بهترین فیلم های آخرالزمانی؛ پایان جهان به روایت سینما
فیلم های آخرالزمانی از آن دسته آثاری هستند که همواره مخاطبان را با دنیایی پر از ناشناختهها، ویرانیها و چالشهای غیرمنتظره مواجه میکنند. در این ژانر، مرزهای نظم اجتماعی فرو میپاشد و قهرمانان داستان در میانه هرجومرج و نابودی، به دنبال راهی برای بقا و بازسازی دنیا میگردند. اما آنچه این فیلمها را فراتر از سرگرمی صرف قرار میدهد، تواناییشان در به تصویر کشیدن عمیقترین ترسها و نگرانیهای جمعی ماست.
بهترین فیلم های آخرالزمانی
اگر به دنبال تجربهای هیجانانگیز و عمیق هستید که هم شما را به فکر فرو ببرد و هم با تصاویر قدرتمند و داستانهایی متفاوت به چالش بکشد، بهترین فیلمهای آخرالزمانی انتخابهایی هستند که نباید از دست بدهید. در این مقاله میخواهیم به تعدادی از این فیلم های با موضوع پایان جهان بپردازیم، پس با ما همراه باشید. در کنار این مقاله آلبوم عکس های مرتبط و تیزر های تخصصی تهیه شده که امیدواریم برای شما مفید واقعشود. همچنین شما میتوانید به فیلم مورد علاقه خود در این عناوین در سایت رسمی پاراج نظر دهید.
فیلم های درباره آخرالزمان هرکدام به نوبه خود به نوعی این واقعه را به تصویر کشیدهاند. تصور کنید شما از یک سفر در حال بازگشت به خانه هستید و وقتی برمیگردید هیچ چیز مانند قبل نیست، باید سازگار شوید و تلاش کنید در شرایط کاملا آشفته زنده بمانید.
داستان حول محور خلبانی به نام ری استیل (با بازی نیکلاس کیج) میچرخد. او در میانه پرواز خود با ناپدید شدن تعدادی از مسافرانش مواجه میشود و جهان در هرج و مرج کامل فرو میرود. در این میان، همسر و دختر او نیز هر یک در تلاشند تا معنای این ربوده شدن ناگهانی را بفهمند و راهی برای بقا در این دنیای تازه پیدا کنند.
سایت راجر ایبرت فیلم جا مانده را این گونه نقد کرد:
این فیلم با بازی نیکلاس کیج باید خیلی دیوانهوارتر از جا مانده باشد. باید وحشتهای فروخورده بیشتری داشته باشد که به جنونهای کامل تبدیل شوند. باید پر از شور، هیجان و شدت بیشتری باشد. و البته، باید زنبورهای بیشتری هم داشته باشد! مخاطبان و خوانندگان مسیحی هدف اصلی این فیلم هستند، اما تصور اینکه این نسخه از داستان بتواند افراد دیگری را به ایمان به خداوند ترغیب کند، دشوار است، مگر اینکه تماشاگران در سالن سینما نشسته باشند و دعا کنند که دیالوگها یا جلوههای ویژه بهتر شوند. این فیلم در اصل یک فیلم از نوع فرودگاه با دیدگاه انجیلی است، اما فاقد آن خودآگاهی است که بتواند چنین مفهومی دیوانهوار را به یک لذت گناهآلود تبدیل کند.
در بین پرفروش ترین فیلم های آخرالزمانی موضوعات زیادی وجود دارد که این پدیده را به تصویر کشیدهاند، مانند ویروسی، روانشناختی، انفجار هستهای و... ولی بهجر این موضوعها سناریو فضاییها هم جذابیتهای متفاوتی دارد. لحظه ای شما را به تامل فرو میبرد که شاید روزی این داستان به واقعیت تبدیل شود.
داستان فیلم درباره یک زیستشناس به نام لینا (با بازی ناتالی پورتمن) است که پس از ناپدید شدن شوهرش در یک ماموریت، وارد منطقهای مرموز به نام شاین میشود. شاین منطقهای است که پس از برخورد شیء فضایی، تحت تأثیر پدیدههای خارقالعادهای قرار گرفته و طبیعت در آن به شکلی بیقانون و غریب رفتار میکند. لینا به همراه تیمی از دانشمندان زن به این منطقه سفر میکند تا علت تغییرات این منطقه را کشف کند. اما آنچه آنها در این محیط پیدا میکنند، چیزی فراتر از یک پدیده علمی است؛ اینجا همهچیز در حال تغییر است.
