بهترین فیلم های راک (دواین جانسون)؛ از کشتی کج تا سینما

وقتی صحبت از بهترین فیلم های راک (دواین جانسون) میشود، نمیتوان فقط به اکشنهای پرهیجان اشاره کرد. دواین جانسون چیزی فراتر از یک ستاره اکشن معمولی است. او ترکیبی از قدرت فیزیکی، شوخطبعی و کاریزمایی منحصربهفرد دارد که تماشای فیلمهایش را لذتبخش میکند. شاید در ابتدا کسی فکرش را نمیکرد که یک قهرمان کشتی کج بتواند چنین جایگاهی در سینما پیدا کند، اما راک ثابت کرد که اشتباه میکردند. اما چیزی که فیلمهای او را خاص میکند، این است که همیشه ترکیبی از هیجان، شوخیهای بامزه و لحظات احساسی در آنها پیدا میشود.
بهترین فیلم های دواین جانسون
در این مقاله، بهترین فیلم های دواین جانسون را معرفی میکنیم. فیلمهایی که تماشای آنها نهتنها هیجان دارد، بلکه نشان میدهد چرا او یکی از بزرگترین ستارههای دنیای سینماست. عناوین به همراه آلبوم تصاویر و تیزرهای جذاب در اختیار شما قرار میگیرند تا بیشترین و بهترین استفاده را از آنها ببرید.



وقتی پای خانواده در میان باشد، حتی یک مرد تنها هم میتواند از غیرممکن عبور کند.
ویل ساویر، کهنهسرباز ارتش و مأمور سابق افبیآی، بعد از یک مأموریت تلخ و از دست دادن پایش، دیگر آن مرد سابق نیست. حالا زندگی آرامی دارد، مشاور امنیتی آسمانخراشها شده و با خانوادهاش روزهای خوبی را میگذراند. اما آرامش همیشه دوام ندارد. او برای بررسی امنیت بلندترین ساختمان جهان، "مروارید"، به هنگکنگ میرود؛ یک سازه عظیم، فوق مدرن و به ظاهر نفوذناپذیر. اما وقتی گروهی از تروریستها به ساختمان حمله میکنند و در میانه راه آن را به آتش میکشند، همه چیز تغییر میکند. بدتر از همه اینکه، خانواده ویل در طبقات بالاتر گرفتار شدهاند. مقامات او را مقصر میدانند، راهها بسته است، زمان کم است و هیچ راه خروجی وجود ندارد. اما برای یک پدر، وقتی عزیزترینهایش در خطر باشند، هیچ مانعی کافی نیست.
از حقایق جالب فیلم آسمان خراش این است که ساختمان مروارید واقعیت ندارد، اما معماری آن از افسانههای چینی الهام گرفته شده است. طراحی کلی این آسمانخراش شبیه به یک اژدهاست که یک مروارید را در دهان خود نگه داشته، نمادی از قدرت و خرد در فرهنگ چین. حتی دو شکاف بزرگی که در قسمت بالای ساختمان دیده میشود، مطابق با اصول فنگشویی طراحی شدهاند. برای واقعیتر شدن طراحی ساختمان، از معمار برج خلیفه، آدریان اسمیت، مشاوره گرفته شد. این اثر، یکی از هیجان انگیز ترین فیلمهای دوئین جانسون است.



در این داستان، هرکول چیزی بیشتر از یک مرد تنها نیست؛ مردی که از گذشتهای تاریک فرار میکند، درحالیکه دنیا هنوز او را به چشم یک قهرمان میبیند. همراه با گروهی از جنگجویان کارکشته. آمفیارائوس، پیشگویی که به سرنوشت باور دارد؛ آتولیکوس، استاد دزدی؛ تیدئوس، جنگجوی وحشی؛ آتالانتا، تیراندازی بیهمتا؛ و ایولائوس، مردی که افسانهها را روایت میکند. هرکول بهعنوان یک مزدور زندگی میکند. آنها برای پادشاه تراکیه، لُرد کوتوس، مأموریت میگیرند تا ارتش او را برای مقابله با دشمنی به نام رِسئوس آماده کنند. اما هرچه داستان جلوتر میرود، مرز بین حقیقت و افسانه تاریکتر میشود.
