بهترین فیلم های آدام سندلر | آپدیت 2025

هیچ چیز به اندازهی فیلم های آدام سندلر اینقدر دچار تناقض و تضاد نبوده است؛ آثار او همزمان میتوانند شما را به خندههای بیاختیار بیندازند و چند دقیقه بعد، با یک لحظهی تلخ یا یک اجرای عمیق، غافلگیرتان کنند. سندلر سالهاست که برای بسیاری نماد کمدی عامهپسند هالیوود است؛ همان مردی که با شوخیهای ساده و موقعیتهای شلوغپلوغ گیشهها را فتح کرده. اما درست در همان زمان، همان بازیگر توانسته با نقشهایی جدی درام، احترام منتقدان سختگیر را هم به دست آورد و به فهرست بهترین اجراهای قرن راه یابد.
نکتهی جالب ماجرا این است که سندلر خودش همیشه از این تضاد آگاه بوده. تأسیس کمپانی Happy Madison به او قدرتی داد تا آنچه دلش میخواهد بسازد؛ چه یک کمدی پر از دوستان قدیمیاش باشد، چه یک داستان تلخ خانوادگی. همین استقلال باعث شده آثارش بیشتر از هر بازیگر دیگری مثل یک پازل رنگارنگ به نظر برسد؛ گاهی پراکنده، گاهی بینظیر، و اغلب بحثبرانگیز.
بهترین فیلم های آدام سندلر
راز جذابیت سندلر شاید در همین باشد: سندلر هیچوقت تلاش نکرده در یک قالب بماند. او میتواند همان بچهبزرگ پرهیاهو روی پرده باشد و در فیلمی دیگر، تصویری از یک مرد تنها، شکننده و درگیر با خودش را به نمایش بگذارد. همین تضاد است که کارنامهاش را ارزشمند میکند؛ چرا که مخاطب هیچوقت مطمئن نیست قرار است با خندهای سبک مواجه شود یا با زخمی عمیق از حقیقت زندگی.



وقتی صحبت از بهترین فیلم های آدام سندلر به میان میآید، فشار یا همان Hustle یکی از اولین عناوینی است که به ذهن میرسد. سندلر در این فیلم، ماسک همیشگی شوخیهای کودکانهاش را کنار گذاشته و تصویری از مردی فرسوده اما پرامید ارائه میدهد؛ یک استعدادیاب بسکتبال که بیشتر از خودش به رویای دیگران ایمان دارد. او بو کروز را پیدا میکند، جوانی با استعدادی خام که در کارگاه ساختمانی کار میکند، و برایش همهچیز را به خطر میاندازد: شغل، امنیت و حتی خانواده.
قدرت فشار در اصالتش است. همکاری نزدیک با تیم فیلادلفیا سونی سیکسرز و حضور بازیکنان واقعی NBA، فیلم را از یک درام ورزشی کلیشهای فراتر میبرد و به آن حسی مستندگونه میدهد. سندلر هم درست همینجا میدرخشد؛ نه در مقام قهرمانی که خودش بازی را ببرد، بلکه بهعنوان مربیای که روحیه میدهد و الهام میبخشد.
منتقدان بازی صمیمی و آسیبپذیر او را تحسین کردند و همین باعث شد سندلر برای نخستین بار نامزد جایزه انجمن بازیگران فیلم (SAG) شود. این انتخاب کاملاً بهجا بود؛ چرا که فشار نشان میدهد سندلر توانسته کاراکتر قدیمی بازندهی دوستداشتنی خود را به مرحلهای تازه برساند: مردی بالغ، شکستخورده اما سرسخت، که امید را به دیگران منتقل میکند.



