نقد فیلم صاعقهها؛ ماجراجویی جدید مارول

اگر یک نکته مشترک میان دنبالکنندگان پروپاقرص و تخریبگران محصولات سینما مارول وجود داشته باشد، این است که همه این افراد با اطمینان خواهند گفت که سینمای مارول پس از عرضه و انتشار فیلم پایان بازی، در وضعیت نهچندان قابلتعریفی قرار دارد و با ساخته شدن هرمحصول، این موقعیت بدتر خواهد شد. فیلم صاعقهها (thunderbolts)، تلاشی ملتمسانه برای امیدوار ساختن مخاطبین به آینده این دنیا و البته جرقهای کوچک برای سرآغاز حماسه جنگهای پنهان است. آیا این اثر توانسته امیدی در دل بینندگان بکارد که حداقل موجب ابزار خوشحالی آنان از خیزش مجدد دنیای سینمایی مارول شود؟ برای رسیدن به این پاسخ، همراه نقد و بررسی فیلم صاعقهها باشید.
نقد فیلم صاعقهها؛ اثری مملو از کمدی و لحظات مفرح
در طول سالیان درازی که از آغاز دنیای سینمایی مارول میگذرد، یک جنبه از این دنیا وجود داشته که به خوبی حفظ شده و با اینکه در داستانپردازی و روایت، شاهد افت در این دنیای ابرقهرمانی بودهایم، اما این جنبه توانسته به قوت خود باقی بماند و حتی در آثار مختلف، تا حدی ارتقا پیدا کند. وجهه کمدی و طنز ماجرا در سراسر فیلمهای مارول وجود دارد و به نوعی یک امضا برای این دنیا محسوب میشود و حتی برای آثاری چون دکتر استرنج در چندجهانی جنون که گفته شده بود، اثری نسبتا ترسناک است، این کمدی همچنان باقی مانده بود.
در فیلم صاعقهها ، شاید بتوانیم کمدی را به عنوان آخرین سنگر و تنها ویژگی از این اثر نام ببریم که لایق توجه و تشویق است. شخصیتپردازی اعضای تاندربولتز شاید ایرادات زیادی را به همراه داشته باشد و نتوان آن را موفق و اثرگذار خطاب کرد، اما باید بگوییم که حداقل شیمی میان آنها بسیار جذاب است و تنها دلیلی که میتواند مخاطب را به دیدن مجدد برخی از سکانسها تشویق کند، موقعیتهایی است که اعضای این گروه بایکدیگر به بحث و مجادله میپردازند و سعی میکنند تا با ایجاد موقعیتهای جذاب، مخاطب را سرگرم کنند.
صاعقهها را میتوانیم به عنوان یک برداشت از نگاه مارول به گروه و فیلم جوخه انتحار بدانیم که اگرچه نمیتواند تا آن درجه (چه در دنیای کمیک و چه در دنیای فیلم) تاثیرگذار و مخاطبپسند عمل کند، اما حداقل از یک کمدی رونمایی میکند که ما نمیتوانیم و نمیخواهیم آن را در فیلم Suicide Squad مشاهده کنیم. تاندربولتز همانند گروه جنایتکاران ناموفق دنیای دیسی است، اما با چاشنی طنزی که موجب میشود نتوانیم آن را یک تلاش برای کپیکاری از محصول شرکت رقیب بدانیم.
حضور سنتری بیش از اندازه سنگین است
برطبق گزارشاتی که از روند تولید و عرضه دنیای سینمایی مارول در دست است، سال 2026 و 2027 به ترتیب یکی از مهمترین سالهایی هستند که در تقویم فیلمسازی دیزنی قرار دارند. هیچکسی نمیتواند این مسئله را انکار کند که عرضه نسخه سوم و چهارم فیلمهای اونجرز، موفقیتی بیسابقه را برای کمپانی مادر مارول رقم زد و از آن جهت که فیلمسازی ابرقهرمانی به سبک مارول، لقمه بسیار بزرگ و لذیذی است، این اتفاق قابلانتظار بود که شرکت موردنظر بخواهد باری دیگر این مسئله را تکرار کند.