یکی از نکات جالب درباره ساخت این فیلم، عدم تمایل الکس گارلند به پیروی دقیق از رمان بود. او تصمیم گرفت رمان را دوباره نخواند و فیلم را مانند یک رویای محو از کتاب بسازد. این رویکرد گارلند به فیلم، به آن حس سورئالیستی بخشیده که باعث میشود داستان بیشتر از آنکه یک روایت دقیق علمی باشد، به یک تجربه ذهنی و عاطفی شبیه شود.
زمانی که شرایط برای بقا انسان دشوار است، برخی افراد سودجو و جاه طلب از این فرصت استفاده میکنند و از قدرتی که دارند برای حکمرانی بر دیگران سواستفاده میکنند. این موضوع بهجز اینکه توانسته جایگاهی برای خود در بین بهترین فیلم های آخرالزمانی کسب کند، سناریویی میباشد که ممکن روزی به واقعیت تبدیل شود.
فیلم برفشکن به کارگردانی بونگ جون هو، محصول سال ۲۰۱۳، یک ماجراجویی علمی تخیلی و اجتماعی است که در دنیایی یخزده و پسا آخرالزمانی رخ میدهد. این فیلم که محصول کره جنوبی و ایالات متحده است، با بازیهای درخشان کریس ایوانز، تیلدا سوئینتون، جیمی بل، جان هرت و اکتاویا اسپنسر، داستانی از بقا، نابرابری اجتماعی و شورش در برابر ظلم را روایت میکند.
یکی از نکات جالب درباره ساخت این فیلم، تعارضاتی بود که بین بونگ جون هو و تهیهکننده معروف هاروی واینستین رخ داد. واینستین اصرار داشت که برخی از صحنهها حذف شوند، از جمله صحنه معروف ماهی. اما بونگ جون هو با اصرار فراوان این صحنه را حفظ کرد، و حتی داستانی دروغین درباره ارتباط این صحنه با پدر ماهیگیر خود ساخت تا نظر واینستین را جلب کند. این صحنه در نهایت باقی ماند و یکی از لحظات نمادین فیلم شد.
این فیلم توانسته نظر مثبت 72 درصد از تماشاگران و 94 درصد از کاربران سایت روتن تومیتوز را برای خود ثبت کند.
در بین فیلم های آخرالزمانی ویروسی نکتهای نهفته که شاید برخی به آن دقت نکرده باشند. اینکه در برخی سناریو ها پیش از خود ویروس، انسانها شروع به درگیری و تبدیل شدن به بزرگترین دشمن یکدیگر میشوند. این موضوع شاید ذهن شما را هم درگیر کند که چه چیزی علت اصلی این واقعه است.
داستان فیلم در آیندهای نزدیک، در سال ۲۰۳۵، جریان دارد. دنیا توسط یک ویروس کشنده نابود شده و بازماندگان انسان در زیر زمین زندگی میکنند. جیمز کول (با بازی بروس ویلیس) از سوی مقامات آینده مامور میشود تا به گذشته سفر کند و منبع انتشار ویروس را بیابد. در مسیر این سفر، کول با گروهی به نام ارتش 12 میمون مواجه میشود که ظاهراً با پخش ویروس در ارتباط است. اما همینجا همه چیز پیچیده میشود؛ نه تنها زمان به نظر میرسد که در حال بازی با کول است، بلکه واقعیت نیز به شکل نگرانکنندهای شروع به تغییر میکند.
تری گیلیام ابتدا نگران بود که برد پیت نتواند با سرعت و شدت لازم دیالوگهای خود را اجرا کند. اما به طرز جالبی، گیلیام تصمیم گرفت برای ایجاد حس عصبیت در نقش گونز، سیگارهای پیت را از او بگیرد و این ترفند جواب داد!
این فیلم با بودجه 29 میلیون دلاری، تقریبا 169 میلیون دلار فروش جهانی داشت و نظر کلی مخاطبان را به خود جلب کرد که در زمان خود این یک موفقیت قطعی بود.
