بهترین فیلم ها تام هاردی که نباید از دست بدهید

وقتی حرف از بازیگران توانمند و کاریزماتیک میشود، تام هاردی یکی از اولین نامهایی است که به ذهن میرسد. او از آن دسته بازیگرانی است که هر نقشی را به بهترین شکل ممکن بازی میکند، طوری که انگار برای همان نقش ساخته شده است. فرقی ندارد در نقش یک مبارز سرسخت باشد، یک خلبان کمحرف اما مرگبار، یک خلافکار بیرحم یا حتی یک موجود فضایی عجیبوغریب؛ او همیشه چیزی فراتر از انتظار ارائه میدهد. بهترین فیلمهای تام هاردی طیف وسیعی از ژانرها را در بر میگیرند؛ از اکشنهای نفسگیر و درامهای احساسی گرفته تا داستانهای جاسوسی پیچیده و حتی فیلم های ابرقهرمانی. آنچه او را از بسیاری از بازیگران متمایز میکند، این است که در هر سبکی میتواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
بهترین فیلم های تام هاردی
در این مقاله، سراغ فیلمهایی میرویم که مهارت فوقالعاده او را به نمایش گذاشتهاند و ثابت کردهاند چرا تام هاردی یکی از بهترینهای دنیای سینماست. این عناوین در کنار آلبوم تصاویر و تیزرهای متنوع در اختیار شما قرار میگیرند تا بتوانید از آنها بهترین و بیشترین استفاده را ببرید.



شوروی، جایی که جرم فقط یک مفهوم غربی تلقی میشود، لئو دمیدوف، مأمور امنیتی وفادار، درگیر یک پروندهی قتل وحشیانه میشود که هیچکس حاضر نیست وجودش را بپذیرد. فیلم با حضور تام هاردی در نقش لئو دمیدوف، یک مأمور امنیتی سختگیر آغاز میشود که وفاداری به نظام را بالاتر از همهچیز میداند. اما وقتی با سلسله قتلهایی روبهرو میشود که رژیم از پذیرش آنها سر باز میزند، ناگهان خود را در مقابل سیستمی میبیند که تا دیروز در خدمتش بود. در کنار او، نومی راپاس در نقش همسرش، رایسا، چهرهی زنی را به تصویر میکشد که بین ترس و امید، بین وفاداری و حقیقت، در نوسان است. و در این میان، گری الدمن مثل همیشه، با بازی مقتدرانهاش، وزنهای برای این درام تاریخی پرتنش است.
اما مشکل کودک ۴۴ کجاست؟ با اینکه فیلم از رمانی تحسینشده اقتباس شده، اما در اجرا، کمی متزلزل به نظر میرسد. داستانی که پتانسیل بالایی برای خلق یک شاهکار داشت، گاهی در پیچیدگیهای غیرضروری خود غرق میشود. روایت کند و تدوین نامنظم، ضربههایی به ریتم فیلم میزند و باعث میشود مخاطب گاهی از مسیر اصلی داستان منحرف شود. از سوی دیگر، فضای سرد، رنگهای مرده و موسیقی وهمآلود، بهخوبی خفقان دوران استالین را تداعی میکند و اگر حوصلهی یک فیلم جدی و تلخ را داشته باشی، این المانها تو را به دنیای فیلم میکشاند.
فیلم "کودک ۴۴" شاید یکی از پرحاشیهترین عناوین در میان بهترین فیلم های تام هاردی باشد، اما بیشک یکی از آثاری است که تماشاگر را درگیر خود میکند، حتی اگر خودش نداند که دارد پا به دنیای تاریکی میگذارد که حقیقت در آن، فقط یک ابزار قدرت است.
موتورسواران (The Bikeriders - 2023) فیلمی است که تو را با خود به دل آمریکای دهه ۶۰ میبرد، جایی که صدای موتورهای هارلی از قلب یک نسل طغیانگر بیرون میزند. اینجا خبری از زندگی روزمره و ساعت کاری نیست؛ اینجا زندگی یعنی سرعت، برادری و گاهی هم مرز باریک بین آزادی و سقوط. جف نیکولز، کارگردان این اثر، با الهام از کتاب عکاسی نمادین دنی لایون، تصویری زنده و خام از دنیای موتورسواران خلق میکند گروهی که از یک باشگاه ساده شروع میکنند و کمکم به چیزی تبدیل میشوند که شاید هیچکدامشان در ابتدا تصورش را هم نمیکردند.
