بهترین فیلمهای جنگی چینی: تاریخ، مقاومت و افتخار

وقتی صحبت از بهترین فیلم های جنگی چینی میشود، یعنی قرار است با آثاری روبهرو شویم که نهتنها نبردهای باشکوه و استراتژیهای هوشمندانه را به نمایش میگذارند، بلکه ریشههای عمیق فرهنگی، قهرمانان فداکار و داستانهای پر از احساسات انسانی را به تصویر میکشند. از حماسههای تاریخی مثل صخره سرخ و نبرد فرماندهان گرفته تا داستانهای احساسیتر مثل برای زندگی، این فیلمها همواره توانستهاند تصویری عمیق از جنگ، فداکاری و سرنوشت انسانها ارائه دهند.
بهترین فیلم های جنگی چینی
در این مقاله به سراغ تعدادی از برترین آثار این ژانر میرویم که هرکدام به شکلی خاص، جنگ را روایت کردهاند؛ گاهی در میدان نبرد، گاهی در دل سیاست، و گاهی هم در قلب انسانها.



در جنگ کره، زمانی که گلولهها از زمین و آسمان میبارند، گروهی از سربازان ارتش داوطلب خلق چین مأموریتی غیرممکن را بر عهده میگیرند. وظیفه آنها ساده اما مرگبار است: تعمیر و حفظ پلی چوبی که تنها مسیر عبور تجهیزات و نیروها به خط مقدم محسوب میشود. ژانگ فی و لیو هاچی، همراه با همرزمانشان، میان رگبار دشمن و انفجارهای بیامان، بارها و بارها این پل را از نو میسازند، تنها برای آنکه چند دقیقه بعد دوباره ویران شود. درحالیکه جتهای دشمن همچون سایهای مرگبار بالای سرشان پرواز میکنند، این سربازان، نه به امید پیروزی، بلکه به خاطر مسئولیتی که بر دوش دارند، تا آخرین لحظه مقاومت میکنند.
فیلم های جنگی چینی همیشه به دقت تاریخی و جزئیات بینقص مشهور بودهاند، اما ایثار سطح این وسواس را به مرحلهای تازه برد. کل فیلم در کمتر از دو ماه فیلمبرداری شد، چیزی که در دنیای سینما شبیه به عملیات کماندویی است. عجیبتر اینکه، روایت فیلم از سه زاویه متفاوت ارائه میشود: سربازان، دشمنان و توپخانهها، انگار که هر طرف جنگ، حقیقت خودش را دارد.



در دل جاده ابریشم، جایی که مرزها درهم میشکنند و فرهنگها با هم تلاقی میکنند، ژنرال هو آن به جرم خیانتی که مرتکب نشده، تبعید میشود. او و گروهش مأمور میشوند تا دژ دروازه غاز وحشی را بازسازی کنند؛ جایی که روزگاری شکوه داشت، اما حالا تنها خاطرهای از گذشته است. سرنوشت اما بازی دیگری در ذهن دارد: لوسیوس، ژنرال رومی، به همراه سربازانش از امپراتوری روم گریخته و به خاک چین پناه آورده است. برخورد این دو فرمانده بهجای آنکه آغاز جنگی دیگر باشد، پایهگذار اتحادی غیرمنتظره میشود. اما مشکل اینجاست که دشمن واقعی در راه است؛ تیبریوس، شاهزادهای تشنه قدرت که برای تصاحب تاجوتخت، هیچ حد و مرزی نمیشناسد.
در فیلم های چینی جنگی امپراتوری همیشه پای یک افسانه تاریخی را وسط میکشند، اما این یکی کمی بلندپروازانهتر است. اگر فکر میکنید با یک فیلم کمخرج طرفید، اشتباه میکنید؛ شمشیر اژدها با بودجهای ۶۵ میلیون دلاری ساخته شد و نسخه چینی آن ۲۰ دقیقه بیشتر از نسخه جهانی است؛ انگار که چینیها همیشه یک داستان اضافه برای خودشان نگه میدارند!



