بهترین فیلم های فرار از زندان؛ نابغه ها پشت میله
بهترین فیلم ها با موضوع فرار از زندان همیشه جذابیت خاصی دارند؛ انگار این داستانها برای آنهایی که دوست دارند محدودیتها را به چالش بکشند، نوشته شدهاند. تماشای این فیلمها ما را به دنیایی میبرد که در آن هر لحظه، مرز میان شکست و پیروزی تنها به یک تصمیم دقیق یا یک حرکت هوشمندانه وابسته است. در این ژانر، شخصیتهای اصلی مقابل دیوارهای بلند و غیرقابل نفوذ، نهتنها برای نجات خودشان، بلکه برای حفظ امید و شجاعتشان میجنگند.
بهترین فیلم های فرار از زندان
حالا که آمادهاید، بیایید با هم به سراغ تعدادی از بهترین فیلم های جهان با موضوع فرار از زندان برویم؛ آثاری که نهتنها هیجان و تعلیق را به اوج میرسانند، بلکه از داستانهایشان درسهایی از مقاومت و امید میگیریم. آلبوم عکسهای مرتبط، تیزرهای تخصصی و پادکستی تکمیل کننده نیز برای این مقاله تهیه شده تا شما را بیشتر با حال و هوای این فیلمها آشنا کند. همچنین شما میتوانید در سایت رسمی پاراج به فیلم مورد علاقه خود در این لیست نظر دهید.
وقتی انسانها با قدرت بازی میکنند، واقعیت تاریکتری از پشت پرده بیرون میآید که میتوان در بین فیلم های فرار از زندان به این فیلم از دیدگاههای متفاوتی نگاه کنیم.
در این فیلم، داستان گروهی از افراد روایت میشود که برای شرکت در یک آزمایش روانشناختی داوطلب میشوند. این آزمایش که در محیطی شبیه به زندان طراحی شده، با هدف بررسی رفتار انسانی در شرایط محدود و پرتنش انجام میشود. شرکتکنندگان به دو گروه زندانیان و نگهبانان تقسیم میشوند و باید به مدت دو هفته تحت نظر دوربینها و قوانین سختگیرانه، نقشهای خود را بازی کنند. آدرین برودی در نقش تراویس، یک زندانی صلحطلب که به تدریج به رهبر شورشیان زندان تبدیل میشود، و فارست ویتاکر در نقش باریس، نگهبانی که از یک مرد مذهبی و آرام به شخصیتی سادیستیک و خشونتطلب تبدیل میشود، بازی میکنند.
از حقایق جالب این فیلم میتوان به این نکته اشاره کرد که الیجاه وود ابتدا برای بازی در این فیلم انتخاب شده بود، اما پس از چند روز از پروژه کنار کشید. همچنین، دستبندی که در دست چپ تراویس دیده میشود، کلمهای هندی به نام "آبهی" را نمایش میدهد که به معنی "بیباک" است. این فیلم قرار بود در سینماها اکران شود، اما در نهایت به دلیل برخی مشکلات، مستقیماً به بازار دیویدی عرضه شد.
آزمایش استنفورد که الهامبخش این فیلم بوده، توسط فیلیپ زیمباردو در سال ۱۹۷۱ در دانشگاه استنفورد انجام شد و به دلیل رفتار غیرقابلپیشبینی و خطرناک شرکتکنندگان، قبل از موعد مقرر متوقف شد.
تصور کنید در قفسی هستید که راه فراری از آن وجود ندارد، تا وقتی که انگیزهای قویتر از دیوارهای بلند مقابلتان پیدا میکنید، حال این سناریو تبدیل به یکی از بهترین فیلم های فرار از زندان شده که توجه افراد زیادی را به خود جلب کرده است.