فیلم پر از شخصیتهایی است که هرکدام نماینده یک بعد از این دنیای بیرحم و در عین حال وسوسهانگیز هستند. تام هاردی در نقش رهبر باشگاه، جانی، با همان کاریزمای همیشگیاش ظاهر میشود؛ مردی که قدرت را در دست دارد، اما خودش هم میداند که کنترل کردن یک گروه از مردانی که آزادی را بیش از هرچیز دوست دارند، شبیه رام کردن یک گله گرگ است. در طرف دیگر، آستین باتلر در نقش بنی، جوانی سرکش و پرشور که انگار برای این زندگی ساخته شده، اما دلش جایی بین دو جهان گیر افتاده است. و البته جودی کومر در نقش کتی، زنی که از بیرون این دنیای خشن را تماشا میکند، اما در نهایت بیشتر از همه درگیر آن میشود.
جالب است بدانید که این فیلم جدید تام هاردی یعنی "موتور سواران"، از کتابی به همین نام نوشته دنی لیون الهام گرفته شده است. لیون، عکاسی بود که دهه ۶۰ را با موتورسوارهای یک باشگاه واقعی در آمریکا گذراند و زندگیشان را مستند کرد. برخی صحنههای فیلم مستقیماً از عکسهای او بازسازی شدهاند. در پایان فیلم، ترانهای به نام Bikeriders از گروه لوسرو پخش میشود که در واقع، سالها قبل از ساخته شدن فیلم منتشر شده بود.
وقتی حرف از ونوم میشود، اولین چیزی که به ذهن میرسد، ترکیبی از خشونت، شوخطبعی و یک ضدقهرمان عجیب است که بهطرز عجیبی جذابیت خاص خودش را دارد. حالا ونوم: آخرین رقص (Venom: The Last Dance - 2024) قرار است این سهگانه را به نقطهی پایانی برساند. اما سؤال اصلی اینجاست: آیا این آخرین رقص، پایانی شایسته است یا یک وداع ناامیدکننده؟
این بار همهچیز به نقطهی آخر رسیده است. ادی براک و ونوم، که همیشه میان انسان بودن و هیولا بودن در نوسان بودند، حالا با دشمنی مواجه میشوند که حتی برای یک سیمبیوت هم بیش از حد ترسناک است. آنها در حالی که توسط سازمانهای دولتی و شکارچیانی از دنیای خودشان تحت تعقیب هستند، متوجه میشوند که تهدیدی بزرگتر از همیشه در کمین است. شخصیتی که ونوم آن را "پادشاه واقعی" صدا میزند. کنال، خدای سیمبیوتها. درحالیکه مرز میان انسان و هیولا، دوست و دشمن، برای ادی و ونوم محو میشود، آنها باید تصمیمی بگیرند که سرنوشتشان را برای همیشه تغییر خواهد داد. در جدیدترین فیلم تام هاردی، هر انتخابی میتواند آخرین باشد.
یکی از نکات قابلتوجه فیلم، تغییر در لحن و روایت آن است. اگر قسمت اول سعی داشت ونوم را بهعنوان یک شخصیت مستقل در دنیای مارول جا بیندازد و قسمت دوم بیشتر به خشونت و تقابلهای داخلی میپرداخت، آخرین رقص تلاش میکند تا حماسیتر و جدیتر به نظر برسد. اما آیا این تغییر لحن به نفع فیلم بوده؟ شاید نه کاملاً. فیلم همچنان از همان مشکلاتی رنج میبرد که در دو قسمت قبلی هم به چشم میآمدند: روایتی که گاهی بیش از حد شلوغ میشود، شخصیتهایی که فرصت کافی برای پرداخت ندارند، و اکشنی که بیشتر از اینکه نفسگیر باشد، به هرجومرج بصری شباهت دارد.
برخلاف دو فیلم قبلی، این بار کارگردانی به دست کلی مارسل سپرده شده است که پیش از این بهعنوان نویسندهی فیلمهای ونوم شناخته میشد. حالا که او سکان هدایت را در دست گرفته، به نظر میرسد که فیلم حال و هوای تازهای خواهد داشت. جدیدترین فیلم تام هاردی نهتنها یک پایانبندی پر از اکشن برای سهگانهی ونوم است، بلکه شاید یکی از مهمترین بخشهای پازل دنیای سینمایی مارول هم باشد.



