بهترین فیلم های فلسفی جهان بر اساس امتیاز IMDb
6/10
این مقاله درباره بهترین فیلم های فلسفی جهان هستند که چیزی بیشتر از سرگرمی ارائه میدهند عناوینی با بار علمی و شناختی همراه شدهاند و بعد دیدن آنها ممکن است ساعتها به تصویر سیاه نمایشگر خیره شوید و به فکر فرو بروید. با پاراج همراه باشید تا لیستی مملو از برترین فیلم های فلسفی را معرفی کنیم.
گاهی اوقات بعضی فیلمها بیشتر از چند ساعت، چند روز یا چند هفته با ما میمانند. فیلمهایی که ممکن است هیچوفت فراموش نکنید و در نحوه دیدگاه شما به جهان تاثیر بگذارند فیلمهایی که پر از مسائل فلسفی، اخلاقی و علمی هستند و گاهی تاریک، گاهی روشن، گاهی شیرین و گاهی تلخ، چکش واقعیت را بر سر عقاید شما پایین میآورند.
بهترین فیلم های فلسفی روانشناسی
در این قسمت از مقاله میخواهیم عناوینی را گلچین شده از معتبرترین منابع فیلم در زمینه فلسفه و روانشناسی معرفی کنیم. برخی از آثار به مرور به این لیست اضافه خواهند شد و لیست تکمیلتر میشود.
8.8/10
8.4/10
فیلم تلقین (Inception)، ساخته کریستوفر نولان، یک اثر علمی-تخیلی و یک فیلم فلسفی محسوب میشود که در سال ۲۰۱۰ اکران شد. این فیلم داستان دام کاب (با بازی لئوناردو دیکاپریو)، یک دزد حرفهای را روایت میکند که توانایی ورود به رویاهای افراد و دزدیدن اسرار آنها از ناخودآگاهشان را دارد. او برای پاک کردن سابقه جناییاش، ماموریت مییابد تا یک ایده را در ذهن یک شخص کاشته و باعث تغییراتی در آن شود.
نکته مرکزی فیلم، استفاده از فناوری بهاشتراکگذاری رویا برای انجام تلقین است، یعنی کاشتن یک ایده در ذهن فرد به گونهای که فکر کند این ایده از خود او بوده است. این فرایند پیچیده، همراه با نمایشهای بصری خیرهکننده و جلوههای ویژه است که تجربهای منحصربهفرد از دنیای رویا و واقعیت را به تصویر میکشد.
تلقین همچنین به خاطر موسیقی متن زیمر شناخته شده است که باعث شده تجربه سینمایی تماشاگران را تقویت کند و بخشی جدانشدنی از جذابیت فیلم باشد.
از نظر داستانی، فیلم با ساختاری همپوشانی از رویاهای متعدد، تماشاگر را در مسیری پرپیچوخم همراهی میکند، که در آن مرز بین تخیل و واقعیت به چالش کشیده میشود. نولان با بهرهگیری از تکنیکهای داستانگویی و برشهای سینمایی، داستانی را خلق کرده که همزمان در چندین سطح رویایی رخ میدهد و تماشاگر را تا آخرین لحظه درگیر میکند.
8.7/10
8.3/10
فیلم میان ستارهای (Interstellar)، ساخته کریستوفر نولان، یک اثر علمی-تخیلی در فضای فیلم های فلسفی است که مفاهیمی همچون کرمچالهها و سیاهچالهها را به تصویر میکشد و با طرح مسئله بقای بشریت در جهانی در حال فروپاشی، تماشاگران را به چالش میکشد. داستان فیلم حول شخصیت کوپر (با بازی متیو مککانهی) میچرخد که به عنوان خلبانی برگزیده، در جستجوی سیارهای جدید برای انسانها به فضا فرستاده میشود. این سفر او را از زمان و فضا عبور میدهد و به مکانهایی میبرد که قوانین فیزیک به شکل غیرمنتظرهای تغییر میکنند.