جنگ کره، زمستان ۱۹۵۲. سرما تا مغز استخوان نفوذ کرده، اما این تنها دشمنی نیست که گروه پنجم از لشکر هشتم چین با آن روبهروست. سرگرد لیو ونوو و سربازانش مأموریت دارند لیانگ لیانگ، یک افسر اطلاعاتی زخمی را که میان دو جبهه گرفتار شده، نجات دهند. اما مشکل اینجاست که آمریکاییها، به رهبری جان، فرماندهای که در دقت تیراندازی بیرقیب است، این مأموریت را به یک تله مرگبار تبدیل کردهاند. هر حرکت اشتباه یعنی پایان کار. جنگ در این نقطه دیگر درباره تسخیر شهرها نیست، بلکه یک بازی اعصاب بین دو گروه تکتیرانداز است؛ بازیای که تنها یک شلیک فاصله میان زندگی و مرگ را تعیین میکند.
این فیلم جنگی چینی تفنگی بودنش را کاملاً جدی گرفته است. برخلاف بسیاری از فیلم های اکشن که در آنها گلولهها بیشتر از منطق شلیک میشوند، اینجا هر تیر حسابشده است. یکی از نکات جالب فیلم، داستان واقعی ژانگ تائوفانگ، تکتیرانداز افسانهای چینی است که بدون دوربین نشانهروی، ۲۱۴ سرباز دشمن را در کمتر از ۳۳ روز از پا درآورد.



دوران پرآشوب چین باستان، زمانی که ایالتها برای بقا به جان هم افتادهاند، شهر کوچک لیانگ در آستانه نابودی است. ارتش ژائو، قدرتی عظیم و بیرحم، در حال نزدیک شدن است و هیچ امیدی به پیروزی نیست، تا اینکه مردی غیرمنتظره از راه میرسد. گه لی، یک استراتژیست از مکتب موهیسم، که نه جنگطلب است و نه اهل فرار، بلکه مردی است که باور دارد یک ذهن هوشیار میتواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد. او با تاکتیکهایی که حتی فرماندهان ژائو را به فکر فرو میبرد، از شهر دفاع میکند، اما همان مردمی که برای نجاتشان آمده، خیلی زود علیهاش میشوند.
داستان فیلم از رمان و مانگای ژاپنی "بوکو" اقتباس شده، که خودش الهامگرفته از فلسفهای واقعی به نام موهیسم است. این فلسفه برخلاف تفکر رایج در چین باستان، به جای تسلط و جنگ، بر صلح و همکاری تأکید دارد. یک فیلم چینی جنگی خطرناک معمولاً پر از صحنههای اکشن و شمشیرزنی است، اما این یکی یک چرخش جالب دارد: تمرکز آن روی استراتژی و ذهنیت جنگی است، نه فقط نبردهای پرهیاهو.



زمانی که دودمان وی شمالی تحت حملهی بیرحمانهی قبایل روران قرار میگیرد، تنها یک راه برای دفاع باقی میماند: همهی مردان باید به جنگ بروند. هوا مولان که نمیتواند نظارهگر مرگ پدر بیمار خود باشد، زره بر تن میکند و جای او را در میدان نبرد میگیرد. آنچه به عنوان یک فریب ساده آغاز میشود، خیلی زود او را به یکی از مهمترین فرماندهان ارتش تبدیل میکند. در کنار ونتای، فرماندهای باهوش و نجیب، او سالها در میدان جنگ میجنگد، اما پیروزی همیشه به معنای رهایی نیست. وفاداری او به کشور، عشقش را به خطر میاندازد، و سرانجام، انتخابی تلخ پیش رویش قرار میدهد: فداکاری برای وطن، یا رهایی از دنیایی که او را فقط به عنوان یک سرباز میشناسد.
وقتی صحبت از یک فیلم جنگی شمشیری چینی به میان میآید، معمولاً انتظار حرکات نمایشی و قهرمانهایی داریم که هیچ زخم یا خراشی برنمیدارند. اما این فیلم متفاوت است. بهجای زرقوبرق کلیشهای، اینجا با واقعیت تلخ میدان جنگ روبهرو میشویم؛ جایی که خون، گل و اشک بهاندازه شمشیرها در هوا موج میزنند. برخلاف روایتهای رایج، در این نسخه خبری از موجودات جادویی و طنزهای سبکسرانه نیست.