در دنیای پر زرقوبرق فیلم های جاسوسی که پر از تعقیب و گریزهای دیوانهوار، گجتهای عجیب و کاراکترهایی با کتوشلوارهای اتوکشیده است، بندزن خیاط سرباز جاسوس (Tinker Tailor Soldier Spy - 2011) همانند شبحی آرام و مرموز از میان مه بیرون میآید. این فیلم، نه درباره جاسوسهایی است که ماشینهای لوکس را منفجر میکنند، بلکه درباره مردانی است که در سکوت، سیاستهای یک جنگ را تغییر میدهند، دروغ را از حقیقت جدا میکنند و گاهی برای محافظت از وطنشان، مجبورند به کسانی که دوستشان دارند، خیانت کنند.
در میانهی جنگ سرد، سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا که به سیرک معروف است، با بحرانی جدی روبهرو میشود. یک جاسوس درون سیستم رخنه کرده و اطلاعات حیاتی را به اتحاد جماهیر شوروی منتقل میکند. پس از یک مأموریت ناموفق در بوداپست، رئیس سازمان، به همراه معاونش جورج اسمایلی بازنشسته میشود. اما مدت زیادی طول نمیکشد که مشخص میشود شک رئیس سازمان درست بوده است، یک جاسوس دوجانبه در بالاترین سطوح سازمان پنهان شده است. حالا، اسمایلی که دوباره به خدمت بازگردانده شده، باید از میان همکاران سابقش پرسی آللاین، بیل هیدن، روی بلند و توبی استرهاس آن خیانتکار را شناسایی کند. در این بازی پیچیدهی دروغ، فریب و سایهها، اسمایلی باید سریعتر از دشمن حرکت کند، چون اعتماد آخرین گزینه برای تکیه است.
فیلم به جای اکشن، روی فضای وهمآلود، تنش زیرپوستی و دیالوگهای سنگین تکیه میکند. کارگردان توماس آلفردسون، که قبلاً مهارتش در ساخت فضای سرد و پر رمز و راز را در بگذار وارد شوم (Let the Right One In) نشان داده بود، این بار هم موفق شده فضایی بسازد که در آن سکوت، بیشتر از گلولهها کشنده است.
در بین فیلمهای تام هاردی، این اثر شاید یکی از متفاوتترین نقشهای او باشد. نه اکشنهای دیوانهوار دارد، نه تعقیبوگریزهای هالیوودی. اینجا فقط بازی با ذهن، شک، تردید و خیانت در کار است و برای تماشای این نوع جنگ، به هوشی تیزتر از چاقوی یک جاسوس نیاز دارید!



دههی ۱۹۳۰، دوران ممنوعیت الکل در آمریکا زمانی که خلافکاران، قانون را نه بهعنوان مانع، بلکه بهعنوان فرصتی برای کسب قدرت میدیدند. در شهرستان فرانکلین ویرجینیا، سه برادر به نامهای فارست، هاوارد و جک که به عنوان برادران باندورانت شناخته میشوند در تجارت غیرقانونی مشروبات دستساز، بیرقیباند. فارست، با رفتار آرام اما ترسناکش، رهبر بیچونوچرای این خانوادهی جنایتکار است، هاوارد درگیریهای فیزیکی را بهعهده دارد و جک، کوچکترین برادر، هنوز آرزو دارد خودش را ثابت کند. اما وقتی چارلی ریکس یک معاون فاسد وارد ماجرا میشود و سهم خود را طلب میکند، آرامش شکنندهی برادران باندورانت فرو میریزد.
شاید باورش سخت باشد، اما این فیلم بر اساس رویدادهای واقعی ساخته شده است. داستان از کتاب مرطوبترین شهرستان در جهان الهام گرفته شده که نویسندهاش مت باندورانت، نوهی جک باندورانت است. در میان فیلمها و نمایشهای تلویزیونی تام هاردی، بیقانون یکی از آن آثاری است که نشان میدهد چطور او میتواند بدون نیاز به دیالوگهای طولانی، با حرکات، سکوت و زبان بدنش، یک شخصیت را از یادنرفتنی کند. این فیلم، تلفیقی از واقعیت، افسانه و خشونتی بیرحمانه است.