میان ستارهای نه تنها به خاطر جلوههای بصری خیرهکننده و داستانگویی هوشمندانهاش شهرت دارد، بلکه به دلیل درگیر کردن مفاهیم عمیق علمی و فلسفی در قالب یک داستان حماسی و انسانی است. این فیلم به بررسی مفاهیمی مانند وابستگی انسان به خانواده، قربانیهای شخصی برای مصلحت بزرگتر، و تأثیر عشق و زمان بر زندگی انسانها میپردازد. در مرکز داستان، ارتباط بین کوپر و دخترش، مورف، قرار دارد که به عنوان نیروی محرکهای برای او به منظور نجات بشریت از نابودی عمل میکند.
فیلم با استقبال گستردهای از سوی منتقدین مواجه شد و به دلیل داستانسرایی جاهطلبانه و اجرای درخشان بازیگران، جوایز متعددی کسب کرد. میان ستارهای تجربهای ماندگار در سینمای علمی-تخیلی است که تماشاگران و منتقدان را به تعمق واداشته و به عنوان یکی از آثار برجسته سینمایی در دهه ۲۰۱۰ شناخته شده است.
8.7/10
9/10
فیلم ماتریکس (The Matrix)، ساختهی برادران واچوفسکی، یکی از تأثیرگذارترین عناوین در ژانر فیلم فلسفی است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. این فیلم داستان نئو (با بازی کیانو ریوز) را روایت میکند، یک برنامهنویس کامپیوتر که درمییابد زندگی روزمرهاش تنها یک توهم است و انسانها توسط ماشینهایی که واقعیت مجازی به نام ماتریکس را خلق کردهاند، اسیر شدهاند.
ماتریکس با ترکیبی از جلوههای ویژه خیرهکننده، اکشن مهیج، و مبارزات رزمی چشمگیر، به یک پدیده فرهنگی بدل شد. فیلم با استفاده از تکنیکهای نوآورانهای مانند زمانگلوله (bullet time)، که در آن زمان به شکل آهسته جریان مییابد تا حرکات شخصیتها در حین اجتناب از گلولهها به نمایش درآید، توانست مرزهای سینمای اکشن را جابجا کند.
در عین حال، ماتریکس برای بسیاری به یک متن فلسفی تبدیل شد که به مسائلی مانند واقعیت، آزادی، و انتخاب میپردازد. فیلم پرسشهایی دربارهی ماهیت واقعیت و اینکه آیا ما کنترلی بر سرنوشت خود داریم یا خیر را مطرح میکند، و به تماشاگر این فرصت را میدهد که دربارهی عمق تصورات خود از دنیای پیرامونش تأمل کند.
8.3/10
8/10
پرتقال کوکی (A Clockwork Orange)، کارگردانی شده توسط استنلی کوبریک در سال ۱۹۷۱، یکی از جنجالیترین فیلمهای تاریخ سینما و یک فیلم فلسفی است. این فیلم براساس رمانی به همین نام نوشتهی آنتونی برجس ساخته شده و در آن به تصویر کشیدن جامعهای دیستوپیایی و آیندهنگرانه میپردازد که در آن خشونت و جنایت به امری عادی تبدیل شده است.
داستان فیلم در مورد الکس دلارج است، رهبر یک گروه خلافکار جوان که به اعمال خشونتآمیز شدید و بیرحمانه معروف است. او و دوستانش شبها به خشونت میپردازند و روزها را در بیخیالی میگذرانند. پس از دستگیری الکس به خاطر یک جنایت وحشتناک، او برای تبدیل شدن به فردی خوب از طریق یک روش تجربی به نام تکنیک لودوویکو، تحت درمان قرار میگیرد که از او یک انسان خوب میسازد اما تنها در ظاهر. این درمان او را از داشتن انتخاب و ارادهی آزاد محروم میکند و به تدریج داستان به سمت پرسشهایی در مورد آزادی، اخلاق و جامعهای که انسانهایی چون الکس را پرورش میدهد، پیش میرود.
