستارهی واقعی فیلم، متیو مککانهی در نقش دالاس است. دالاس، صاحب کاریزماتیک، همهفنحریف و البته سواستفادهگر کلابی است که آنها در آن کار میکنند. او مغز متفکر پشت این تجارت است؛ مردی که همزمان میتواند یک مربی الهامبخش و یک رئیس بیرحم باشد.
جالب است بدانید که در ابتدا قرار نبود دالاس صحنهی رقص داشته باشد، اما خود متیو اصرار کرد و گفت: تا آخر عمرم پشیمان میشدم اگر این کار را نمیکرد. و چه خوب که کرد! بازی او در این نقش یک ستاره بود. منتقدان او را ستایش کردند و او جوایز معتبری مانند جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از حلقه منتقدان فیلم نیویورک را برد و حتی زمزمههای اسکار برایش شنیده میشد. این نقش، که شاید در ظاهر شبیه کارهای قدیمیاش بود، در واقع مهر پایانی بر آن دوران و شروعی طوفانی برای دوران اسکارش بود.
سخن پایانیسفر در میان فیلم های متیو مک کانهی واقعاً الهامبخش است. او به هالیوود و به همهی ما ثابت کرد که هرگز نباید یک بازیگر را بر اساس گذشتهاش قضاوت کرد یا او را در یک قالب حبس کرد. او این ریسک بزرگ را پذیرفت که از قلهی شهرت و پولسازی پایین بیاید تا بتواند دوباره از مسیری که خودش انتخاب میکند، به قله برگردد؛ قلهای که این بار جنسش از اسکار بود.
از وودرسون سرخوش در مات و مبهوت تا ران وودروف جنگنده در باشگاه خریداران دالاس، مککانهی به ما نشان داد که مککانسانس فقط یک اتفاق شانسی نبود، بلکه یک انتخاب آگاهانه، شجاعانه و نتیجهی یک صبر استراتژیک بود. با چنین کارنامهی پرفراز و نشیبی، ما همیشه هیجانزدهایم که ببینیم او در قدم بعدی چه غافلگیری جدیدی در آستین دارد.
حالا نوبت شماست؛ کدام نقشآفرینی از او بیشتر در ذهن شما مانده است؟