برایان کاکس در نقش فرانک پری، زندانیای که سالها در بند بوده و دیگر امیدی به دیدن دنیای بیرون ندارد، نقشآفرینی بینظیری ارائه میدهد. اما زمانی که نامهای دریافت میکند و متوجه میشود دخترش در آستانه مرگ است، همه چیز تغییر میکند. حالا او تنها یک هدف دارد: فرار. برای رسیدن به آزادی، او گروهی از زندانیان نامتجانس را دور خود جمع میکند؛ از باتیستا (با بازی سو جرج) شیمیدان زندان گرفته تا لنی (با بازی جوزف فاینز) که یک استاد خیابانی و مشتزن است. هر یک از این افراد، به دلایلی خاص وارد این نقشه خطرناک میشوند.
از نکات جالب فیلم میتوان به این اشاره کرد که نقش فرانک پری بهطور خاص برای برایان کاکس نوشته شده بود. همچنین دامین لوئیس که نقش رئیس بیرحم زندانیان را بازی میکند، در طول فیلم از تکنیکی عجیب استفاده کرده و لباس زیر زنانه پوشیده است، نکتهای که توسط کارگردان فیلم در گفتوگوی صوتی دیویدی فاش شد.
63 درصد از تماشاگران و 67 درصد از منتقدین سایت روتن تومیتوز به این فیلم علاقه نشان دادند.
وقتی دو اسطوره سینمای اکشن، سیلوستر استالونه و آرنولد شوارتزنگر، در کنار هم قرار میگیرند، قفلها و دیوارهای بلند دیگر هیچ اهمیتی ندارند.
داستان فیلم حول شخصیت ری برسلین (با بازی سیلوستر استالونه) میچرخد؛ او یکی از برترین کارشناسان امنیتی است که کارش این است که به درون زندانهای به شدت محافظتشده نفوذ کند و از آنها فرار کند تا ضعفهایشان را بیابد. اما این بار، او در یک زندان فوقالعاده پیچیده گرفتار میشود؛ زندانی که خودش به ساختنش کمک کرده است. او با کمک امی روتمایر (آرنولد شوارتزنگر)، یکی از زندانیان داخل، سعی میکند نقشه فرار را پیاده کند و از این جهنم غیرقابل فرار بیرون بیاید.
حقایق جالب فیلم: این فیلم در یکی از تأسیسات سابق ناسا در نیواورلئان فیلمبرداری شد که قبلاً برای ساخت شاتلهای فضایی استفاده میشد. همچنین، آرنولد شوارتزنگر و سیلوستر استالونه مدتها به دنبال ساخت فیلمی مشترک بودند و این ایده از دهه ۱۹۸۰ مطرح شده بود، اما به دلیل مشغلههای کاری آنها هرگز محقق نشد تا اینکه در "نقشه فرار" این آرزو به حقیقت پیوست.
با وجود موفقیت محدود در گیشه داخلی آمریکا، این فیلم توانست در بازارهای بینالمللی به موفقیت چشمگیری دست یابد و در مقابل بودجه 50 میلیون دلاری، بیش از ۱۳۷ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کند.
درست همان لحظه که به نظر میرسد هیچ راهی برای فرار وجود ندارد، گاهی اوقات تنها یک تکه چوب میتواند دریچهای به سوی آزادی باز کند و این چوب میتواند تبدیل به قهرمان در یک فیلم آمریکایی با موضوع زندان شود.
داستان فیلم در دهه ۱۹۷۰ اتفاق میافتد؛ زمانی که جنکین و دوستش استفان لی (با بازی دنیل وبر) به جرم فعالیتهای ضد رژیم آپارتاید به زندان پرتوریا فرستاده میشوند. اما به جای تسلیم شدن، آنها تصمیم میگیرند با استفاده از چوب، یک سری کلید برای فرار از زندان بسازند. هر حرکت کوچک آنها برای باز کردن قفلها، به معنای یک قدم نزدیکتر به آزادی است. این فیلم با دقت تمام مراحل این فرار را به تصویر میکشد و لحظات پرتنشی را خلق میکند که تماشاگر را روی لبه صندلی نگه میدارد.
