نقد فیلم اتوبوس گمشده (The Lost Bus)؛ جستجویی نفسگیر در دل شعلهها
در پاییز سال ۲۰۱۸ میلادی، کالیفرنیا شاهد یکی از هولناکترین فجایع طبیعی تاریخ خود بود؛ آتشسوزی "کمپ فایر". این حادثه که بیش از ۶۲ هزار هکتار زمین را خاکستر کرد و تلفات جانی و مالی فراوانی برجای گذاشت، دستمایه ساخت فیلمی شد که از همان ابتدا انتظارات زیادی را برانگیخت: اتوبوس گمشده (The Lost Bus)، به کارگردانی پل گرینگراس. گرینگراس که پیشتر با آثاری همچون یونایتد ۹۳ و کاپیتان فیلیپس ما را به قلب بحرانها برده بود، این بار داستانی واقعی را از سرسختی و فداکاری روایت میکند.
فیلمهای ساخته شده بر اساس واقعیت همواره با چالشهایی روبرو هستند؛ از یک سو، فیلمساز ایدهای سرراست و مورد انتظار دارد، اما از سوی دیگر، موظف است به منبع اصلی وفادار بماند و این ممکن است دست او را در خلق روابط علتومعلولی و کشمکشهای سینمایی ببندد. امروز قصد داریم با نگاهی عمیق به قلب آتش، به بررسی و نقد فیلم اتوبوس گمشده (The Lost Bus) بپردازیم تا ببینیم آیا گرینگراس توانسته از این شمشیر دولبه سربلند بیرون بیاید و اثری ماندگار خلق کند. این فیلم، روایتگر ماجرای نفسگیر یک راننده اتوبوس مدرسه، «کوین» (با بازی متیو مککانهی)، و یک معلم مصمم است که باید ۲۲ دانشآموز را از جهنمی سوزان نجات دهند.
نقد سبک ساخت فیلم اتوبوس گمشده
یکی از نقاط قوت مسلم اتوبوس گمشده که آن را از سایر فیلمهای ژانر فاجعه متمایز میکند، سبک کارگردانی پل گرینگراس است. امضای اصلی گرینگراس، همان سبک مستندگونه (داکودراما) و دوربین لرزان و سیال است که اینجا بهشکلی استادانه به کار گرفته شده است. دوربین او نه تنها تماشا نمیکند، بلکه غوطهور میشود. این شیوه به قدری حس اورژانسی بودن و التهاب را القا میکند که مخاطب احساس خواهد کرد که خود پشت فرمان اتوبوس نشسته است و لحظه به لحظه شاهد جدی این آتشسوزیست. بهنظر من این روش را میشود یک تجربه نفسگیر نامید که تنش را به بالاترین حد ممکن میرساند بدون آنکه از واقعیت دور شود.
از لحاظ فنی، گرینگراس هوشمندانه عمل کرده و برای نشان دادن مقیاس فاجعه، از نماهای واید (Wide) استفاده میکند (کوههایی که در غبار دود ناپدید شدهاند) و در لحظات حساس، کلوزآپها (Close-ups) را به کار میبرد تا احساسات خام شخصیتها را شکار کند. این تقطیع عالی در تدوین که رابطه بین نماهای بیرونی (واقعه) و کلوزآپهای کاراکتر را بهخوبی درآورده است، باعث میشود فیلم حس یک مستند را داشته باشد که تنها اضافات آن دور ریخته شدهاند.
نکته قابل تحسین دیگر، تصمیم کارگردان برای استفاده از آتش واقعی در بازسازی صحنهها در بیابانهای نیومکزیکو است. در دورانی که هالیوود اغلب به جلوههای ویژه کامپیوتری تکیه میکند، این رویکرد به فیلم حسی حقیقی و ملموس میبخشد. تماشاگر حرارتی را حس میکند که بازیگران واقعا آن را تجربه کردهاند؛ فاجعهای که ساختگی نیست، بلکه کاملا ملموس است.
مککانهی در آتش رستگاری؛ پویایی زوج راننده و معلم
تنها دلیلی که بسیاری از تماشاگران را مشتاق دیدن این فیلم میکند، بازی متیو مککانهی در نقش کوین است. مککانهی با بازی بینظیر و کمنظیر خود که اساسا با چشم و اجزای صورت انجام میشود، مردی را به تصویر میکشد که بار سنگین یک زندگی پرفراز و نشیب و شکستخورده را به دوش میکشد. او یک ابرقهرمان خیالی نیست، بلکه یک انسان واقعی پر از تردید است که باید خشم فروخوردهاش را کنترل کند تا وظیفه خود را انجام دهد.
شخصیت کوین در طول حادثه ساخته میشود. پیش از آتشسوزی، او مردی آشفته است که زندگیاش را از دست داده، با پسرش مشکل دارد و رابطهاش با همسر سابقش خراب است. فیلمساز وقت زیادی را برای پرداخت روانشناسانه کلیشهای او صرف میکند؛ بهعنوان مثال، او پدری شکستخورده است که باید جان ۲۳ دانشآموز را نجات دهد؛ بهطور کلی، شخصیتپردازی ضعیف و کلیشهای به نظر میرسد و تغییر ناگهانی کوین برای نجات دانشآموزان بهجای رفتن نزد پسرش، بدون پشتوانهی دراماتیک رخ میدهد و حکم یک باتلاق را برای فیلم دارد.
