نقد سریال شکارگاه؛ انقلابی در فرم یا تکرار یک پایان کلیشهای؟

سریال «شکارگاه»، جدیدترین ساخته نیما جاویدی، کارگردان آثاری چون «سرخپوست» و «آکتور»، از همان ابتدا با فضاسازی سینمایی، روایت رازآلود و بازیهای درخشان، خود را به عنوان یکی از محصولات قابلتوجه شبکه نمایش خانگی معرفی کرد. این سریال که داستانی معمایی و تاریخی را در بستری از تعلیق روایت میکند، حول محور خانواده «میرعطا» میچرخد که مامور حفاظت از یک تاج گرانبها در عمارتی نفرینشده میشوند؛ مأموریتی که بهای آن، جان پسر کوچکشان است.
«شکارگاه» با ترکیب هوشمندانه عناصر فنی، شخصیتپردازی لایهلایه و ریتم سریع، توانست توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کند؛ اما آیا این سریال توانست تا پایان، انسجام خود را حفظ کند و انتظارات را برآورده سازد؟ در مقاله نقد و بررسی سریال شکارگاه، به بررسی نقاط قوت و ضعف این مجموعه ۹ قسمتی خواهیم پرداخت و خواهیم دید که چرا «شکارگاه» هم یک شاهکار تحسینشده و هم یک اثر افسوسبرانگیز است.
نقد روایت شکارگاه؛ از شخصیتپردازی هوشمندانه تا ریتم نفسگیر
یکی از برجستهترین ویژگیهای «شکارگاه» که آن را از بسیاری سریالهای ایرانی متمایز میکند، رویکرد هوشمندانه در معرفی شخصیتهاست؛ برخلاف رویه معمول که در قسمت اول با انبوهی از کاراکترها مواجه میشویم، جاویدی با ریتمی آرام و حسابشده، هر شخصیت را در زمان مناسب وارد داستان میکند و به مخاطب فرصت میدهد تا با انگیزهها و رازهای درونی آنها آشنا شود.
لشکر تکنفرهها؛ انگیزههایی که داستان را میسازند: قسمت دوم سریال به طور مشخص به لایههای درونی شخصیتها میپردازد. میرعطا (با بازی پرویز پرستویی) برای رسیدن به مقام بالاتر جواهرات را حفظ میکند. فروغ (عروس خانواده) تنها به نجات همسرش منصور میاندیشد. باغبان که در ابتدا تصور میشد انگیزهاش عشق به سیمین است، در واقع یک مفتش است که برای به دست آوردن ارثیه و جایگاه بهتر وارد عمارت شده است. سیمین نیز که زخمی یک طلاق است، رابطهاش با باغبان را بر پایه انتقام و نفرتی که به عشق تبدیل شده، بنا میکند و در نهایت پری که با انگیزه انتقام خون مادرش، به جمع شخصیتها اضافه میشود. هر کدام از این شخصیتها با رازهای خود، موتور محرک روایت هستند و «شکارگاه» را به استعارهای از جامعهای بدل میکنند که در آن همه در کمین یکدیگرند.
ریتم تند، شمشیر دولبه: سریال ریتم بسیار تندی دارد و با سرعت قصهاش را روایت میکند؛ اتفاقی که اجازه خسته شدن را به مخاطب نمیدهد و آن را از آثار کسلکننده سالهای اخیر متمایز میسازد؛ اما همین سرعت بالا، گاهی به ضرر سریال تمام میشود. در یک ژانر رازآلود، ریتم تند باعث خواهد شد تا معماها به سرعت حل شوند و هیجان و تعلیق لازم شکل نگیرد. این شتابزدگی باعث شده تا برخی شخصیتها مانند اصلان و بهادر، عمق کافی پیدا نکنند و پردازشی سطحی داشته باشند.
درخشش در جزئیات فنی؛ کارگردانی، گریم و طراحی صحنه
در ادامه به سراغ عوامل و نقد سازندگان سریال شکارگاه و به ویژه کارگردانی آن میرویم. نیما جاویدی بار دیگر ثابت کرد که در خلق اتمسفر و فضاسازی، کارگردانی صاحب سبک است. «شکارگاه» از لحاظ فنی، اثری خوشساخت و پرجزئیات است که برای مخاطب خود ارزش قائل میشود.
کارگردانی استاندارد: دکوپاژها و میزانسنها زنده و باورپذیر هستند و زوایای دوربین به خوبی نسبت قدرت میان شخصیتها را به تصویر میکشد؛ به عنوان مثال، نحوه قرارگیری میرعطا، ملوک خاتون و اصلان در کنار هم، یا پلانهای ورود «خانم شازده»، قدرت هر کاراکتر را بدون نیاز به دیالوگ به نمایش میگذارد.
طراحی بصری چشمنواز: طراحی صحنه متناسب با دوره تاریخی، گریم و طراحی لباس از نقاط قوت برجسته سریال هستند. گریمها اغراقآمیز نیستند و جزئیاتی مانند چینوچروکها یا جای زخمها، شخصیتها را برای بیننده واقعیتر میکنند. لباسها نیز به خوبی معرف خوی و جایگاه طبقاتی شخصیتها هستند؛ لباس سیمین و ملوک نشان از روحیه مبارزهطلبی آنها دارد؛ در حالی که پوشش فروغ، فاصله طبقاتی او را یادآور میشود.
دیالوگهای موجز و پرمعنا: سریال به درستی از سینمای تصویر بهره میبرد و از پرحرفیهای مرسوم پرهیز میکند. دیالوگها کوتاه، دقیق و پر از معنا هستند و بسیاری از پیامها از طریق سکوت، نماها و بازیهای ظریف بازیگران منتقل میشود.