شاید فکر کنید ریش خشن و پرابهت هرکول فقط یک گریم معمولی است، اما در واقع، این ریش از موی یال یاک ساخته شده تا طبیعیتر به نظر برسد! دواین جانسون برای این نقش تمرینات شدیدی را پشت سر گذاشت و حتی شش ماه را بهتنهایی در بوداپست زندگی کرد تا کاملاً در فضای فیلم غرق شود. اما یکی از دیوانهکنندهترین لحظات فیلم که آن را به یکی از بهترین فیلمهای دواین جانسون تبدیل میکند، صحنهای است که هرکول زنجیرهایش را میشکند. این زنجیرها واقعی بودند و جانسون آنقدر با تمام قدرت برای شکستن آنها تلاش کرد که پس از چند برداشت بیهوش شد!
سایت اینترنتی گاردین به نقد از این فیلم نوشت: فیلم حاوی چندین صحنهی نبرد هیجانانگیز است که همگی با سخنرانیهای حماسی دربارهی سفر به الیزیوم همراه شدهاند. عناصری که کاملاً از فیلم گلادیاتور ساختهی ریدلی اسکات (محصول سال ۲۰۰۰) قرض گرفته شدهاند. همان فیلمی که کمک زیادی به احیای دوبارهی ژانر "شمشیر و صندل" کرد.



همه چیز از جایی شروع شد که زمین، تصمیم گرفت قدرت واقعیاش را نشان دهد.
دکتر لارنس هیز، زلزلهشناس مؤسسه فناوری کالیفرنیا، اولین کسی بود که متوجه شد گسل سن آندریاس دیگر قرار نیست آرام بماند. اما وقتی پیشبینیهایش درست از آب درمیآید، دیگر برای هشدار دادن خیلی دیر شده است. در این میان، ری گینز، خلبان نجات هلیکوپتر، درگیر مشکلات خانوادگی خودش است. همسرش اما میخواهد از او جدا شود، دخترش بلیک با مردی ثروتمند نامزد کرده و حالا، وقتی زمین شروع به بلعیدن همه چیز میکند، تنها چیزی که برایش مهم است، نجات خانوادهاش است. درحالیکه زلزلهای با قدرت ۹.6 ریشتر لسآنجلس را ویران میکند و امواج سهمگین سونامی سانفرانسیسکو را میبلعند، ری باید راهی پیدا کند تا دخترش را از دل ویرانیها بیرون بکشد.
شاید این اثر از فیلم های دوئین جانسون درباره یک فاجعه عظیم باشد، اما یکی از جالبترین نکات این است که بخش زیادی از آن در بریزبن، استرالیا، فیلمبرداری شد؛ شهری که در آن، زلزله تقریباً یک پدیده ناشناخته است! اما برای ساخت صحنههای واقعی، گروه سازنده، خیابانهای این شهر را به نسخهای ویرانشده از کالیفرنیا تبدیل کردند. یکی از اغراقآمیزترین بخشهای فیلم، زلزله ۹.۶ ریشتری است که به تصویر کشیده شد. در واقعیت، قویترین زلزله ثبتشده، زلزله ۹.۵ ریشتری سال ۱۹۶۰ در شیلی بود که موجهایی تا ارتفاع ۲۵ متر ایجاد کرد.
با توجه به آمار ثبت شده در سایت روتنتومیتوز، تماشاگران امتیاز52 درصدی و منتقدین این سایت امتیاز 48 درصدی را برای فیلم سن آندریاس ثبت کردهاند.
گاهی، قدرت مطلق میتواند به جای نجات، به نابودی منجر شود.
پنج هزار سال پیش، مردی برخاست تا مردم سرزمینش را از ظلم نجات دهد. تثآدام، بردهای که خدایان مصری به او قدرتی بیحد و مرز دادند، علیه پادشاه ستمگر آهکتون قیام کرد. اما قدرت، همیشه بهایی دارد. او بهجای تبدیل شدن به یک قهرمان، به یک تهدید بدل شد و در تاریکی فرو رفت. قرنها بعد، وقتی باستانشناسی به نام آدریانا تومز تاج افسانهای سباک را مییابد، ناخواسته بلک آدام را از زندانش آزاد میکند. اما دنیای امروز دیگر همان سرزمین کنداک قدیم نیست. حالا یک سازمان شبهنظامی به نام اینترگنگ این کشور را به گروگان گرفته و مردم هنوز به یک ناجی نیاز دارند. اما عدالت در دستان بلک آدام، راه و رسم خودش را دارد. انجمن عدالت آمریکا متشکل از هاکمن، دکتر فیت، اتم اسمشر و سایکلون وارد میدان میشوند تا او را متوقف کنند.