پرتقال کوکی نه تنها به خاطر داستان برانگیزندهاش، بلکه به خاطر سبک بصری منحصربهفرد و موسیقیای که از آثار بتهوون استفاده میکند، شناخته شده است. این فیلم به گونهای است که تماشاگران را به تفکر وادار میکند و تأثیرات عمیقی بر فرهنگ و سینما گذاشته است.
8.2/10
9/10
جایی برای پیرمردها نیست، ساختهی برادران کوئن، یکی از برجستهترین آثار سینمایی است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی کورمک مککارتی ساخته شده است. این فیلم، که در ژانرهای وسترن نوین و جنایی قرار میگیرد، داستانی مهیج و پیچیده را روایت میکند که در آن شخصیتها با سرنوشت و اخلاقیات خود دست و پنجه نرم میکنند.
داستان فیلم در سال ۱۹۸۰ در تگزاس آغاز میشود، جایی که شخصیت اصلی، لوئلین ماس، بازیشده توسط جاش برولین، پس از کشف صحنهی یک معاملهی مواد مخدر ناموفق، بر یک چمدان حاوی دو میلیون دلار پول نقد برمیخورد و تصمیم میگیرد آن را با خود ببرد. این اقدام سلسلهای از رویدادهای خشونتآمیز را به دنبال دارد که توسط آنتون چیگور، یک قاتل بیرحم بازیشده توسط خاویر باردم، رهبری میشود.
چیگور به عنوان یکی از بیرحمترین و ترسناکترین آدمکشهای تاریخ سینما شناخته شده است، که بدون هیچ ملاحظهای برای زندگی انسانی، فقط با یک اسلحهی فشار بالا و یک سکه برای تصمیمگیریهای تصادفی خود مسلح است. شریف اد تام بل، بازیشده توسط تامی لی جونز، نیز در تلاش است تا ماس را قبل از چیگور پیدا کند و از او محافظت نماید.
عنوان فیلم از اولین خط شعر Sailing to Byzantiumنوشتهی ویلیام باتلر ییتس گرفته شده است. خط کامل این است: این سرزمینی برای پیرمردان نیست. این شعر دربارهی مردی مسن است که با نزدیک شدن به مرگ، در مورد زندگی پس از مرگ تأمل میکند. این مضمون تا حدی در داستان کلانتر بل نیز بررسی میشود، او که خسته از زندگی به عنوان قانونگذار، به این فکر میکند که پس از بازنشستگی، زندگیاش چگونه خواهد بود.
برخلاف بیشتر فیلمهای موفقی که از کتابها اقتباس شدهاند، بسیاری از صحنههای اکشن فیلم به طور دقیق و کلمه به کلمه از رمان کورمک مککارتی گرفته شدهاند و به همان ترتیب نیز رخ میدهند. برای مثال، صحبت پایانی بل در فیلم، همان صفحهی آخر کتاب است.
8.2/10
8/10
راشومون، ساختهی استادانهی آکیرا کوروساوا، اثری است که در سال ۱۹۵۰ به نمایش درآمد و به سرعت به یکی از ماندگارترین آثار سینمایی بخصوص میان فیلم های فلسفی تبدیل شد. این فیلم داستان مرگ یک سامورایی را از چندین دیدگاه مختلف روایت میکند، که هر کدام از آنها نسخهی متفاوتی از حقیقت را ارائه میدهند. راشومون نه تنها به دلیل داستان پیچیده و چند وجهیاش شناخته شده است، بلکه به خاطر استفادهی نوآورانهاش از تکنیکهای بصری و سینمایی نیز مورد تحسین قرار گرفته است.
در این فیلم، کوروساوا و کارگردان فیلمبرداری، کازوئو میاگاوا، از نور خورشید به عنوان یک نماد برای نشان دادن حقیقت استفاده میکنند. نور خورشید که از میان درختان جنگل میتابد و سایههای تند و زاویهدار ایجاد میکند، نمایانگر دیدگاههای متفاوت شخصیتها و تعبیر آنها از واقعیت است. این استفاده از نور و سایه به طور بصری تضاد بین ظاهر و واقعیت را نشان میدهد و تماشاگر را به چالش میکشد تا درک خود را از حقیقت بازنگری کند.