عشق پریشان فیلمی است که نگاه بسیاری از منتقدان به آدام سندلر را برای همیشه تغییر داد. او تا پیش از این اثر، بیشتر بهعنوان بازیگر کمدیهای سبک شناخته میشد؛ اما در این فیلم، پل توماس اندرسن توانست لایههای پنهان خشم و آسیبپذیری او را بیرون بکشد و به چیزی شاعرانه و تکاندهنده تبدیل کند.
سندلر در نقش بری ایگان ظاهر میشود؛ مردی تنها، مضطرب و درگیر با زندگی روزمرهای خستهکننده که بهطور مداوم توسط خواهران سلطهگرش تحقیر میشود. او ترکیبی از معصومیت کودکانه و انفجارهای غیرقابلپیشبینی دارد؛ شخصیتی که هم خندهدار است و هم ترسناک، هم رقتانگیز و هم الهامبخش. وقتی بری با زنی مرموز آشنا میشود، زندگیاش وارد مسیری میشود که هم عجیب و هم پر از امید است.
آنچه عشق پریشان را متمایز میکند، استفاده هوشمندانه از خودِ سندلر است. کارگردان بهجای بازسازی چهرهی کمدی او، همان انرژی پرخاشگر و دستوپاچلفتی همیشگی را در بستری دراماتیک و شاعرانه قرار میدهد تا چیزی تازه بسازد. همین تضاد باعث شد فیلم به یکی از بهترین فیلم های آدام سندلر در نگاه منتقدان تبدیل شود.
نکته جالب این است که بخشهایی از داستان، از جمله ماجرای معروف پودینگ، بر اساس یک اتفاق واقعی نوشته شدهاند. هرچند فیلم در گیشه چندان موفق نبود، اما برای سندلر نامزدی گلدن گلوب به همراه داشت و او را بهعنوان بازیگری جدی معرفی کرد.



گاهی یک فیلم خانوادگی، با همهی تلخیها و شیرینیهایش، میتواند چهرهی واقعی یک بازیگر را بهتر از هر پروژهی پرزرقوبرق آشکار کند. داستانهای مایروویتز دقیقاً چنین اثری است؛ فیلمی که در آن آدام سندلر با کنار گذاشتن تمام عادتهای کمدی همیشگیاش، به یک اجرای خام، عمیق و بهطرزی غافلگیرکننده درخشان دست پیدا میکند.
سندلر در نقش دنی، پسری مطلقه و پدری ازکارافتاده، وارد قصه میشود؛ مردی که همیشه در سایهی پدر هنرمند و خودخواهش زندگی کرده و هرگز به پتانسیل واقعی خود نرسیده است. در کنار او، خواهر و برادرهایی حضور دارند که هرکدام زخمهای مشابهی از این خانوادهی پیچیده به دوش میکشند. نتیجه، مجموعهای از اپیزودهای کوچک اما پرقدرت است که مرز میان طنز و تراژدی را بارها جابهجا میکند.
این فیلم برای نخستین بار در جشنواره کن ۲۰۱۷ به نمایش درآمد و با تشویق ایستادهی تماشاگران مواجه شد؛ جایی که بسیاری از منتقدان بازی سندلر را یکی از بهترین لحظات فیلم دانستند. همین تحسینها نشان داد که او میتواند حتی در میانهی گروهی از بازیگران بزرگ، همچنان نقطهی ثقل داستان باقی بماند.
داستانهای مایروویتز تنها یک درام خانوادگی نیست؛ بلکه انعکاسی از خود سندلر است. دنی، مثل خود او، بارها بهخاطر انتخابهایش دستکم گرفته شده، اما در عمق وجودش، چیزی ناب و ارزشمند نهفته است.



رومانتیکترین فیلم آدام سندلر شاید همین ۵۰ قرار اول باشد؛ جایی که کمدی سبک همیشگی او با ملایمتی عاشقانه و داستانی منحصربهفرد ترکیب شده است. فیلم قصهی هنری راث (سندلر) را دنبال میکند؛ دامپزشکی ماجراجو که هیچگاه به تعهد تن نمیدهد، تا اینکه با لوسی، زنی مهربان و هنرمند، آشنا میشود. مشکل اینجاست که لوسی هر روز حافظهاش پاک میشود و زندگیاش دوباره از نقطهی تصادفی قدیمی آغاز میشود.
همین پیشفرض عجیب، بستری برای طنزهای آشنا و لحظات دلنشین فراهم میآورد. سندلر و درو بریمور در کنار هم شیمیای خلق کردهاند که بهندرت در کمدیهای رمانتیک دیده میشود؛ رابطهای پر از شیرینی و سادگی که باعث میشود تماشاگر بارها و بارها لبخند بزند.
بااینحال، فیلم بینقص نیست. بسیاری از منتقدان به شوخیهای سطحی و گاهی زنندهی آن اشاره کردند؛ همان ویژگیهایی که در برخی فیلم های آدام سندلر بارها تکرار شده است. اما در نقطهی مقابل، همین اثر توانست در گیشه موفقیتی چشمگیر کسب کند و به یکی از محبوبترین عاشقانههای دهه ۲۰۰۰ تبدیل شود.
نکتهی جالب پشتصحنه این است که مکان اصلی داستان در ابتدا سیاتل بود، اما به پیشنهاد خود سندلر، فیلمبرداری به هاوایی منتقل شد؛ تصمیمی که لوکیشنهای گرمسیری و رنگارنگ را به یکی از شخصیتهای اصلی داستان بدل کرد.