اگر فکر میکنید صحنههای اکشن فیلم پر از جلوههای ویژه کامپیوتری است، باید بدانید که دواین جانسون تقریباً هیچ صحنهای را با لباس موشن کپچر فیلمبرداری نکرد؛ یعنی بیشتر حرکات و جلوههای او در فیلم، به شکل فیزیکی گرفته شدهاند. نکته دیگر اینکه این فیلم اولین حضور سینمایی انجمن عدالت آمریکا را رقم زد؛ گروهی از ابرقهرمانان که حتی از لیگ عدالت هم قدیمیتر هستند. در بین فیلم هایی که راک بازی کرده، این اثر یکی از محبوب ترین آثار او است که طرفداران زیادی دارد.
گاهی، آنچه در گذشته بودیم، هیچ شباهتی به آنچه امروز هستیم ندارد؛ اما بعضی چیزها، مثل دوستی و سرنوشت، همیشه راهی برای برگشت پیدا میکنند.
کلوین جوینر زمانی محبوبترین دانشآموز دبیرستان بود؛ ورزشکار موفق، شاگرد ممتاز، کسی که همه آینده درخشانی برایش متصور بودند. اما بیست سال بعد، واقعیت کمی متفاوت است. او حالا یک حسابدار معمولی با شغلی نهچندان هیجانانگیز و زندگیای که دقیقاً مطابق انتظاراتش پیش نرفته است. در این میان، پیام غیرمنتظرهای از همکلاسی قدیمیاش، باب استون، دریافت میکند؛ همان رابی ویردیکت که روزگاری در دبیرستان اضافهوزن داشت و مورد تمسخر دیگران قرار میگرفت. اما حالا، باب نهتنها تغییر کرده، بلکه به یک مأمور سیا تبدیل شده است. مشکل اینجاست که او در حال فرار از دولت، خلافکاران و تقریباً همه کسانی است که به دنبال یک پرونده فوقسری هستند.
پشت صحنه این فیلم هم درست به اندازه داستانش، پر از نکات جالب است که آن را تبدیل به بهترین فیلم راک کرده. برای مثال، دواین جانسون در این فیلم ادای دینی به بروس لی کرده است؛ او در برخی از صحنهها با پوشیدن کفشهای معروف زرد و سیاه و اجرای «ضربه یک اینچی»، به این اسطوره هنرهای رزمی اشاره میکند.
سایت اینترنتی راجرایبرت در نقد این فیلم نوشت: این فیلم شاید یک شاهکار پیچیده و عمیق نباشد که باعث تشکیل جلسات نقد و بررسی شود. اما از آن فیلمهایی است که برای چهارمین یا پنجمین بار روی تلویزیون میبینی، در حالی که قرار بود کارهای مهمتری انجام بدهی، چون هنوز هم خندهدار است و هنوز هم باورش میکنی.
وقتی جاهطلبی بدون منطق باشد، هر نقشهای به جای موفقیت، مسیر مستقیمی به سمت سقوط خواهد بود.
دنیل لوگو، مربی بدنسازی در میامی، مردی است که فکر میکند دنیا به او بدهکار است. او رؤیای یک زندگی مجلل را در سر دارد، اما مشکلی هست: پول ندارد. پس تصمیم میگیرد که بهجای کار بیشتر، راه میانبری پیدا کند. او با کمک دو دوستش، آدریان دوربال، که سودای موفقیت در سر دارد، و پل دویل، مردی تازهکار در دنیای جرم، نقشهای به ظاهر ساده میکشند: ربودن و اخاذی از ویکتور کرشاو، یک تاجر ثروتمند. اما آنها یک چیز را در نظر نگرفتهاند: وقتی هیچچیز را درست انجام ندهی، هیچچیز هم طبق برنامه پیش نخواهد رفت. بعد از چندین تلاش ناشیانه، آنها موفق میشوند کرشاو را گروگان بگیرند، اما این تازه آغاز دردسر است. از شکنجههای عجیبوغریب گرفته تا تصمیمهای احمقانه، این گروه بهسرعت از چند بدنساز جاهطلب به جنایتکارانی تحت تعقیب تبدیل میشوند.