به همین منظور بزرگترین رویداد تاریخ دنیای کمیکی مارول، یعنی ایونت جنگهای پنهان (Avengers: Secret Wars) انتخاب گردید تا به عنوان موضوع اصلی ششمین قسمت از سری انتقام جویان سینمایی ساخته شود و قسمت پنجم آن نیز پیشدرآمدی بر وقایع این روایت بسیار عظیم باشد. اگر بخواهیم بدون اسپویل توصیفی را درخصوص این رویداد ارائه دهیم، باید بگوییم که جنگهای پنهان تمامی جوانب دنیای مارول از دورترین نقاط کیهانی تا موقعیتهایی که فرای ماده و منطق انسانی هستند را دربر میگیرد. بنابراین باید بگوییم که جنگهای پنهان شاید بهترین اثر کمیکی مارول نباشد، اما بدون شک بزرگترین آن است.
همین موضوع ثابت میکند که چرا مارول به سرعت درحال معرفی نمودن شخصیتهای جدید در آثار مهم و غیرمهم خود است. از قضا ما در فیلم تاندربولتز با کاراکتر جدیدی به نام سنتری مواجه میشویم که نقشی مهم را در آینده ایفا خواهد کرد. رابرت رینولدز که با نام قهرمانی سنتری شناخته میشود، شخصیتی نسبتا جدید در مقایسه با سایر قهرمانان شاخص مارول است. حتی اگر نخواهیم این شخصیت را به علت داشتن نماد S مانند به عنوان شخصیتی مشابه با سوپرمن تلقی کنیم، قدرتها و تواناییهای بیحد و اندازه او این موضوع را برایمان مشخص خواهند کرد.
در دنیای کمیک و وقوع جنگ جهانی هالک به دست این غول سبزرنگ، نبردی مهلک در سراسر زمین شکل گرفت. در وضعیتی که هیچیک از قهرمانان قادر به مقابله با بروس بنر خشمگین نبودند، سنتری تنها کسی بود که در مقابل او ایستادگی کرد و چنگ در چنگ با او جنگید. از طرف دیگر، سنتری در رویداد پادشاه سیاه پوش که یکی از مهمترین رویدادهای 10 سال اخیر است، نیز موثر حضور یافته و به تنهایی توانسته تا خدای تاریکی مارول را به چالش بکشد و سلستیال تسخیر شده او را با یک ضربه به کام مرگ بکشاند.
همه اینها میتواند ثابت کند که سنتری حداقل از جنبه قدرت فیزیکی، یکی از نامآوران و برترینهای مارول است. اما مشکل اصلی ماجرا این است که سنتری در اولین حضور خود نیامده تا نقش یک قهرمان را بازی کند، بلکه او یا بهتر است بگوییم حضور تاریک او، آنتاگونیست روایت تاندربولتز است. در مقابل گروه صاعقهها حداقل در قیاس با نسخه کمیک بوکی خودشان، تیمی کوچکتر، ضعیفتر و سطحپایینتر هستند و اساسا این گروه انسانیترین تجمع از شخصیتها در دنیای سینمایی مارول است.
این ایده حتی بر روی کاغذ نیز به درستی اثبات میکند که چرا ساخت فیلم صاعقهها با چنین شخصیتهایی، کار اشتباهی بود و تهیهکنندگان هرگز نباید به چنین ایدهای، چراغ مثبت نشان میدادند. کمترین کاری که مارول میتوانست برای ایجاد تعادل میان خیر و شر در فیلم تاندربولتز انجام دهد، وارد کردن شخصیتهای ابومینیشن یا ژنرال راس (هالک قرمز) در فیلم بود.