بین برخی از بهترین فیلم های با موضوع پایان دنیا یک نکته مشترک وجود دارد، اینکه داستان و فیلم با نکات و جزئیات کاملی ساخته شده که همین باعث به وجود آمدن احساس همزاد پنداری بین بیننده و فیلم میشود. خود را جای کاراکتر فیلم میگذارید و ذهن شما در تلاش بر درک عواطف آن کاراکتر است، همین موضوع لذت تماشای فیلم را دوچندان میکند.
داستان فیلم در سال ۲۰۱۲ آغاز میشود، جایی که یک ویروس مهندسیشده، که ابتدا به عنوان درمانی برای سرطان طراحی شده بود، به سرعت جهش یافته و بیشتر جمعیت جهان را به موجوداتی شبهزامبی تبدیل کرده است. دکتر نویل، تنها بازماندهی این فاجعه در نیویورک، روزها را صرف پیدا کردن درمان ویروس و شبها را در پناهگاه خود از دست موجودات وحشی که در تاریکی پرسه میزنند، میگذراند. او با وفادارترین همراهش، سگی به نام سم، در این دنیای متروک به دنبال بقایای انسانیت میگردد.
در سایت گاردین به نقل از راجر ایبرت در رابطه با نقد فیلم آمده:
کاش که مدیران استودیو احساس نمیکردند مجبور به دستکاری جزئیات داستان علمی تخیلی ۱۹۵۴ نوشته رابرت ماتیسون، که فیلم بر اساس آن ساخته شده، باشند. او مینویسد: «در رمان اصلی، نویل سیر پرورش میداد و از آینهها، صلیبها و چوبهای تیز علیه دشمنانش استفاده میکرد که شبیه خونآشامهای سنتی بودند، نه زامبیهای فوقالعاده قوی. مطمئن نیستم که تبدیل کردن او به یک دانشمند، مسلح کردنش و تغییر ماهیت موجودات، پیشرفتی باشد.
همگی در طول زندگی خوابهایی دیدهایم که به صورت اتفاقی بخشهای کوچکی از آن به واقعیت تبدیل شده. در برخی مواقع خوابهای عجیبی میبینیم که باعث نگرانی ما میشود. این موضوع میتواند خوراک خوبی برای فیلم آخرالزمانی جدید باشد.
داستان فیلم درباره کرتیس لافورچ (با بازی مایکل شنون) است، مردی ساده و خانوادهدوست که در حومهای کوچک زندگی میکند. اما به مرور زمان، خوابهای ترسناک و وحشتآور او درباره یک طوفان بزرگ و نابودگر، زندگی او را تحتالشعاع قرار میدهد. کرتیس، که از این کابوسها به شدت نگران شده، تصمیم میگیرد تا یک پناهگاه در حیاط خانهاش بسازد. در این میان، سامانتا (با بازی جسیکا چستین)، همسر وفادار او، میان نگرانی برای سلامت روانی کرتیس و عشق به خانوادهاش گیر کرده است. به مرور، فیلم بیننده را با این پرسش بزرگ مواجه میکند: آیا کرتیس دچار نوعی بیماری روانی است، یا واقعاً یک فاجعه عظیم در راه است؟
یکی از جالبترین نکات فیلم، بازی توا استوارت، دختر کوچکی که نقش هانا، دختر ناشنوای کرتیس و سامانتا را بازی میکند. توا استوارت در دنیای واقعی نیز ناشنوا است و والدینش هم در زندگی واقعی ناشنوا هستند. این واقعیت نه تنها به نمایشگری طبیعیتر کمک کرده، بلکه پیوند عاطفی میان بازیگران را نیز عمیقتر کرده است.
81 درصد تماشاگران و 92 درصد از منتقدین سایت روتن تومیتوز به فیلم پناه بگیر امتیاز بالا دادهاند.
داستانی در رابطه با سکوت، جایی که کوچکترین صدا میتواند باعث از دست دادن جون شخصی میشود. چه داستان جذاب و میخکوب کنندهای، شاید انقدر نفس گیر باشد که شما هم حتی در کل مدت فیلم سکوت کنید. همین خصوصیات باعث شود در بین بهترین فیلم های آخرالزمانی جایگاهی برای خود کسب کند.