علاوه بر این، کوروساوا سبک نمایشی بیانگرا را از فیلمهای صامت به ارث برده و آن را در راشومون به کار گرفته است. بازیگران، به ویژه توشیرو میفونه و ماچیکو کیو، با اغراق و بیانهای بزرگنمایانهی خود، احساسات شدیدی را منتقل میکنند که بیشتر به سبک تئاتر نزدیک است تا سینما. این سبک بازیگری، همراه با فریمبندیهای هنری و تدوین دقیق کوروساوا، فیلم را به اثری تبدیل کرده است که نه تنها در ژاپن بلکه در سراسر جهان تأثیرگذار بوده است.
7.7/10
7/10
آقای هیچکس، ساختهی جاکو وان دورمل، فیلمی علمی-تخیلی است که به طور خلاقانه به موضوع انتخابها و تأثیر آنها بر سرنوشتهای متفاوت میپردازد. داستان این فیلم دربارهی نمو نوبادی (با بازی جرد لتو)، آخرین انسان فانی در زمین است که در سال ۲۰۹۲ و در سن ۱۱۸ سالگی، در حال نزدیک شدن به مرگ خود، به زندگیهای گذشته خود نگاهی میاندازد.
در آقای هیچکس، نمو نسخههای متعددی از زندگی خود را تجربه میکند که هر کدام نتیجهی انتخابهای متفاوت در نقاط کلیدی زندگیاش هستند. فیلم با نمایش دادن این سناریوهای مختلف، به بیننده نشان میدهد که چگونه تصمیمات کوچک میتوانند تأثیرات بزرگی بر جریان زندگی افراد داشته باشند. این ساختار غیرخطی به بررسی مفاهیمی مانند زمان، حافظه، و انتخاب میپردازد و تماشاگر را به تفکر در مورد پیامدهای انتخابهای خود ترغیب میکند.
فیلم همچنین از نظر بصری بسیار جذاب است و به لطف کارگردانی وان دورمل و فیلمبرداری کریستف بوکارن، تصاویر خیرهکنندهای را به نمایش میگذارد. استفادهی خلاقانه از موسیقی و تدوین هوشمندانه، آقای هیچکس را به یک تجربهی سینمایی منحصر به فرد تبدیل میکند که توانایی ارتباط برقرار کردن با تماشاگران را در سطح عمیقی دارد.
ایستگاه قطاری که نمو جوان باید تصمیم میگرفت که با مادرش بماند یا با پدرش، شانسی نام داشت. همچنین نام نمو در لاتین به معنی هیچکس است. این نام ممکن است مخاطبان را به یاد حماسهی اودیسه، اثر هومر بیندازد. خیابانی که والدین نمو برای اولین بار در آن با یکدیگر ملاقات میکنند، پروانهلن ان.اس. نام دارد که اشارهای به اثر پروانهای دارد.
حرکت آزادانه در زمان یکی از تمهای تکرارشونده فیلم است. نام شخصیت اصلی نمو است که اگر برعکس خوانده شود، "نشان" یا پیشگویی آینده را معنا میدهد. علاوه بر این، نام عشق اصلی او آنا است و دخترش نیز اِو نام دارد؛ هر دو نام به صورت وارونه نیز یکسان خوانده میشوند.
7.7/10
6/10
فیلم جان مالکوویچ بودن، به کارگردانی اسپایک جونز و نویسندگی چارلی کافمن، یکی از فیلمهای منحصر به فرد و نوآورانه در تاریخ سینماست که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. داستان فیلم در مورد کریگ شوارتز (با بازی جان کیوسک)، یک عروسکگردان بیکار است که در طبقه ۷ و نیم یک ساختمان اداری کار میکند و به طور اتفاقی در پشت یک کمد فایل به یک درگاه مخفی برمیخورد که او را مستقیماً وارد ذهن جان مالکوویچ میکند.