اما نتیجه کنونی چیزی است که باعث شده قهرمانان داستان هیچ حرفی در مقابل شخصیت شرور نداشته باشند، چه برسد به زمانی که سنتری بخواهد آن روی دیگر خود که با نام Void میشناسیم را رونمایی کند. حقیقت این است که تاندربولتز، انتقام جویان نیستند و نمیتوانند تهدیدهای عظیمی که این گروه ابرقهرمانی میتوانست از میان بردارد را به آستانه مرگ بکشد. بنابراین به جای اینکه در پایان فیلم شاهد یک نبرد عظیم و سراسر هیجان باشیم، باید به دیدن یک صحبت ظاهرا تاثیرگذار و کودکانه برای فهماندن خبیث ماجرا به اشتباه خود و یک آغوش گرم سراسری از قهرمانان و دشمن آنها اکتفا کنیم.
نقد ژانرهای صاعقهها؛ پاشنه آشیل اصلی فیلم
چهکسی میتواند این مسئله را انکار کند که یکی از راهکارهای درگیر کردن مخاطب با داستان و پیوند زدن او از لحاظ احساسی، دراماتیک ساختن اثر است. همه میدانند که هرکسی در طول زندگی خود ممکن است با فرازها و فرودهای مختلفی مواجه شده باشد و همین اتفاقات موجب شده تا جوانبی از شخصیت وی را تحت تاثیر قرار دهد. حال این گفته در مورد شخصیتهای به اصطلاح شکست خوردهای است که روزگار با آنها با مسالمت رفتار نکرده و زندگی به مراتب سختتری را نسبت به دیگر افراد داشتهاند.
ایراد اصلی فیلم صاعقه ها و چیزی که اوضاع آن را وخیمتر میکند، در حقیقت مسئله پررنگسازی درام در این محصول است. این فیلم ضعیفترین سکانسهای خود را در زمانی به مخاطب نشان میدهد که سعی میکند جدی بهنظر برسد و آن روی شوخطبعانه را با نقابی ساختگی از احساسات بهظاهر تاثیرگذار عوض میکند. بخش زیادی از این مسئله بر روی دوش شخصیت یلنا است که سازندگان او را به عنوان شخصیت کلیدی گروه انتخاب نمودهاند و مامور بیرحمی که روزگاری در زیر سایه ناتاشا رومانوف قرار داشت، اکنون نه در قامت بیوه سیاه جدید، بلکه به عنوان کاپیتان آمریکا گروه تاندربولتز حضور پیدا کرده است.
تنها کافی است به تماشای نیمی از فیلم تاندربولتز بنشینید تا خودتان متوجه شوید که در این اثر، یک چیز اصلا و ابدا در سر جای خود قرار ندارد. شخصیتهای شروری یا ضد قهرمانی که ما پیش از این در فیلمهای قبلی مارول شاهد بودیم، حال موقعیت خودشان را عوض کردهاند و به عنوان قهرمانان و ناجیان دنیای جدید حضور یافتهاند. این مسئله در ظاهر اتفاق بدی نیست، اما مشکل مهم و غیرقابل پذیرش این است که با تغییر یافتن موقعیت آنها، تا حد زیادی شاهد تغییر یافتن شخصیتپردازی و تعامل آنها با دیگر کاراکترها هستیم.
اعضای صاعقهها همه حالا چهره مثبتتری دارند و حتی در موقعیتهایی که بیننده اصلا انتظار ندارند، به همدلی و صحبت کردن برای کاستن غم برخی از شخصیتها روی میآورند. با توجه به زمان بسیار کم فیلم و عدم وجود وقت کافی برای پرداختن به هریک از این افراد، این تغییر شخصیت بدون قرار دادن آنها در موقعیت تاثیرگذار، به هیچ وجه نمیتواند مخاطب را راضی کند که چگونه این میزان در تغییر یافتن ابعاد شخصیتی در این مدت زمان کوتاه و بدون به نمایش درآمدن پیرنگهای مناسب، انجام شده است.