مارک والبرگ برای نقش دنیل لوگو، مجبور شد رژیم غذایی سنگینی را دنبال کند و روزانه ۱۲ وعده غذا بخورد تا وزنش را به ۹۰ کیلوگرم برساند. از آن طرف، دواین جانسون وزنش را به نزدیک ۱۳۶ کیلوگرم افزایش داد تا ظاهر غولی شبیه به پل دویل را به نمایش بگذارد. فیلم رنج و گنج، یکی از آن دسته آثری از فیلم های راک است که به آن کمتر پرداخته شده ولی ارزش دیدن را دارد.
کریسمس همیشه سرشار از شادی و جادو بوده، اما امسال یک مشکل بزرگ وجود دارد: سانتا کلاوس ربوده شده است. بدون او، نهتنها کریسمس، بلکه تمام روح این تعطیلات در خطر است. در این میان، تنها یک نفر میتواند نظم را به قطب شمال بازگرداند؛ کالوم دریفت، رئیس امنیت قطب شمال که برای نجات سانتا به یک مأموریت غیرممکن فرستاده میشود. اما او در این مسیر تنها نیست. همراهی غیرمنتظرهاش، جک اُمالی، یک هکر خبره با گذشتهای پر رمز و راز است که علاقهای به نجات دنیا ندارد، اما وقتی پای یک ماجراجویی پرهیجان در میان باشد، نمیتواند نه بگوید. این دو باید در دنیایی که حالا تحت کنترل موجوداتی افسانهای مثل گریلا، اوگر ایسلندی و کرامپوس، برادرخوانده سانتا است، راهی برای نجات کریسمس پیدا کنند.
در این فیلم گوزنهای قطب شمال دیگر فقط حیوانات دوستداشتنی نیستند؛ بلکه مگالوسروسها، گونهای از گوزنهای غولپیکر منقرضشده، سورتمه سانتا را میکشند. حالا تصور کنید این موجودات غولپیکر وسط یک تعقیبوگریز حماسی چه هیجانی ایجاد میکنند! از طرف دیگر، شخصیت منفی اصلی داستان، گریلا، مستقیماً از افسانههای ایسلندی الهام گرفته شده است؛ همان موجود ترسناکی که در شبهای کریسمس کودکان بد را میدزدد. اگر شماهم به فیلم های راک علاقه دارید، تماشای این فیلم را به شما پیشنهاد میدهیم. شیمی بین کریس ایوانز و دواین جانسون شاهکاری زیبا رقم زده.



داستان حول دو شخصیت اصلی میچرخد که هیچوقت فکر نمیکردند روزی مجبور شوند کنار هم کار کنند. لوک هابز، مامور امنیتی قوی و قابلاعتماد که سالهاست با قانون زندگی کرده، و دکارد شاو، یک خلافکار با گذشتهای پر از قتل و دزدی که بهدنبال رستگاری است. این دو که هرکدام به نوعی به تنهایی قهرمان خودشان هستند، حالا باید یکدیگر را تحمل کنند تا یک تهدید جهانی را از بین ببرند. آن تهدید کسی نیست جز بریکستون، یک تروریست سایبرنتیک با قدرتهای فوقانسانی که میخواهد جهان را در اختیار بگیرد.
از نکات جالب و منحصر بهفرد این فیلم این است که برخلاف فیلم های اکشن که شخصیتهای منفی همیشه به یک شکل خاص طراحی میشوند، بریکستون در اینجا با ویژگیهای سایبرنتیک و قدرتهایی فراتر از انسان معمولی در میآید. این ویژگی باعث میشود تا فیلم نهتنها به یک داستان هیجانانگیز بدل شود، بلکه چالشهای شخصیتی و درونی دو قهرمان اصلی را بیشتر نمایان کند. در این مسیر، یک نکته جالب دیگر هم وجود دارد که در دنیای پرفشار اکشنهای هالیوودی، یک شوخی بیوقفه و تنشهای میان هابز و شاو، رنگ و بوی تازهای به فیلم میبخشد. بر اساس نظرهای ثبت شده از سوی بینندگان فیلم هابز و شاو یکی از بهترین فیلم های راک شناخته شده و شیمی بین او و بازیگر مقابلش در بسیاری از نقدها مورد تحسین قرار گرفته شده است.
فیلم هابز و شاو موفق به کسب امتیاز 88 درصدی از سوی بینندگان و امتیاز 67 درصدی از سوی منتقدین سایت روتن تومیتوز شده است.