داستان فیلم در آیندهای نزدیک روایت میشود که زمین توسط موجوداتی نابینا و بسیار سریع احاطه شده که تنها با صدا شکار میکنند. جان کراسینسکی و امیلی بلانت در نقش زوجی ظاهر میشوند که به همراه فرزندانشان در یک مزرعه زندگی میکنند. آنها با استفاده از نشانههای دست و زندگی در سکوت، تلاش میکنند تا از این هیولاهای مرگبار دوری کنند. هر قدم، هر نفس و هر لغزش میتواند به معنای پایان زندگی باشد.
یکی از جالبترین نکات پشت صحنه این فیلم، حضور جان کراسینسکی به عنوان بازیگر موجودات در برخی از صحنههاست. او با پوشیدن لباسهای ضبط حرکتی در چندین صحنه نقش این موجودات بیصدا و ترسناک را ایفا کرد. همچنین، میلیسنت سیموندز، بازیگری که نقش دختر ناشنوای خانواده را بازی میکند، در دنیای واقعی نیز ناشنوا است. او از همان کودکی به دلیل مصرف بیش از حد دارو، شنوایی خود را از دست داده است. حضور او در این فیلم به ابعاد عاطفی و واقعگرایانهای از داستان اضافه کرده و به زیبایی مفهوم سکوت را درون فیلم نمایان میکند.
گاهی در بین بهترین فیلم های آخرالزمانی هرم غذایی را تغییر میدهند، زمانی که اتفاقی میافتد و حیوانات به سطح دیگری از هوش دست پیدا کنند، تلاش بر صعود از این هرم غذایی و از بین بردن راس این هرم یعنی انسانها میکنند.
داستان فیلم در سال ۲۰۲۶ اتفاق میافتد، ده سال پس از انتشار یک ویروس مرگبار که بخش بزرگی از جمعیت بشری را از بین برده و تمدن را به ویرانی کشانده است. در حالی که بقایای انسانها در حال تلاش برای بازسازی جوامع خود هستند، سزار، رهبر خردمند میمونها، موفق به ایجاد جامعهای از میمونهای هوشمند شده که در صلح و هماهنگی با طبیعت زندگی میکنند. اما این آرامش شکننده با برخورد انسانها و میمونها به چالشی بزرگ تبدیل میشود. دو گونه متفاوت، هر کدام با ترسها و امیدهای خود، در آستانه جنگی تمامعیار قرار میگیرند که ممکن است سرنوشت نهایی زمین را تعیین کند.
یکی از نکات جالب درباره این فیلم، انتخاب کارگردان مت ریوز برای بازنویسی کامل فیلمنامه است. در ابتدا، فیلمنامه طوری نوشته شده بود که میمونها بهطور کامل صحبت میکردند و نقش سزار بسیار کوچکتر بود. اما ریوز تصمیم گرفت داستان سزار را در مرحلهای زودتر و در اوج رشد شخصیتیاش بررسی کند، تا بتواند پیچیدگیهای اخلاقی و شخصیتی او را عمیقتر به تصویر بکشد. این تصمیم باعث شد که فیلم نه تنها بر جنبههای اکشن متمرکز باشد، بلکه به تأملات فلسفی و درونی شخصیتها نیز پرداخته شود.
بودجه این فیلم 170 میلیون دلار اعلام شده با این وجود در گیشه جهانی فروش تقریبی 710 میلیون دلاری داشته است.
شاید یک سناریو جدید در بین بهترین فیلم های آخرالزمانی توجه خیلیها را به خود جلب کند، اینکه اینبار دلیل وقوع آخرالزمانی یک دلیل علمی تخیلی مانند فضاییها و یا دلیل جنگی مثل بمب هستهای نباشد. بلکه دلیل پزشکی باشد مثلا بشر دیگر قادر به تولید مثل نباشد. نتیجهی جالبی باید داشته باشد.