اما از سوی دیگر، قدرت بازی مککانهی اجازه میدهد این کمبودها پوشانده شود. او به بهترین شکل ممکن، احساس فقدان و خشم را کنترل میکند تا ۲۲ دانشآموز مدرسه را سالم برساند. گویی نجات دادن این بچهها، فقدانهای گذشته او را جبران میکند؛ همچنین، آمریکا فررا در نقش معلم، حکم نوری در میان تاریکی را دارد و با آرامش و قدرت درونیاش، تعادلی مثالزدنی با شخصیت غریزی کوین ایجاد میکند. ارتباط انسانی و دوستانه بین این دو بازیگر، فیلم را به سطحی عمیقتر از انسانیت میرساند و کارگردان به درستی از کشاندن این رابطه به سمت عاشقانگی بیهوده پرهیز میکند.
چالش بقا؛ از قهرمان سفتوسخت تا آتشِ ضعیف
همانطور که در ابتدا اشاره شد، فیلمهای براساس واقعیت با مشکل حفظ تعلیق روبرو هستند. این بحث به ویژه در نقد اتوبوس گمشده داغ است؛ آیا فیلم توانسته از این چالش سربلند بیرون بیاید؟ بهنظر میرسد، اتوبوس گمشده یک فیلم موقعیتمحور است که بیشتر سکانسهایش در فضای بسته یک اتوبوس اتفاق میافتد. محدودیت فضا، پتانسیل فیلمساز برای ایجاد بحران را کم میکند و اگر تعلیق رخ ندهد، تماشاگر خسته میشود.
اتوبوس گمشده از عدم تعلیق و کشمکشهای دراماتیکی رنج میبرد. به محض ورود به دل آتش و زیرژانر بقا، «آتش» به عنوان ضدقهرمان عمل میکند؛ اما نیروی چندان قدرتمندی بهحساب نمیآید. کوین بدون چالشهای قدرتمندی از دل آتش عبور میکند و مخاطب او را یک قهرمان سفتوسخت در نظر نمیگیرد. این سفر جادهای پرمخاطره نیازمند انواع ضدقهرمانها بود. فیلمساز میتوانست از تأثیرات آتشسوزی مانند هرجومرج، خفگی، نبود آب و خراب شدن اتوبوس به عنوان عناصری برای ایجاد تعلیق بهره ببرد.
نقد اجتماعی و قدرت صدای فیلم
فیلم اتوبوس گمشده فراتر از یک داستان ژانر فاجعه است و به لایههای زیرین و تمهای هنری عمیقتری میپردازد. این اثر کاوشی در قهرمانی روزمره است؛ درباره مربیان و والدینی که در برابر وحشت استوار ایستادند. درونمایه بقا در اینجا با احساس گناه و رستگاری آمیخته شده است؛ چرا که شخصیتها مجبور میشوند با گذشته خود دستوپنجه نرم کنند.
گرینگراس با ظرافت، به مسائل بزرگتری نیز اشاره میکند؛ مسائلی مانند تغییرات اقلیمی، مدیریت ضعیف منابع و آسیبپذیری جوامع کوچک. فیلم به شدت شامل یک انتقاد تند اجتماعی به مسئولین است. بدون آنکه مستقیما موعظه کند، فیلمساز ما را وادار خواهد کرد تا فکر کنیم چرا چنین فجایعی تکرار میشوند و این انتقاد تند متوجه مقامات است که چرا این وقایع مرتب اتفاق میافتند (مانند ماجرای قطع یا وصل بودن برق در فیلم). این رویکرد، اتوبوس گمشده را از یک فیلم صرفا بقامحور، به یک نقد اجتماعی تاثیرگذار تبدیل میکند.
از منظر فنی، طراحی صدای فیلم یک عنصر کلیدی و شاهکار است. صدای غرش وحشیانه باد، ترکیدن درختان و ناله فلز داغ اتوبوس، همگی با دقت مهندسی شدهاند تا تنش را دوچندان کنند. موسیقی فیلم نیز مینیمالیستی و در عین حال درونی ملتهب است و در ترکیب با صداهای محیطی، تاثیرگذاری بالایی دارد.
سخن پایانیاتوبوس گمشده یک تجربه سینمایی بهحساب میآید که موفق شده است فاجعهای واقعی را با حسی بینظیر از حضور در لحظه بازسازی کند. نقاط قوت اصلی فیلم در کارگردانی مستندگونه پل گرینگراس و بازی بینظیر متیو مککانهی نهفته است. این اثر با استفاده از آتش واقعی و دوربین سیال، تماشاگر را مجبور خواهد کرد که گرمای شعلهها و اضطراب کوین را ملموسا حس کند؛ اگرچه فیلم در پرداخت بخش ابتدایی زندگی شخصی کوین ضعیف عمل کرده است و برخی منتقدان معتقدند که در خلق کشمکشهای دراماتیک مورد انتظار ژانر بقا ناتوان است و ضدقهرمان (آتش) نیروی کافی ندارد، ولی فیلم در حفظ سوسپانس و ارائه یک درام انسانی عمیق موفق است و شخصیتها در دل فاجعه ساخته میشوند.
فیلم The Lost Bus داستانی از امید و سرسختی انسانها در برابر خشم بیافسار طبیعت را روایت میکند، و همچنین تاملی است بر مسئولیتپذیری مقامات در مواجهه با چنین فجایعی. بعد از دیدن فیلم اتوبوس گمشده و خواندن این نقد، کدام یک از ابعاد فیلم برای شما گیراتر بود؟ آیا بازی مککانهی را باورپذیرترین بخش داستان میدانید یا سبک مستندگونه گرینگراس توانست شما را به داخل اتوبوس ببرد؟ آیا فکر میکنید وفاداری به واقعیت به نفع درام فیلم عمل کرده است یا خیر؟ در بخش نظرات، دیدگاه خود را با دیگر علاقهمندان این فیلم به اشتراک بگذارید.