در دوران چین باستان، جنگ به یک واقعیت اجتنابناپذیر تبدیل شده است، اما در میان این خونریزیها همیشه کسانی هستند که جنگیدن را آخرین گزینه میدانند. سرباز لیانگ یکی از همین افراد است، مردی که مهارت اصلیاش در میدان نبرد، نه مبارزه بلکه زنده ماندن است. پس از یک نبرد ویرانگر بین دو ایالت، او تنها بازمانده از طرف خود میشود. اما شانس با او یار است، چرا که در میان ویرانههای میدان جنگ، ژنرال جوان ایالت دشمن را نیمهجان پیدا میکند. او نقشهای در سر دارد: اسیر گرفتن ژنرال و تحویل دادن او در ازای یک پاداش که بتواند او را برای همیشه از جنگ نجات دهد.
اگر بخواهیم درباره بهترین فیلم جنگی چینی صحبت کنیم، احتمالاً این فیلم یکی از متفاوتترین گزینهها باشد. نه به خاطر نبردهای عظیم یا جلوههای ویژه، بلکه به دلیل طنز تلخ و نگاه تازهای که به جنگ دارد. جالب اینجاست که ایدهی این فیلم بیش از ۲۰ سال در ذهن جکی چان بود، اما به دلایل مختلف ساخت آن به تعویق افتاد.



پادشاهی "پی" در شرایط سختی قرار دارد. آنها شهر مهم جینگژو را از دست دادهاند و پادشاه، برای جلوگیری از جنگ، تصمیم میگیرد با دشمن صلح کند. اما همه از این تصمیم راضی نیستند. فرماندهی ارتش، زییو، که در جنگ قبلی شکست خورده، مخفیانه نقشهای برای بازپسگیری شهر میکشد. اما او نمیتواند خودش را نشان دهد، چون زخمی و ضعیف است. پس یک مرد دیگر را جای خودش گذاشته است: جینگژو، مردی که او را مثل سایهای از خودش تربیت کرده تا در برابر همه، نقش او را بازی کند. در این میان، چینگپینگ، خواهر پادشاه، قرار است برای حفظ صلح به ازدواج پسر دشمن دربیاید، اما این معاملهای است که بوی خیانت میدهد.
اگر از یک فیلم چینی جنگی انتظار رنگهای پر زرق و برق و نبردهای شلوغ دارید، سایه شما را غافلگیر خواهد کرد. تمام فیلم در طیفهای خاکستری، سیاه و سفید ساخته شده تا حس نقاشیهای جوهری قدیمی چین را زنده کند. این سبک خاص باعث شده فیلم از نظر بصری شبیه یک اثر هنری باشد.



چین در آستانه تغییر است. سائو سائو، نخستوزیر جاهطلب، امپراتور را متقاعد کرده که تنها راه اتحاد کشور، نابودی تمام مخالفان است. ارتش او، بزرگترین نیروی نظامی آن دوران، به سوی جنوب پیشروی میکند تا دو پادشاهی شو و وو را در هم بشکند. اما فرماندهان این دو سرزمین، لیو بی و سون کوان، میدانند که در برابر این هیولای جنگی شانسی ندارند، مگر اینکه متحد شوند. در منطقهی استراتژیک صخره سرخ، نبردی شکل میگیرد که قرار است سرنوشت تاریخ چین را تغییر دهد. ژنرال ژوگه لیانگ، مشاور نابغهی لیو بی، با استراتژیهای زیرکانه خود و استفاده از طبیعت، دست به حرکتی میزند که حتی سائو سائو هم نمیتواند پیشبینی کند.
وقتی صحبت از یک فیلم چینی جنگی در مقیاس حماسی میشود، صخره سرخ چیزی فراتر از یک فیلم است. یک پروژهی عظیم که مرزهای سینمای آسیا را جابهجا کرد. این فیلم با بودجهای ۸۰ میلیون دلاری ساخته شد که آن را به پرهزینهترین فیلم تاریخ سینمای آسیا در آن زمان تبدیل کرد.



