نقد فیلم ماتریالیستها (مادیگرایان 2025)

فیلم «ماتریالیستها» (Materialists) به قلم و کارگردانی سلین سانگ، دنباله فیلم تحسینشده «زندگیهای گذشته» (Past Lives) است و تلاش میکند تعریفی تازه از عشق و روابط انسانی ارائه دهد. در نقد فیلم Materialists، به بررسی عمیق ابعاد مختلف این اثر خواهیم پرداخت که چگونه داستان یک مثلث عشقی را در بستر اقتصاد، عملگرایی و حتی فلسفه، به چالش میکشد.
این فیلم با بازی ستارگانی چون داکوتا جانسون، پدرو پاسکال و کریس ایوانز، نه تنها یک درام رمانتیک با لحنی جدیتر از کمدیهای رمانتیک معمول است، بلکه بازتابی خاص از خود ژانر و نهاد ازدواج به شمار میرود. «ماتریالیستها» مفهوم کمتر کاوششدهای را بررسی میکند: آنچه واقعاً به دنبالش هستیم وقتی از عشق حرف میزنیم، نه صرفاً احساسات رمانتیک، بلکه ابعاد اقتصادی و استراتژیک آن. این فیلم هوشمندانه سوالاتی را مطرح میکند که کمتر فیلمسازی در ژانر رمانتیک به آن پرداخته است.
عشق در عصر تجارت؛ نگاهی به طرح داستان «ماتریالیستها»
«ماتریالیستها» داستان لوسی (داکوتا جانسون)، زنی حدوداً سی و چند ساله را روایت میکند که به عنوان یک خواستگار حرفهای در یک آژانس همسریابی لوکس در نیویورک کار میکند. او شرکای زندگی را به گونهای برای مشتریان ثروتمندش پیدا میکند که ادعا میشود انسانیتر و شخصیتر از اپلیکیشنها است. مشتریانش اغلب افرادی با ثروت مشابه میخواهند و در الزامات خود بسیار دقیق هستند: قد، وزن، میزان درآمد، رده سنی و غیره.
آنها نمیخواهند چیزی را به شانس واگذار کنند و به دنبال چیزی شبیه به یک «فرانکنشتاین الگوریتمی» هستند که مطابق با سلیقهها و نیازهایشان باشد. موفقیت نهایی در شرکت لوسی، یعنی سر و سامان دادن به یک ازدواج موفق، به مثابه برنده شدن در یک مسابقات قهرمانی است.
فیلم با صحنهای از لوسی آغاز میشود که یک عروسی موفق را برای مشتریانش ترتیب میدهد و حتی به عروس کمک میکند تا با صحبت درباره مزایای اقتصادی و استراتژیک این وصلت، آرامش پیدا کند؛ یک معامله تجاری که پشت لباس سفید عروسی خوابیده است. در همین مهمانی، لوسی با دو مردی آشنا میشود که آینده او را شکل خواهند داد. هری (پدرو پاسکال)، برادر داماد، خوشبرخورد، جذاب و ثروتمند است که لوسی او را به عنوان یک مشتری بالقوه میبیند؛ هرچند که مشخص است او نیات دیگری دارد. دیگری جان (کریس ایوانز)، دوستپسر سابق لوسی که اکنون به عنوان پیشخدمت کار میکند. او «مرد خوب» کلاسیک است، نزدیک به ۴۰ سالگی، هنوز با همخانهایها زندگی میکند و برای گذران زندگی به عنوان یک بازیگر تئاتر در حال تلاش است. لوسی ادعا میکند که به ازدواج اهمیت نمیدهد و خود را همیشه تنها تصور کرده است؛ اما داستان به زودی او را مجبور به انتخاب بین عشق و امنیت مادی خواهد کرد.
ماتریالیسم و عشق؛ تحلیلی فلسفی از «نقد فیلم ماتریالیست ها»
سلین سانگ مضامین خود را مانند یک کارتپستال باز روی میز میچیند. «ماتریالیستها» از ارائه تفسیری مارکسیستی از ازدواج ابایی ندارد؛ نه به عنوان ثمره آن «روبنای رمانتیک» که ما آن را عشق مینامیم، بلکه به عنوان مکانیزمی جهت حفاظت از دارایی و حفظ کنترل. لوسی با رویکرد بدون احساس خود، میداند چگونه این بازی را ماهرانه انجام دهد، ولی درگیری واقعی زمانی آغاز میشود که خود او بخشی از سیستمی میشود که به دوام آن کمک میکند.