بررسی بازی بازیگران؛ یک ارکستر هماهنگ و درخشان
یکی از مهمترین نقاط قوت «شکارگاه» که تقریبا تمام منتقدان بر آن اتفاق نظر دارند، تیم بازیگری یکدست و قدرتمند آن است.
پرویز پرستویی در نقشی متفاوت: پرستویی در نقش میرعطا، اجرایی قابلقبول و متفاوت از آثار گذشتهاش ارائه میدهد. او حضوری کاریزماتیک دارد و احساسات را به شکلی بینظیر در چهرهاش نمایان میسازد؛ حتی با وجود بیاعتمادی حاکم بر نقش.
زنان، ستونهای اصلی روایت: زنان در «شکارگاه» نقشی کلیدی و فعال دارند. سیمین (الهام نامی) و ملوک خاتون (الهام پاوهنژاد) اسلحه به دست میگیرند و بهتر از مردان تیراندازی میکنند. فروغ (نیکآفرید سماواتی) با پیدا کردن تاج، نقش ناجی را ایفا میکند و پری (ستایش دهقان) نماینده انتقام و ویرانگری است. بازیگران زن با حضور قدرتمند خود، به پیشبرد داستان و ایجاد تعلیق کمک شایانی کردهاند. در تحلیل سریال شکارگاه باید به این نکته اشاره کرد که این اثر برخلاف بسیاری از سریالهای ایرانی که نگاهی «ضد زن» یا «ضد مرد» دارند، به برابری میان شخصیتهای زن و مرد پرداخته و تواناییهای هر دو جنس را به رسمیت میشناسد.
درخشش دیگر بازیگران: از بازیهای درخشان مهدی حسینینیا در نقش کاراکتری مرموز، امیر نوروزی در نقش مفتش نامجو، رضا فیاضی و سوگل خلیق نمیتوان به سادگی گذشت؛ هر کدام از بازیگران توانستهاند نقش خود را به شکلی باورپذیر و تاثیرگذار ایفا کنند.
حیف از این پایان؛ آفتی که دامنگیر «شکارگاه» شد
با تمام نقاط قوت، «شکارگاه» از یک ضعف بزرگ رنج میبرد. نقدی که بر بسیاری از سریالهای ایرانی وارد است: پایانبندی ضعیف و کلیشهای. سریال تا اواسط راه، با تعلیق مؤثر و خردهروایتهای جذاب، مخاطب را با خود همراه میکند؛ اما از قسمت ۷ به بعد، داستان دچار کشدار شدن میشود و در قسمت پایانی، بسیاری از منطقهای روایی زیر سؤال میرود.
چراهای بیپاسخ: چرا میرعطا و خانوادهاش از دور منتظر میمانند تا فقط شلیک کنند، در حالی که میتوانستند برای فهمیدن اصل ماجرا به سیمین و عیسی نزدیک شوند؟ چرا شخصیتی مانند بانوی عمارت به این سادگی فرار میکند؟ این سوالات بیپاسخ و استفاده از سادهترین و تکراریترین اتفاقات داستانی، هر آنچه را که سریال در قسمتهای ابتدایی ساخته بود، از بین میبرد.
جذب مخاطب، ناکامی در اقناع: «شکارگاه» در جذب مخاطب خود موفق عمل کرده است؛ ولی در اقناع او با مشکل مواجه میشود و این موضوع بسیار افسوسبرانگیز است. در دورهای که دسترسی به بهترین سریالهای جهان آسان است، یک پایانبندی قابلپیشبینی میتواند تمام زحمات یک تیم را هدر دهد. سریالی که بتواند تمام حدسهای مخاطب را نقش بر آب کند، در ذهن او ماندگار خواهد شد، اتفاقی که متاسفانه برای «شکارگاه» رخ نداد.
شکارگاهی که خودش شکار شد
سریال «شکارگاه» ساخته نیما جاویدی، اثری قابلاحترام و خوشساخت است که در بسیاری از جنبهها، از جمله کارگردانی، فضاسازی سینمایی، بازیگری یکدست و طراحیهای فنی، استانداردهای سریالسازی در ایران را ارتقا داد. این سریال با ریتم تند و داستان پرکشش خود، مخاطب را تا میانه راه به خوبی درگیر معماهایش میکرد و با معرفی هوشمندانه شخصیتهایی با انگیزههای پیچیده، روایتی چندلایه و جذاب ارائه داد. نقشآفرینیهای درخشان، به ویژه بازیگران زن که حضوری فعال و تأثیرگذار در داستان داشتند، از مهمترین نقاط قوت این مجموعه به شمار میرود.
با این حال، این اثر خوشآغاز، در نهایت شکار آفت همیشگی سریالهای ایرانی یعنی پایانبندی شتابزده، کلیشهای و ضعیف شد. افت ریتم در قسمتهای پایانی و گرهگشاییهای ساده و قابلپیشبینی، منطق روایی داستان را خدشهدار کرد و باعث شد تمام بنای مستحکمی که در طول سریال ساخته شده بود، فرو بریزد؛ در مجموع و با توجه به نقدهایی که بر این سریال وارد است، «شکارگاه» سریالی جذاب و ارزشمند برای تماشا است، بهخصوص برای علاقهمندان به آثار تاریخی و معمایی که از تماشای یک اثر خوشساخت با جزئیات فنی دقیق لذت میبرند؛ اما اگر به دنبال یک پایانبندی غافلگیرکننده و منحصربهفرد هستید، ممکن است این سریال شما را ناامید کند.
شما «شکارگاه» را دیدهاید؟ نظر شما درباره این سریال و بهخصوص پایانبندی آن چیست؟ خوشحال میشویم دیدگاههای خود را در بخش نظرات با ما و دیگر علاقهمندان به اشتراک بگذارید.