لندن، دهه ۸۰ میلادی زمانی که خیابانها نه با قانون بلکه با ترس اداره میشدند. فردی جکسون، یک جنایتکار سرکش و خشن، پس از گذراندن چهار سال زندان آزاد میشود و تنها یک هدف دارد، اینبار همه چیز را تصاحب کند. اما مشکل اینجاست که او نه صبر دارد و نه مرزی برای خشونتش قائل است. پسرعموی فردی یعنی جیمی، که همیشه زیر سایهی او بوده، در حال طی کردن مسیر خودش است. مسیر یک خلافکار که هم از فردی درس میگیرد و هم از اشتباهاتش. اما جاهطلبی همیشه هزینه دارد، و آنهایی که بیش از حد میخواهند، معمولاً چیزی برای از دست دادن ندارند. در این میان، مگی، همسر جیمی، که روزی امید داشت زندگی بهتری داشته باشد، ناگهان درمییابد که تنها راه رهایی، فرار از دنیایی است که آن را انتخاب نکرده است.
"گرفتن" شاید یکی از خشنترین، تاریکترین و بیرحمترین سریالهای تام هاردی باشد که او به تصویر کشیده است. پس اگر به دنبال روایتی پر از پیچیدگیهای اخلاقی، شخصیتهای خاکستری و فضایی که نفس کشیدن در آن سخت است، هستید به دنیای فردی جکسون خوش آمدید.
در اوایل قرن نوزدهم، گروهی از شکارچیان پوست در سرزمینهای وحشی آمریکا برای بقا تلاش میکنند. هیو گلس راهنمای گروه، مردی است که بهتر از هرکس دیگری این سرزمینهای خطرناک را میشناسد. اما وقتی در حملهای ناگهانی توسط یک خرس گریزلی بهشدت زخمی میشود، همراهانش تصمیم میگیرند که او را رها کنند. جان فیتزجرالد، که مأموریت دارد از گلس مراقبت کند، نهتنها او را زندهبهگور میکند، بلکه پسرش را هم به قتل میرساند. اما گلس، برخلاف انتظار همه، از مرگ بازمیگردد. او که چیزی برای از دست دادن ندارد، سفری طولانی و پر از خطر را برای انتقام آغاز میکند.
این فیلم بر اساس زندگی واقعی هیو گلس ساخته شده است. او واقعاً توسط خرس مورد حمله قرار گرفت و توسط همراهانش رها شد، اما برخلاف فیلم، مدرکی وجود ندارد که او از فیتزجرالد انتقام گرفته باشد. در لیست فیلمهای تام هاردی، این اثر یکی از متفاوتترین نقشهای او را نشان میدهد. شخصیتی آرام، اما بیرحم که در دنیایی خشن زندگی میکند. این فیلم نهتنها داستان بقا، بلکه داستان انتقام، درد و ارادهی انسانی است.
«مبارز» (Warrior - 2011) فیلمی است که زخمهای خانوادگی را با شدت مشتهای یک مبارزه ترکیب میکند. این فیلم نهفقط درباره یک تورنمنت رزمی است، بلکه درباره دو برادر است که هرکدام زخمی از گذشتهاند و حالا در نبردی بیرحم، راهی برای رهایی از آن میجویند.
تامی کانلون پس از سالها دوری، به خانه بازمیگردد. اما این بازگشت، چیزی شبیه به دیدار دوبارهی یک خانوادهی خوشحال نیست. او نه برای آشتی، بلکه برای آماده شدن برای تورنمنت بزرگ "اسپارتا" آمده است. یک رقابت بیرحمانهی هنرهای رزمی ترکیبی که جایزهی بزرگی دارد. در همین حال، برادر بزرگترش، برندن کانلون، که روزی خودش یک مبارز بود، حالا معلمی است که برای تأمین هزینههای زندگی، مجبور شده دوباره وارد قفس مبارزه شود. دو برادر که سالهاست حرفی برای گفتن به هم ندارند، حالا در مسیر مسابقهای قرار گرفتهاند که هیچکدام نمیتوانند از آن کنار بکشند. در این میان، پدی کانلون، پدر الکلی سابقشان، تلاش میکند گذشته را جبران کند.
کارگردان گوین اوکانر، با فیلمبرداری واقعگرایانه و صحنههای مبارزهای که به طرز نفسگیری طبیعیاند، تماشاگر را به دل درگیریهای فیلم پرتاب میکند. اما چیزی که مبارز را از دیگر فیلم های رزمی متمایز میکند، عمق احساسی آن است. هر مشت، هر ضربه و هر لحظهی درگیری، باری احساسی دارد که نمیتوان بهسادگی از آن گذشت.