این درگاه به افراد این امکان را میدهد که برای پانزده دقیقه در ذهن مالکوویچ قرار بگیرند و پس از آن نزدیک بزرگراه نیوجرسی به بیرون پرتاب شوند. کریگ و همکارش، مکسین (با بازی کاترین کینر)، تصمیم میگیرند از این درگاه به عنوان یک تجارت استفاده کنند و به مردم اجازه میدهند تا با پرداخت مبلغی وارد ذهن مالکوویچ شوند. اما به زودی این ایده جالب و خلاقانه به یک کابوس تبدیل میشود و موقعیتهای غیرمنتظره و عجیبی را برای شخصیتها به وجود میآورد.
7.3/10
8/10
فیلم پی (Pi)، ساختهی دارن آرونوفسکی یکی از استادان فیلم فلسفی در سال ۱۹۹۸، یک درام روانشناختی است که به ماجراجوییهای علمی و فلسفی میپردازد. داستان حول محور شخصیتی به نام مکس کوهن میچرخد، ریاضیدانی که معتقد است جهان از طریق اعداد قابل فهم و تفسیر است. مکس، که توسط شان گالت بازی میشود، به دنبال الگوهای پنهان در طبیعت و بازار سهام است، باور دارد که میتوان اسرار هستی را با کشف یک رقم خاص درک کرد.
فیلم با تمرکز بر تواناییهای ویژه مکس و نگاهی به تئوریهای ریاضیاتی و علمی، یک داستان پیچیده و کشمکشهای درونی او را به تصویر میکشد. مکس نه تنها با چالشهای علمی، بلکه با نهادها و گروههایی که به دنبال بهرهبرداری از دانش او هستند، روبرو است. این فیلم به خوبی توانسته مفاهیم ریاضی و فیزیکی را با عمق فلسفی ترکیب کند و به تماشاگر نشان دهد که چگونه یک فرد میتواند در جستجوی حقیقت، به سمت جنون کشیده شود.
پی با استفاده از فیلمبرداری سیاه و سفید و کنتراست بالا، تصاویری چشمگیر و معنادار ایجاد میکند که تماشاگر را در فضایی متفکرانه قرار میدهد. این فیلم تجربهای منحصر به فرد را ارائه میدهد که تماشاگر را به چالش میکشد تا در مورد ماهیت دانش، اعتقادات و حتی واقعیت خود تأمل کند.
8.3/10
8/10
فیلم مرثیهای برای یک رویا (Requiem for a Dream)، ساختهی دارن آرونوفسکی، از جمله آثار معروف و تأثیرگذار سینمایی است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این فیلم، که بر اساس رمانی به همین نام نوشته هوبرت سلبی جونیور ساخته شده است، داستان چهار شخصیت را روایت میکند که هر یک به نوعی در دام اعتیاد گرفتار شدهاند و زندگیشان به شدت تحت تأثیر این معضل قرار دارد.
محور اصلی داستان، سارا گلدفارب، با بازی الن برستین، مادری است که به داروهای کاهش وزن معتاد میشود و رویای حضور در یک برنامه تلویزیونی را در سر میپروراند. پسرش، هری (با بازی جرد لتو)، به همراه دوستش ماریون (با بازی جنیفر کانلی) و تایرون (با بازی مارلون وایانز)، در تلاشند با فروش مواد مخدر به ثروت برسند، اما به تدریج همه آنها به طور فزایندهای به مواد وابسته میشوند.
این فیلم با استفاده از تکنیکهای بصری خلاقانه و موسیقی متن دراماتیکی که توسط کلینت منسل ساخته شده، تجربهای شدیداً عاطفی و بعضاً دلخراش را برای بیننده فراهم میکند. سکانسهایی از فیلم با سرعت بالا نشان داده شده و تأثیر مواد مخدر بر زندگی شخصیتها را به شکلی غیرمعمول به تصویر میکشد. این شیوه روایت به خوبی نشاندهنده تخریبی است که اعتیاد میتواند بر زندگی افراد و روابط آنها داشته باشد و به طرز فاجعهآمیزی به نمایش میگذارد که چگونه آرزوها و رویاها تحت تأثیر این معضل فرو میپاشند.