سال ۱۹۳۷، نانجینگ، پایتخت وقت چین. شهر به دست ارتش امپراتوری ژاپن سقوط کرده و حالا درون دیوارهایش چیزی جز وحشت و نابودی باقی نمانده است. خیابانها پر از اجساد سربازانی است که تا آخرین نفس جنگیدهاند، در حالی که غیرنظامیان، زنها و کودکان، به دنبال سرپناهی برای فرار از سرنوشت شومی هستند که در انتظارشان است. لو جیامین، یک سرباز چینی، همراه با بازماندگان تلاش میکند از شهر جان سالم به در ببرد، در حالی که در طرف دیگر، کادوکاوا، یک سرباز ژاپنی، در میان وظیفه و اخلاق گرفتار شده است. در دل این ویرانی، مردی به نام جان راب، یک شهروند خارجی، پناهگاهی ایجاد میکند تا هرچند کم، اما از برخی جانها محافظت کند.
فیلم کاملاً سیاه و سفید است، اما نه برای زیبایی، بلکه برای این که بیننده را دقیقاً به قلب یک تراژدی واقعی ببرد. همچنین وقتی صحبت از فیلم های جنگی چینی میشود، معمولاً انتظار صحنههای پر زرقوبرق از نبردها را داریم، اما شهر زندگی و مرگ راهی کاملاً متفاوت را انتخاب کرده است.



شو فوگوی مردی است که همه چیز دارد، ثروت، قدرت، خانواده. اما یک نقطهضعف ساده او را به ورطه سقوط میکشاند: قمار. او در یک شب تمام داراییهایش را از دست میدهد و مجبور میشود از نو شروع کند، این بار به عنوان یک مرد عادی، بدون عنوان، بدون ثروت. همسرش جیاژن او را ترک میکند، اما سرانجام، با وجود فقر، دوباره خانوادهاش را دور خود جمع میکند. در این میان، تاریخ بیکار نمیماند. جنگ داخلی، تأسیس جمهوری خلق چین و انقلاب فرهنگی، هر کدام مانند امواجی سهمگین بر زندگی آنها کوبیده میشود. فوجی که روزی بازیچه بخت و اقبال بود، حالا یاد میگیرد که زندگی تنها دربارهی برد و باخت نیست، بلکه دربارهی دوام آوردن است.
اگر به فیلم های جنگی چینی نگاه کنیم، معمولاً نبردها، قهرمانها و حماسههای تاریخی را میبینیم. اما این فیلم، جنگ را از زاویهای دیگر نشان میدهد. نه در میدان نبرد، بلکه در دل زندگی روزمره. برخلاف بسیاری از آثار سینمای چین، این فیلم به نقد سیاستهای دولت در دورههای مختلف تاریخی پرداخته و به همین دلیل، در خود چین ممنوع شد.
سخن پایانیسینمای چین در ژانر جنگی، تنها به نمایش نبردها و استراتژیهای نظامی محدود نمیشود، بلکه عمق بیشتری را کاوش میکند؛ از فداکاریهای سربازانی که در دل گلولهها ایستادگی میکنند، تا مردمی که در طوفانهای تاریخ، تنها برای بقا میجنگند. بهترین فیلم های جنگی چینی چیزی فراتر از شمشیر و تفنگ هستند، آنها داستانهایی از عشق، خیانت، قدرت، سیاست و در نهایت، انسانیت را روایت میکنند. چه در میدان نبرد خونین صخره سرخ، چه در تاریکی سایهها، چه در دردهای یک ملت در شهر زندگی و مرگ و چه در سفری پر از رنج و امید در برای زندگی، این فیلمها نشان میدهند که جنگ، تنها در میدان نبرد اتفاق نمیافتد. گاهی اوقات، بزرگترین جنگها در دل انسانها رخ میدهند. جنگی برای بقا، جنگی برای عدالت و گاهی، جنگی برای حفظ چیزی که ارزش جنگیدن دارد.