تحلیلهای فلسفی این فیلم را به چالش میکشد که آیا «ماتریالیسم» در اینجا صرفاً به معنی علاقه به اشیاء مادی است یا به مفهوم عمیقتر آن در فلسفه مارکسیستی اشاره دارد. دیدگاه ماتریالیستی در اینجا به معنای این است که در ورای اشیاء به ظاهر بیجان و مادی، مقادیر و انتزاعاتی نهفتهاند که به طور عینی واقعیت ما را شکل میدهند. این ایدئولوژی، چارچوب خیالی است که ما از طریق آن به واقعیت دسترسی پیدا میکنیم و هرگز خنثی یا عینی نیست. این مساله در مورد عشق نیز صدق میکند و نقد فیلم ماتریالیست ها به این پرسش اساسی میپردازد که چگونه به عشق، به عنوان یک کیفیت انتزاعی و وصفناپذیر، از طریق معیارهای ارزشی عینی و مادی دسترسی پیدا میکنیم؟
لوسی، خدماتش را به عنوان راهی برای "بهینهسازی عشق" میفروشد و وعده میدهد که میتوان از پیچیدگیها و اندازهناپذیریهای عشق فراتر رفت. او خودش نیز جهان را از طریق "ریاضیات" میبیند و معتقد است که عشق را میتوان به یک فرآیند قابل مدیریت تبدیل کرد؛ اما فیلم نشان میدهد که اگر عشق را به فرآیند بهینهسازی و تفکیک ویژگیهای خاص تقلیل دهیم، آنگاه خود "عشق" گم میشود.
به قول اسلاوی ژیژک، وقتی ویژگیهای خاصی را که باعث عشق میشوند فهرست میکنیم، در واقع عشق واقعی را از دست دادهایم. شخصیتهای فیلم، یعنی هری (پولدار)، جان (مردی احساسی، اما بدون ویژگیهای مادی جذاب) و خود لوسی (منفینگر نسبت به عشق)، همگی درگیر این مشکل هستند: چگونه عشق بورزیم، اگر عشق صرفاً یک معادله برای حل کردن نیست؟
چالشهای روایت و شخصیتها؛ بازیگران و سبک سینمایی
سلین سانگ در این فیلم نیز مانند «زندگیهای گذشته»، رویکرد فیلمسازی آرام و تأملی خود را حفظ میکند. صحنههای دیالوگمحور اغلب با زاویه دید مدیوم شات فیلمبرداری میشوند و هر دو بازیگر در کادر قرار میگیرند که به بیننده حس تماشای افراد واقعی را میدهد. این سبک تئاتری، با توجه به پیشینه سانگ به عنوان نمایشنامهنویس، منطقی به نظر میرسد. فیلم به جای ریتم معمول، روی صورت شخصیتها در سکوت مکث میکند و لحنی تأملی ارائه میدهد. اگرچه «ماتریالیستها» ممکن است یک فیلم مؤلف باشد، اما خود را به عنوان یک محصول استودیویی شیک و جذاب به نمایش میگذارد.
بازی داکوتا جانسون در نقش لوسی مورد تحسین قرار گرفته است؛ چرا که او موفق میشود شخصیتی سرد و بیاحساس را با عمق و همدلی نمایش دهد. پدرو پاسکال نیز در نقش هری، با جذابیت و ثروتش، بُعد بیشتری به شخصیت به ظاهر بینقص خود میدهد. کریس ایوانز نیز یکی از "دوستداشتنیترین" اجراهای خود را در نقش جان، بازیگر فقیر اما عاشقپیشه، ارائه میدهد.
ولی برخی منتقدان معتقدند که مثلث عشقی فیلم در نیمه دوم دچار لرزش میشود و به دلیل پیچشهای داستانی زورکی و راهحلهای سادهانگارانه، از جذابیت آن کاسته شده است؛ برخی دیگر نیز به عدم وجود ارتباط و شور و اشتیاق بین شخصیتها اشاره کردهاند که به هسته عاطفی فیلم آسیب میزند.