حقایق جالب: تیم جنکین، که فرارش الهامبخش این فیلم بود، نه تنها در ساخت فیلم نقش داشت، بلکه یکی از زندانیان در یک سکانس کوچک ظاهر میشود. حتی چکشی که در یک سکانس از فیلم برای باز کردن درها استفاده میشود، همان چکشی است که جنکین در فرار واقعیاش استفاده کرده بود. کارگردان و تیم تولید همچنین در تلاش بودند تا هرچه بیشتر از واقعیت تبعیت کنند و این امر باعث شد که برخی از صحنههای اصلی فیلم به گفته جنکین "تقریباً دقیقاً همانطور که در واقعیت رخ داد" بازسازی شوند.
در فیلم های فرار از زندان آمریکایی وقتی عدالت راهش را گم میکند، گاهی تنها چیزی که باقی میماند عشق است. عشق شاید خود به تنهایی برای این راه سخت و راز آلود کافی باشد ولی جواب این سوال را چه کسی میداند؟
فیلم سه روز آینده حول محور تلاشهای جان برای اثبات بیگناهی همسرش و سپس فراری دادن او از زندان میچرخد. اما برخلاف دیگر فیلم های اکشن، شخصیت اصلی اینجا یک قهرمان ورزیده یا سرباز نیست؛ او مردی عادی است که با استفاده از اینترنت و تلاشهای خود، سعی دارد بهترین راه را برای فرار از زندان پیدا کند. او برای پیدا کردن راههای فرار، به اینترنت مراجعه میکند و حتی از روشهایی مانند "کلیدهای ضربهای" استفاده میکند تا قفلها را باز کند.
مجله اینترنتی راجر ایبرت به نقد از این فیلم گفت:
فیلم دارای جریانهای زیرسطحی جذابی است. آیا ممکن است لارا واقعاً مرتکب قتل شده باشد؟ صحنههای فلاشبک سیاهوسفید مبهمی وجود دارند که این احتمال را مطرح میکنند. من این را نوعی تقلب میدانم: یک فیلم باید بداند چه کسی جنایت را مرتکب شده است. اگر صحنههایی را شامل شود که عمداً ما را گمراه کند و سپس بعداً سردرگمی ما را برطرف کند، این نوعی تقلب است و فیلم نیز از این موضوع آگاه است. بهتر است از صحنههای دیدگاه شخصی (POV) استفاده کنید که در آن یک ناظر دیگر (مثلاً جان) خودش را گمراه میکند. در اینجا، این امکانپذیر نیست.الیزابت بنکس بسیاری از صحنههایش را در پشت میلهها بازی میکند، جایی که کمکم به ناامیدی میرسد. پسرش که در مدرسه مورد آزار قرار گرفته، حاضر نیست با او به خوبی صحبت کند.
در اعماق جنگلهای پرخطر ویتنام، جایی که مرگ در هر لحظه کمین کرده است، داستانی از بقا و اراده به تصویر کشیده میشود که نفسها را در سینه حبس میکند و تبدیل به یکی از بهترین فیلم های فرار از زندان جنگی میشود.
فیلم بر اساس داستان واقعی دنگلر ساخته شده است که در جریان جنگ ویتنام توسط نیروهای پته لائو دستگیر شد و پس از ماهها شکنجه و سختی، نقشهای پیچیده برای فرار از زندان طراحی کرد. اما این فرار تنها آغاز ماجراست؛ دنگلر پس از فرار با چالشهای بسیار سختتری مانند جنگلهای بیرحم، گرسنگی و خطرات مداوم روبهرو میشود.
یکی از جالبترین نکات دربارهی ساخت فیلم این است که هرتزوگ تصمیم گرفت فیلم را به صورت معکوس فیلمبرداری کند تا کریستین بیل که برای این نقش وزن زیادی کم کرده بود، در ابتدا لاغرترین حالت خود را داشته باشد. این اقدام به او اجازه داد که در طول فیلمبرداری وزن خود را به تدریج افزایش دهد. به علاوه، بیل در یکی از صحنههای واقعی و تکاندهنده مجبور شد کرمهای زنده را جلوی دوربین بخورد. تمامی شخصیتهای نگهبان در اردوگاه اسرا بر اساس شخصیتهای واقعی هستند، به جز یکی به نام "واکی تاکی" که شخصیتی تخیلی است. سپیده دم رهایی با بودجه تقریبی 10 میلیون دلاری ساخته شد و در گیشه فروشی تقریبا 31 میلیون دلار داشته که به عنوان یکی از قدرتمندترین فیلم های جنگی و بقا شناخته شد، و کریستین بیل به خاطر بازی متعهدانهاش مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.