در بیشتر فیلمهای تام هاردی، او به خاطر تعهدش به نقش معروف است، اما در مبارز، این تعهد به سطح جدیدی رسید. در یکی از صحنههای مبارزه، تام هاردی واقعاً دندهاش شکست اما به بازی ادامه داد. جوئل اجرتون، بازیگر نقش برندن، هم چندان خوششانس نبود. او در حین فیلمبرداری دچار پارگی رباط صلیبی شد، اتفاقی که باعث شد پروژه برای شش هفته متوقف شود.
در سرزمینی خشک و ویران، جایی که آب و سوخت باارزشتر از جان آدمهاست ماکس روکاتانسکی، اسیر ارتش ایمورتان جو، دیکتاتور بیرحم میشود. او که همیشه یک رانندهی تنها بوده ناگهان خود را در میان جنگی مییابد که هیچ علاقهای به آن ندارد. اما او تنها کسی نیست که در برابر این حاکم مستبد میایستد. امپراتور فیوریوسا یکی از فرماندهان مورد اعتماد جو همراه با گروهی از زنانی که برای آزادی خود میجنگند از دست او فرار میکنند. حالا ماکس، که ابتدا فقط به فکر بقا بود، باید بین فرار از این جهنم یا مبارزه در کنار فیوریوسا یکی را انتخاب کند. آنها در طول مسیر با تعقیبوگریزی بیوقفه مواجه میشوند، جایی که هر اشتباه مساوی با مرگ است.
یکی از نکات جالب این عنوان از فیلمهای تام هاردی این است که ایدهی مکس دیوانه: جاده خشم اولین بار در دهه ۹۰ شکل گرفت، اما مشکلات مالی و لوکیشنهای نامناسب باعث شدند تولید آن بیش از یک دهه به تعویق بیفتد. فیلمبرداری نهایی در نامیبیا انجام شد، جایی که تیم تولید مجبور بود طوفانهای شن و گرمای طاقتفرسا را تحمل کند.
هشت سال از سقوط هاروی دنت و ناپدید شدن بتمن گذشته است. گاتهام، شهری که زمانی در آتش جرم و جنایت میسوخت، حالا آرام به نظر میرسد، اما این آرامش چیزی جز یک توهم نیست. در سایهها، تهدیدی جدید در حال رشد است، مردی نقابدار و مرموز به نام "بین" که نیرویی فراتر از تصور دارد. او گاتهام را از ریشه هدف میگیرد و چیزی جز ویرانی برای آن نمیخواهد. بروس وین، که سالها خود را از دنیا منزوی کرده، چارهای جز بازگشت ندارد. اما اینبار، دشمنش تنها یک جنایتکار عادی نیست. "بین" نهتنها از نظر فیزیکی قدرتمندتر از اوست، بلکه از نظر ذهنی هم بازی را در دست دارد.
جالب است بدانید که طراحی شخصیت بین یکی از سختترین کارهای تولید فیلم بود. ماسک مخصوص او طوری طراحی شده بود که بتواند یک تهدید واقعی را به نمایش بگذارد. اما همین ماسک، برای تام هاردی دردسر بزرگی بود، چون باعث میشد صدایش نامفهوم شود. تیم تدوین مجبور شد بسیاری از دیالوگهای او را دوباره ضبط کند تا مخاطبان بتوانند بفهمند این هیولای نقابدار دقیقاً چه میگوید. همچنین باید به این نکته اشاره کرد که این اثر یکی از پرطرفدارترین آثار در بین فیلمهای تام هاردی و سری فیلمهای بتمن است.
سخن پایانیدر این مقاله، با بهترین فیلم های تام هاردی آشنا شدیم. آثاری که هرکدام بهتنهایی یک دلیل محکم برای اثبات استعداد و توانایی بینظیر او هستند. چه به دنبال اکشنهای نفسگیر باشید، چه درامهای عمیق، چه شخصیتهای مرموز و کاریزماتیک، فیلمهای او همیشه چیزی برای ارائه دارند. پس اگر هنوز همهی این فیلمها را ندیدهاید، وقت آن است که یکی را انتخاب کنید و غرق در دنیایی شوید که تام هاردی در آن، همیشه نقطهی درخشان داستان است.