زویی وینترز در نقش سوفی، یکی از مشتریان لوسی، حضوری محدود ولی تاثیرگذار دارد. برخورد لوسی با سوفی و تجربه ناگوار او، نقطهعطفی برای لوسی میشود تا نقص رویکرد الگوریتمی خود به عشق را درک کند و رشد عاطفی بیشتری از خود نشان دهد. این اتفاق به لوسی کمک میکند تا از شخصیت سرد و تجاری خود فاصله بگیرد و به عنوان یک فرد، آسیبپذیرتر شود.
نقاط قوت و ضعف؛ یک اثر هوشمندانه اما ناقص؟
«ماتریالیستها» به عنوان یک فیلم هوشمندانه و جسورانه شناخته میشود که موضوعات ناآشنا را در ژانر عاشقانه مطرح میکند. رویکرد صادقانه و واقعگرایانه آن به عشق مدرن که اغلب با امنیت مالی درهم آمیخته، تحسینبرانگیز است. فیلم از نظر بصری زیبا و از نظر فیلمنامه قوی بهنظر میرسد؛ اما این اثر، علیرغم هوش و جاهطلبیاش، خالی از اشکال نیست.
مشکلات روایی مانند تکراری شدن دیالوگها و گیر افتادن در حلقه تماتیک، از جمله انتقادات وارد شده به فیلم است. عدم وجود یک بحران واقعی برای لوسی و عدم نقد کافی از چهارچوب ایدئولوژیک حاکم بر کار او، از جمله کاستیهایی بهحساب میآید که میشود به آن اشاره کرد.
آیا «ماتریالیستها» ارزش دیدن دارد؟
«ماتریالیستها» فیلمی است که به طور جسورانه به قلب پرسشهای مدرن درباره عشق، ازدواج و نقش اقتصاد در روابط میپردازد. این اثر با هوشمندی، تفسیری ماتریالیستی از عشق ارائه میدهد که فراتر از تمایلات مادیگرایانه صرف است و به چگونگی شکلگیری ارزشها و انتزاعات در بستر واقعیت مادی میپردازد. این فیلم هوشمندانه است و سوالاتی را مطرح میکند که کمتر در ژانر رمانتیک دیده میشود؛ با این حال، همانطور که بعد از خواندن نقد فیلم ماتریالیست ها متوجه شدید، فیلم نیز مانند بسیاری از آثار جاهطلبانه، با چالشهایی روبرو است؛ از جمله عدم ارتباط عاطفی کامل و یا تن دادن به کلیشههایی که قصد براندازیشان را دارد. برخی آن را «یک لذت مطلق از ابتدا تا انتها» میدانند؛ در حالی که دیگران آن را «خستهکننده» و «اذیتکننده» مییابند و از نبود عمق عاطفی در آن گلایه دارند.
با وجود نظرات متناقض، «ماتریالیستها» فیلمی تامل برانگیز است. این اثر شما را وادار میکند تا به چگونگی شکلگیری روابط خود فکر کنید و از این رو، حتی اگر از نظر روایی یا عاطفی کاملاً بینقص نباشد، ارزش تجربه را دارد. این فیلم برای کسانی که به دنبال یک کمدی رمانتیک متفاوت و فلسفی هستند که چالشهای روابط مدرن را به طور واقعبینانه بررسی کند، میتواند جذاب باشد؛ درنهایت، این فیلم ما را به شجاعت در عشق ورزیدن و آسیبپذیری دعوت میکند؛ زیرا اینها عناصری هستند که عشق را ارزشمند و پرخطر میسازند.
شما چه فکری میکنید؟ آیا «ماتریالیستها» توانسته است عشق را در عصر جدید به درستی به تصویر بکشد؟ آیا این فیلم با انتظارات شما از یک کمدی رمانتیک مطابقت داشت؟ نظرات، تحلیلها و تجربیات خود را در بخش کامنتها با دیگر علاقهمندان این فیلم به اشتراک بگذارید.