چه چیزی میتواند انسان را وادار کند تا ۴۰۰۰ مایل از سیبری تا هندوستان را در جستجوی آزادی طی کند؟ چه دلیلی لازم است تا شخصی حاضر به تحمل تمام سختیهای این مسیر طولانی و پرپیچوخم شود؟ شاید جواب این سوال را بتوانید در این عنوان از لیست بهترین فیلم های فرار از زندان پیدا کنید.
داستان فیلم بر اساس کتاب "پیادهروی طولانی" نوشته اسلاومیر راویکز است. این کتاب ماجرای فرار راویکز از یک گولاگ سیبریایی و پیادهروی طولانی او تا هندوستان را به تصویر میکشد. اگرچه صحت دقیق داستان راویکز بعدها به چالش کشیده شد، اما پیتر ویر در فیلم خود نه تنها از این داستان الهام گرفت، بلکه جزئیات و شخصیتهایی را به داستان افزود تا فیلم نه تنها یک درام بقا، بلکه یک حماسه انسانی باشد. شخصیت اصلی فیلم، یانوش (با بازی جیم استرجس)، رهبری این گروه را بر عهده میگیرد و آنها را از سیبری، از طریق بیابانهای مغولستان و صحرای گبی، تا هیمالیا و در نهایت به آزادی هدایت میکند.
یکی از حقایق جالب این فیلم، ساخت عظیم کمپ گولاگ است که در استودیو Nu Boyana در بلغارستان بازسازی شد. این کمپ هنوز هم برای پروژههای فیلمبرداری حفظ شده و یکی از مجموعههای سینمایی بزرگ محسوب میشود.
این فیلم توانسته نظر مثبت 72 درصد از تماشاگران و 74 درصد از منتقدین سایت روتن تومیتوز را کسب کند.
چه میشود وقتی عدالت به جای محافظت از مردم، خود را در مسیر انتقام و خشونت گم میکند؟ غرور یا تعصب کدام یک از این دو کنترل این فیلم را به دست گرفت و آن را تبدیل به یکی از بهترین فیلم های با موضوع زندان کرد؟
داستان حول شخصیت کلاید شلتون (جرارد باتلر) میچرخد که پس از قتل همسر و دخترش، با سیستم قضایی ناکارآمد مواجه میشود. او که از ناتوانی قانون در تأمین عدالت خشمگین است، طرح انتقامی پیچیده و مرگبار علیه قاتلان و حتی دادستانی که پرونده را رسیدگی کرده، به راه میاندازد. نیک رایس (جیمی فاکس)، دادستان پرونده، در مقابل کلاید قرار میگیرد، در حالی که کل شهر فیلادلفیا در گروی اقدامات انتقامی شلتون قرار دارد. با اینکه کلاید در زندان است، او با روشی مرموز و بدون اینکه بتوانند مانعش شوند، اقدامات انتقامجویانهاش را عملی میکند.
یکی دیگر از جزئیات جالب فیلم، انتخاب رستوران Del Frisco’s Double Eagle Steakhouse برای سکانسهای مربوط به ناهار کلاید بود؛ این رستوران توسط کارگردان انتخاب شد، پس از اینکه چندین بار در آنجا غذا خورده بود. همچنین، رینگتون شخصیت داربی در فیلم، آهنگ "Bloodline" از گروه اسلیر است که به نوعی به فضای خشن و تاریک داستان اشاره دارد.
در دل تاریخ آلکاتراز، زندانی که به عنوان غیرقابل فرار شناخته میشد، سه مرد تصمیم گرفتند تا آنچه همه غیرممکن میپنداشتند را انجام دهند تبدیل به افسانههای حقیقی تاریخ شوند، فیلمی که از این سه شخص ساخته شده هنوز هم بعد گذشت تقریبا چند دهه در بین عناوین لیست بهترین فیلم های فرار از زندان جهانی قرار دارد.