داستان از گروهی از نوجوانان شروع میشود که به طور اتفاقی در مدرسه به یک بازی ویدیویی قدیمی به نام جومانجی برخورد میکنند. اما این بازی قرار نیست مثل یک بازی معمولی باشد. وقتی هرکدام از آنها وارد دنیای بازی میشوند، بدنهایشان به شخصیتهای کاملاً متفاوت و در عین حال کاملاً غیرمنتظره تبدیل میشود. اسپنسر به یک مرد عضلانی و شجاع به نام دکتر برانسون تبدیل میشود، فرای یک راننده موتوری با شخصیت قوی و جسور است، مارتا به یک جنگجو تبدیل میشود و بندیکت، یک مرد خندهدار، در قالب یک شخصیت که به هیچوجه متناسب با شخصیت واقعیاش نیست، ظاهر میشود. حالا این چهار نفر باید با کمک یکدیگر راهی برای بازگشت به دنیای واقعی پیدا کنند، در حالی که از خطرات بازی و دشمنان عجیب و غریب جان سالم به در میبرند.
این اثر از فیلم های راک که دنیای جومانجی را با نوآوریهای جدید به تصویر کشیده است، یک نکته بسیار جالب دارد. در اینجا جومانجی دیگر یک بازی تختهای نیست، بلکه به یک بازی ویدیویی کنسولی تبدیل شده که چهار نوجوان از دنیای واقعی را وارد دنیای فانتزی و پرخطر آن میکند.
سایت اینترنتی گاردین در نقد این فیلم گفته: از نظر بصری، لوکیشنهای هاوایی زمینهای چشمنواز برای اکشن پر از جلوههای ویژه فراهم میکنند، با جانوران غولپیکر و هلیکوپترهایی که در حالی که به سمت داستان حمله میکنند، از سر و صدای رعد و برق عبور میکنند.جومانجی: خوش آمدید به جنگل، یک سرگرمی سبک و خوشذوق است، و همین الان برای این لحظه کافی است.



گاهی در زندگی ما اتفاقهایی میافتد که مجبور میشویم از خیلی چیزها دست بکشیم و ادامه دهیم، اما مسئله این است که هیچوقت قرار نیست فراموش کنیم. تنها کاری که از دستمان برمیآید این است که کنار آمدن را بیاموزیم و دوباره به مسیرمان ادامه دهیم.
وقتی دومنیک تورتو و دوستانش دوباره با تهدید جدیدی روبهرو میشوند، آنها باید علیه فردی به نام ایان شاو مبارزه کنند. این مبارزه به جایی میرسد که سرنوشت زندگی تکتک اعضای تیم به یکدیگر وابسته میشود. این فیلم برای برایان اوکانر هم یک وداع شیرین و احساسی است، چرا که پس از حادثهای تلخ، دوست همیشگیاش وداعی متفاوت از همیشه میکند. با در هم آمیختن سرعت، خطر، و قلبهای شکسته، این قسمت نه تنها داستانی هیجانانگیز دارد، بلکه دلیلی میشود برای یادآوری لحظات ارزشمند.
خشمگین 7 با افتخار به عنوان یکی از موفقترین افتتاحیههای تاریخ سینما شناخته شد و رکوردهای بزرگی در فروش جهانی به ثبت رساند. از طرفی، برخی از سکانسهای پر اکشن فیلم که در ابوظبی و آریزونا فیلمبرداری شدند، تا مدتها در خاطر تماشاگران باقی ماندند. بخصوص آن صحنه معروف که هابز تلاش میکند از زندان فرار کند و همین صحنه باعث شد که این فیلم با عنوان فیلم راک در زندان شناخته شود.
سخن پایانیدر پایان، بهترین فیلم های راک (دواین جانسون) با تمامی هیجانات و دوندگیهایشان، بیش از هر چیزی درسهایی از دوستی، خانواده، و مبارزه برای آنچه درست است را به ما میآموزند. هر کدام از این فیلمها، دنیایی متفاوت از اکشن و ماجراجویی را به تصویر میکشند، اما در نهایت همه آنها یک پیام مشترک دارند: هیچچیز در زندگی ارزشمندتر از روابط انسانی نیست. حالا، از آسمانخراش تا جومانجی، از خشمگین 7 تا هابز و شاو، هر فیلم با سبک خاص خودش، چه با شوخی و چه با جدیت، به یاد میآورد که در مسیرهای پر پیچ و خم زندگی، ما به هم نیاز داریم.