7.6/10
8/10
فیلم اثر پروانهای (The Butterfly Effect)، منتشر شده در سال ۲۰۰۴ و به کارگردانی اریک برس و جی. مکی گروبر، یک تریلر علمی-تخیلی است که با بازی اشتون کوچر، داستان جوانی به نام ایوان تریبورن را روایت میکند که قابلیت دستکاری گذشته خود از طریق خواندن دفترچههای خاطراتش را کشف میکند. این فیلم به بررسی چگونگی تأثیر تغییرات کوچک بر وقایع بزرگتر میپردازد، نظریهای شناخته شده به نام اثر پروانهای در نظریه هرج و مرج.
ایوان با استفاده از دفترچههای خود، به گذشته سفر میکند و سعی میکند رویدادهای تلخی که بر دوستانش و خود او تأثیر گذاشتهاند را تغییر دهد. با این حال، هر بار که ایوان سعی در اصلاح گذشته میکند، با واقعیتهای جدید و غیرمنتظرهای روبرو میشود که اغلب پیامدهای ناخواسته دارند. این تلاشها نه تنها زندگی او، بلکه زندگی کسانی که دوستشان دارد را نیز به طرق غیرقابل پیشبینی دگرگون میکند.
فیلم بر روی پیچیدگیهای روابط انسانی و چگونگی شکلگیری شخصیتها تحت تأثیر تجربیاتشان تمرکز دارد. اثر پروانهای با استفاده از فلشبکها و تغییرات سناریو، تماشاگر را در معرض سناریوهای متعددی قرار میدهد که هر کدام از نتایج تصمیمات ایوان نشأت گرفتهاند. این فیلم تأکید میکند که گاهی اوقات بهترین نیات میتوانند به بدترین نتایج منجر شوند و چگونه انسان میتواند به طور ناخواسته زندگی خود و دیگران را تخریب کند.
8.2/10
7/10
فیلم نمایش ترومن (The Truman Show)، ساخته پیتر ویر و با بازی جیم کری، یکی از فیلمهای نوآورانهی دهه ۹۰ میلادی است که به موضوعاتی مانند نظارت، واقعیت مجازی و مرزهای اخلاقی در رسانهها میپردازد. داستان این فیلم فلسفی درباره ترومن بربنک است، یک مرد عادی که بدون آگاهی از اینکه زندگیاش مداوم توسط دوربینها ضبط میشود و به عنوان یک برنامه زنده تلویزیونی پخش میگردد، به زندگی روزمره خود ادامه میدهد. ترومن در شهری ایدهآل به نام سیهیوِن زندگی میکند که در واقع یک استودیوی بزرگ فیلمبرداری است و تمامی ساکنان آن بازیگرانی هستند که نقش دوستان، همکاران و حتی خانوادهی او را بازی میکنند.
در طول فیلم، ترومن شروع به مشاهده ناسازگاریها و عدم تناسبها در جهان اطرافش میکند. وقتی ترومن به تدریج پی میبرد که زندگیاش ممکن است یک دروغ باشد، تلاش میکند تا حقیقت را کشف کند و از این واقعیت ساختگی فرار کند. این فیلم به خوبی به تصویر میکشد که چگونه رسانهها میتوانند واقعیت را شکل دهند و تا چه اندازه این شکلدهی میتواند بر زندگی فردی تأثیر بگذارد.
7.7/10
7/10
فرا ماشین (Ex Machina)، به کارگردانی الکس گارلند و انتشار یافته در سال ۲۰۱۴، یک درام علمیتخیلی است که به موضوع هوش مصنوعی و چالشهای اخلاقی آن میپردازد. داستان فیلم در مورد کیلب است، یک برنامهنویس جوان که توسط ناتان، مدیر عامل شرکتی که برای آن کار میکند، دعوت میشود تا به منزل او در کوهستان برود. ناتان، که نقش او را اسکار آیزاک بازی میکند، یک دانشمند نابغه است که در حال توسعهی یک ربات پیشرفته با هوش مصنوعی به نام آوا است، بازی شده توسط آلیشیا ویکاندر.