داستان فیلم بر اساس فرار واقعی سه زندانی به نامهای فرانک موریس و برادران جان و کلارنس انگلین از زندان آلکاتراز در سال ۱۹۶۲ ساخته شده است. آلکاتراز، زندانی که بر روی جزیرهای دورافتاده در خلیج سانفرانسیسکو قرار داشت، به عنوان یکی از سختترین زندانهای امنیتی جهان شناخته میشد. این زندان به دلیل آبهای سرد و جریانهای قوی پیرامونش، به عنوان غیرقابل فرار معروف شده بود. اما این سه مرد با نقشهای پیچیده و ماهرانه، توانستند با استفاده از ابزارهای ابتدایی مانند قاشق، مقوا و موتوری از جاروبرقی، راهی برای خروج از سلولها و در نهایت از زندان پیدا کنند.
فیلم با دقت به جزئیات، قدرت و اراده بینظیر این زندانیان را به تصویر میکشد. کلینت ایستوود در نقش موریس، شخصیتی آرام و دور از اجتماع را بازی میکند که با ضریب هوشی ۱۳۳، توانست نقشهای را طراحی کند که تا آن زمان هیچکس موفق به اجرای آن نشده بود. ایستوود خودش درباره این نقش گفته است که موریس اگر مسیر زندگی دیگری را انتخاب میکرد، میتوانست فردی موفق باشد، اما سرنوشت او را به سمت زندگی خلافکارانه کشانده بود.
در فیلم های فرار از زندان گاهی اوقات امید تنها چیزی است که در تیرهترین لحظات زندگی برایمان باقی میماند شاید در آن لحظه امید تنها چیزی باشد که یک شخص میتواند داشته باشد پس باید از آن نهایت استفاده را برده و تا حد ممکن از خود استقامت به خرج دهد.
فیلم "رستگاری در شاوشنگ" حول شخصیت اندی دوفرین (با بازی تیم رابینز) میچرخد؛ یک بانکدار که به اشتباه به جرم قتل همسر و معشوقهاش به دو حبس ابد در زندان شاوشنگ محکوم میشود. اندی با شخصیت رد (با بازی مورگان فریمن)، که زندانی قدیمی و محبوب در شاوشنگ است، دوستی عمیقی برقرار میکند. در طول فیلم، شاهد سفر طولانی و پر فراز و نشیب اندی برای بازسازی زندگیاش در داخل زندان، یافتن معنا و در نهایت فرار از زندان هستیم. پیام اصلی فیلم در اینجا واضح است: امید، حتی در تاریکترین مکانها، میتواند شعلهای را روشن نگه دارد که زندگی ما را تغییر دهد.
در مجله اینترنتی راجر ایبرت به نقد از این فیلم آمده: شراکت بین شخصیتهای بازیشده توسط تیم رابینز و مورگان فریمن برای نحوه پیشرفت داستان بسیار مهم است. این فیلم به معنای متداول، یک "درام زندان" نیست. فیلم درباره خشونت، شورش یا ملودرام نیست. کلمه "رستگاری" به دلیلی در عنوان فیلم آمده است. این فیلم بر اساس داستانی به نام ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک نوشته استفن کینگ ساخته شده است، که کاملاً با بیشتر آثار کینگ متفاوت است.
سخن پایانیبهترین فیلم های فرار از زندان، با وجود تنوع در داستانها و شخصیتهایشان، همگی یک نکته مشترک دارند: آنها به ما یادآوری میکنند که اراده انسان میتواند حتی در برابر قویترین دیوارها و ناامیدکنندهترین شرایط بایستد. از آلکاتراز تا شاوشنگ، این فیلمها نه تنها فرارهای فیزیکی، بلکه داستانهایی از فرار روانی و معنوی از محدودیتها را به تصویر میکشند. در نهایت، این فیلمها از ما میپرسند که تا چه حد آمادهایم برای آزادی بجنگیم و در سختترین لحظات، شعله امید را روشن نگه داریم.