نقدی بر شخصیتها؛ جایگزینسازی به چه قیمت؟
جامعه طرفداری دنیای مارول در سراسر جهان، دارای آمار چند صد میلیونی است و همه این طرفداران از طریق کمیکها، فیلمها، انیمیشنها و بازیهای آن، به دنبال کردن آثار این برند میپردازند. برخلاف دهههای 70، 80 و 90، در دوران حال حاضر، بخش کوچکتری از این آمار را دنبالکنندگان و خوانندگان آثار کمیکی تشکیل میدهند. از آنجایی که ریشه و پیشینه شخصیتها اعم از قهرمانان، شخصیتهای شرور و سایر نقشهایی که در فیلمها وجود دارند همه پایه و اساسی کمیکی دارند، بنابراین سازندگان سعی میکنند تا حد زیادی از دنیای کمیک تبعیت کنند.
متاسفانه یا خوشبختانه، در دنیای کمیک اتفاقات زیادی به وقوع پیوست که منجر به جایگزینی بسیاری از شخصیتها شد. ثور و کاپیتان آمریکا و بسیاری از دیگر کاراکترها، جزو افرادی بودند که به خاطر غیبتشان یا مسئلهای چون مرگ، مدتی از دنیای کمیک کنار گذاشته شدند و مارول سعی نمود در غیاب آنها از شخصیتهایی رونمایی کند که بتوانند جای خالی آنها را پر کنند.
برخلاف دنیای فیلم، این قهرمانان پس از گذشت دورهای، به میدان بازگشتند و سازندگان حتی برای آن شخصیتهایی که در جنگ کشته شده بودند نیز، دلیلی منطقی برای بازگشت یافتند. مشخص نیست که آیا قهرمانانی که به شیوه بسیار تاثیرگذاری در پایان بازی با بینندگان خداحافظی کردند، در نهایت زنده خواهند شد یا خیر، اما در حال حاضر میدانیم که سم ویلسون توانسته جایگاه جدید کاپیتان آمریکا را بدست بیاورد و شخصیتهای دیگری چون شوری و آیرون هارت نیز به عنوان جایگزینان پلنگ سیاه و مردآهنی قرار گرفتند.
در پایانبندی نهچندان تاثیرگذار و بیاهمیتی که در فیلم تاندربولتز شاهد هستیم، گروه صاعقهها در مقابل دوربینهای جهان داستانی، به عنوان انتقامجویان جدید معرفی میشوند. سران مارول از تمامی راهها و شگردها استفاده مینمایند تا بتوانند به شکلی آن چهره پرافتخار و محبوب دنیای سینماییشان که حدود 6 سال قبل به پایان رسید را بازگردانند. اما نه روش درستی را برای انجام این کار انتخاب کردهاند و نه در اجرایی کردن آن موفق هستند. بینندگان به خوبی میدانند که بهترین نمایش، اثری است که بالاخره در نقطهای تاثیرگذار به پایان برسد، اما ثروتدوستی و میل به افزایش محبوبیت کمپانیهایی چون دیزنی و مارول، ما را مطمئن میسازند که این اتفاق هرگز به وقوع نخواهد پیوست.
سخن پایانیبه عنوان یکی از طرفداران دنیای سینمایی مارول (در دوران پیش از Endgame)، باید بگویم که صاعقهها شاید بتواند در مدت زمانی که به نمایش درمیآید، شما را سرگرم و حتی بخنداند، اما هرگز نمیتواند خودش را به عنوان تابش کوچکی از بازگشت غرورآمیز دنیای مارول اثبات کند. تاندربولتز در بهترین شرایط، همچون فیلم ددپول و ولورین است که برخلاف آن، از داشتن شخصیتهای رده اول و بسیار محبوب این اثر نیز محروم است. بنابراین تنها چیزی که فیلم صاعقهها در اختیار طرفداران مارولی قرار میدهد، ترس از آینده آثار این شرکت و تردیدی از سقوط احتمالی حماسههای پیشرو است. این مطلب نقدی شخصی بر فیلم صاعقهها (Thunderbolts) است و امیدوارم مورد پسند دوستداران سینمای مارول قرار گرفته باشد.