داستان فیلم در سال ۲۰۲۷ اتفاق میافتد، در دنیایی که انسانها دیگر قادر به تولید مثل نیستند و نسل بشر به انقراض نزدیک شده است. تئو فارون (با بازی کلایو اوون) مردی بیتفاوت و خسته از زندگی است که در یکی از تاریکترین دورانهای تاریخ بشر، با ماموریتی غیر منتظره روبرو میشود: او باید از زنی به نام کی (که اولین زن باردار پس از ۱۸ سال است) محافظت کند و او را به یک پناهگاه امن برساند. در این سفر پر از تعلیق، تئو باید با خطرات مرگبار، دولتهای سرکوبگر و گروههای شورشی مبارزه کند تا امیدی دوباره برای آینده بشریت بیافریند.
یکی از جالبترین حقایق درباره این فیلم، تصمیم آلفونسو کوارون برای استفاده از سبکی مستندگونه بود. او در مصاحبهای اعلام کرد که قصد داشت فیلم را به شکلی نزدیک به مستند نبرد الجزایر بسازد، نه مانند فیلم های علمی تخیلی معمول نظیر بلید رانر. این رویکرد به فیلم حالتی واقعیتر و ملموستر بخشید، طوری که تماشاگران احساس میکنند شاهد وقایعی هستند که ممکن است در آیندهای نزدیک رخ دهد. از همین رو، بیشتر صحنهها به شکل تکشات و بدون قطع فیلمبرداری شدند، که نمونه آن، سکانس حملهای طولانی و بیوقفه در داخل خودرو است که بدون شک یکی از برجستهترین لحظات سینمایی این فیلم محسوب میشود.
یک روز از یک خواب عمیق بیدار میشوید و میبینید تمام این زندگی که تجربه کردهاید یک خواب بوده و واقعیت چیز دیگریاست. چه احساسی به شما دست میدهد؟ این فیلم نامه یکی از بهترین فیلم های ساخته شده در ژانر آخرالزمانی است که بالاترین رتبه در بهترین فیلم های این لیست را برای خود کسب کرده.
داستان فیلم در دنیایی اتفاق میافتد که انسانها توسط ماشینها کنترل میشوند و ندانسته در دنیایی شبیهسازیشده به نام ماتریکس زندگی میکنند. نئو، یک هکر ماهر، به زودی با حقیقتی غیرقابلباور مواجه میشود: واقعیت همان چیزی نیست که به نظر میرسد، و او ممکن است تنها فردی باشد که بتواند بشریت را از دست ماشینها نجات دهد.
مجله نیویورک تایمز نظر خود را در رابطه با فیلم ماتریکس اینگونه بیان کرد: نکات برجستهای که هر تماشاگر آینده باید بداند این است که کیانو ریوز به عنوان یک قهرمان اکشن، شبیه به یک مدل شیک از برند پرادا به نظر میرسد، دینامیکهای هنرهای رزمی در فیلم فوقالعاده هستند (به لطف سیمهای سبک پیتر پن برای پرواز و ترفندهای خلاقانه صحنههای آهسته)، و هر کسی که از طرح داستانی نسبتاً پرمدعای فیلم خسته شود، میتواند با شمارش وامهای این فیلم از آثار دیگر علمی تخیلی آیندهنگر خود را سرگرم کند. ترفندهای جذاب اینجا یادآور فیلمهای ترمیناتور و بیگانه، پروندههای ایکس، مردان سیاهپوش و روزهای عجیب است، با نشانههایی قوی از ۲۰۰۱: اودیسه فضایی در نبرد بزرگ بین انسان و ماشین.
سخن پایانیدر میان تمام ژانرهای سینما، آثار آخرالزمانی و علمی تخیلی همیشه جایگاه ویژهای در قلب مخاطبان داشتهاند. این فیلمها نه تنها ما را به دنیایی مملو از خطرات و چالشهای فراواقعی میبرند، بلکه اغلب ترسها، امیدها و واقعیتهای خودمان را در زیر لایههای تخیل و فانتزی آشکار میکنند. از سفر در زمان و نبرد با ماشینهای هوشمند گرفته تا دنیایی که در آن سکوت حکم مرگ و زندگی دارد، این آثار همواره ما را به تامل واداشتهاند. در این مقاله، نگاهی به برخی از بهترین فیلمها و سریالهای آخرالزمانی انداختیم؛ آثاری که هر کدام به شکلی بینظیر، جهانبینی و روایات عمیقی را به نمایش گذاشتهاند.