کیلب برای ارزیابی اینکه آیا آوا واقعاً آگاهی دارد یا خیر، باید تست تورینگ را روی او انجام دهد. اما هرچه بیشتر با آوا وقت میگذراند، پیچیدگیهای اخلاقی درباره استفاده و تأثیر انسانها بر روی رباتها بیشتر نمایان میشود. آوا نمادی از تمایلات انسانی برای خلق موجوداتی به تصویر خودمان است، اما در عین حال نشاندهنده خطراتی است که همراه با آن میآید.
7.5/10
7/10
عجیبتر از داستان (Stranger Than Fiction)، فیلم فلسفی؛ درام و کمدی به کارگردانی مارک فورستر و با بازی ویل فرل، در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. این فیلم داستان هرولد کریک، یک کارمند ساده و معمولی اداره مالیات است که ناگهان صدایی را میشنود که زندگی او را روایت میکند، انگار که وی شخصیت اصلی یک رمان است. این صدا متعلق به کی ایفل، نویسندهای است که بدون اینکه بداند، هرولد واقعی است و زندگیاش را بر اساس داستانی که مینویسد شکل میدهد.
هرولد، که به دنبال درک و معنا در زندگیاش است، به کمک پروفسور جولز هیلبرت، یک استاد ادبیات، میکوشد تا معنی این صداها و داستانهای ناتمام نویسندهاش را کشف کند. او که تا پیش از این زندگی روزمرهای داشت، با چالشهای جدیدی روبرو میشود و مجبور است بین دنبال کردن دستورات نویسنده یا شکستن چهارچوبهای داستانی انتخاب کند. فیلم با پرداختن به موضوعاتی مانند تقدیر، آزادی اراده و اهمیت خودآگاهی، به یک اثر تفکربرانگیز و عمیق تبدیل میشود.
8.6/10
9/10
زندگی زیباست (Life Is Beautiful)، ساختهی روبرتو بنینی، فیلمی است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و به عنوان یکی از ماندگارترین آثار سینمایی در مورد جنگ جهانی دوم شناخته میشود. این فیلم که ترکیبی از کمدی و درام است، داستان غمانگیزی را با نگاهی مثبت و امیدوارکننده روایت میکند.
داستان فیلم در ایتالیا و در زمان جنگ جهانی دوم میگذرد و داستان گوئیدو اورفیس را روایت میکند، یک یهودی با روحیهای شاد که صاحب کتابفروشی است. گوئیدو با شوخ طبعی و خلاقیت خود توانسته دل دورا، معلم مدرسه را بدست آورد و با او ازدواج کند. اما زندگی آنها وقتی به کلی دگرگون میشود که همراه با پسر خود، جوشوا، به اردوگاه کار اجباری نازیها فرستاده میشوند.
بنینی، که هم کارگردانی و هم نقش اصلی فیلم را بر عهده داشته، با هنرمندی خود توانسته است مفهوم عشق، امید و شجاعت را حتی در دل تاریکترین شرایط به تصویر بکشد. در اردوگاه، گوئیدو برای حفظ روحیه پسرش، وانمود میکند که همه چیز بخشی از یک بازی بزرگ است و هر کس که بتواند از قوانین پیروی کند، امتیازاتی کسب میکند که در نهایت منجر به برنده شدن یک تانک واقعی خواهد شد.
7.1/10
6/10
این فیلم در دو قسمت با عناوین جاستین و کلر روایت میشود که هر کدام بخشهای مختلفی از زندگی دو خواهر را پیش از پایان دنیا نمایش میدهد. از مراسم عروسی جاستین گرفته تا لحظات شکنندهای که هر شخصیت در برابر نزدیک شدن مرگ تجربه میکند. در این داستان، خبری از برنامههای جهانی یا تلاش برای نجات زمین نیست. سیاره مالیخولیا، آرام و بیاعتنا به زندگی انسانها، در پس آسمان میدرخشد و سایهای از نابودی قریبالوقوع را بر زندگی آنها میافکند. لارس فون تریر با هنرمندی بیبدیل خود، از نورپردازی گرفته تا دیالوگهای کوتاه و عمیق، موفق به ایجاد یک فضای دلهرهآور میشود که در عین حال زیبا و شاعرانه به نظر میرسد. در اینجا، جایگاه کاراکترها، نه در تلاش برای بقا، بلکه در کنار آمدن با پایان اجتنابناپذیر خودشان است.
مالیخولیا یکی از آثار متفاوت فون تریر است که در سال ۲۰۱۱ تولید شد. این فیلم در قلعهی تاریخی تیولوهلم در سوئد فیلمبرداری شده و همین مکان به خوبی توانسته فضای تنهایی و انزوای کاراکترها را تقویت کند.
سایت راجر ایبریت در نقدی برای این فیلم مینویسد:
مرگ خشونتآمیز در فیلمها اغلب به شکل ناراحتکننده و کثیفی نمایش داده میشود: در اتاقهای افسردهکننده، وانهای خونآلود، ماشینهای خرد شده و کوچههای تاریک. قربانیان این نوع مرگها بیجان به زمین میافتند. اما در اینجا، شخصیتی وجود دارد که میگوید، مرگ را میبینم که میآید، با آن روبهرو خواهم شد، روی برنمیگردانم و تا وقتی چشمان و ذهنم کار میکند، به آن نگاه خواهم کرد. آیا این منصفانه است که حدس بزنم فون تریه خودش هم همین دیدگاه را نسبت به مرگ دارد؟ او گرایش به بزرگنمایی دارد، اما اگر کسی نتواند در تصور مرگ خود بزرگنمایی کند، پس کی میتواند این کار را درست انجام دهد؟سخن پایانی
در پایان این مقاله که به بررسی بهترین فیلمهای فلسفی جهان پرداختیم، نکتهای که بیش از همه نمود پیدا میکند، این است که فیلمها تنها وسایلی برای سرگرمی نیستند، بلکه میتوانند به عنوان ابزارهایی قدرتمند برای اندیشیدن، تفکر و تأمل در مورد مسائل گستردهتر بشری و فلسفی عمل کنند. هر یک از فیلمهایی که مورد بررسی قرار گرفت، از تلقین گرفته تا زندگی زیباست، نشان میدهد که چگونه سینما میتواند ما را به چالش بکشد، به ما بیاموزد و مهمتر از همه، به ما کمک کند تا دنیای پیرامون خود و درونیات خویش را بهتر درک کنیم.
فیلم های فلسفی و روانشناختی به ما یادآوری میکنند که فلسفه نه تنها در کتابهای غبارآلود و کلاسهای درس دانشگاهها خلاصه نمیشود، بلکه در هر لحظهای از زندگی و در هر تصویری که بر پرده سینما نقش میبندد، جریان دارد. برترین فیلمهای فلسفی به ما این فرصت را میدهند که با دیدی عمیقتر به رویدادهای زندگی نگاه کنیم و از این رهگذر، شاید قدری بیشتر به راز و رمز وجود خود پی ببریم.
از این رو، دعوت میکنیم تماشاگران و خوانندگان مقاله فیلم های فلسفی برتر را به تماشای دوباره این آثار دعوت کنیم، این بار با چشمی تیزبینتر و ذهنی بازتر، تا شاید از این طریق به درکی نو از جهان و جایگاه خود در آن دست یابیم. هر فیلمی که معرفی شد، دریچهای است به سوی فهم عمیقتر از زندگی و پیچیدگیهای آن، و هر کدام به نوبه خود میتواند بخشی از پازل بزرگتر فلسفه بشری باشد.