در نگاه اول، کلیک شبیه یک کمدی فانتزی معمولی به نظر میرسد؛ مردی معمولی یک کنترل جادویی پیدا میکند که میتواند زمان را جلو یا عقب ببرد. اما خیلی زود، فیلم مسیری غیرمنتظره را طی میکند و به یکی از تلخترین و تأثیرگذارترین آثار کارنامه سندلر تبدیل میشود. مایکل نیومن (سندلر) یک معمار سختکوش و گرفتار است که میخواهد بین شغل و خانواده تعادل برقرار کند. او با کنترل جادویی ابتدا از بحثها و موقعیتهای خستهکننده فرار میکند، اما همین میانبرها باعث میشوند سالهای زیادی از زندگیاش ناپدید شود و خودش را غریبهای در خانهاش بیابد.
قدرت کلیک در همین تضاد نهفته است: شروعی پر از شوخیهای سبک که بهتدریج جای خود را به نقدی تلخ بر وسواس کاری، از دست دادن زمان و ارزش لحظات کوچک زندگی میدهد. این فیلم تنها فیلم آدام سندلر است که نامزد اسکار شد (برای بهترین گریم)، اما چیزی فراتر از جوایز به همراه داشت یادآوری این حقیقت که کمدی هم میتواند اشک مخاطب را درآورد.
سندلر خود گفته است بخشهای عاطفی فیلم، بهویژه رابطه شخصیتش با پدرش، برای او شخصی و دردناک بوده است. شاید همین صداقت است که باعث میشود تماشاگر تغییر ناگهانی لحن فیلم را باور کند.



کنترل خشم یکی از آن پروژههایی است که روی کاغذ ترکیبی برنده به نظر میرسد: آدام سندلر در کنار جک نیکلسون، در قالب یک کمدی پرتنش و غیرقابلپیشبینی. داستان دربارهی دیو بازنیک (سندلر) است؛ مردی آرام و بیشازحد محتاط که یک حادثهی کوچک در هواپیما زندگیاش را زیر و رو میکند. دادگاه او را مجبور میکند در جلسات کنترل خشم شرکت کند، اما مربیاش دکتر بادی رایدل با بازی نیکلسون نهتنها کمکی به آرامش نمیکند، بلکه دیو را تا مرز انفجار میبرد.
فیلم با این تضاد بازی میکند: مردی که به هر قیمتی از درگیری فرار میکند، در برابر درمانگری که خودش تجسم خشم است. موقعیتهای کمیک فیلم گاهی بهشدت بامزهاند، اما در بسیاری جاها به تکرار میافتند. منتقدان معتقد بودند ایده اولیه جذاب است اما فیلمنامه عمق لازم را ندارد. بااینحال، فروش بالای فیلم نشان داد تماشاگران همچنان مجذوب ترکیب سندلر و نیکلسون شدند.
از نظر کارنامه، کنترل خشم بیشتر یک فرصت از دسترفته بود. این فیلم میتوانست روانشناسی شخصیتهای عصبی سندلر را با جدیت بررسی کند، اما ترجیح داد در محدودهی شوخیهای سطحی باقی بماند. با این حال، همانطور که بسیاری از فیلم های آدام سندلر ثابت کردهاند، حتی وقتی منتقدان چندان راضی نیستند، مخاطب عام همچنان راهی برای لذت بردن پیدا میکند.



اگر بخواهیم نمونهای خالص از یک فیلم آدام سندلر را معرفی کنیم، بزرگشدهها بهترین مثال است. داستان ساده است: پنج دوست قدیمی پس از سالها دوری، به بهانهی درگذشت مربی بسکتبالشان دوباره دور هم جمع میشوند. اما حقیقت اینجاست که فیلم بیشتر از آنکه به روایت داستانی منسجم متکی باشد، شبیه یک تعطیلات فیلمبرداریشده با جمعی از دوستان صمیمی است.
سندلر در نقش لنی، یک ایجنت موفق هالیوودی، حضور دارد و در کنار بازیگرانی مثل کوین جیمز، کریس راک و دیوید اسپید لحظاتی خلق میکند که بیشتر به شوخیهای دوستانه شبیهاند تا دیالوگهای از پیش نوشتهشده. همین حس خودمانی، جذابیتی خاص به فیلم میدهد؛ گویی مخاطب هم به مهمانی این گروه دعوت شده است.
از نظر منتقدان، بزرگشدهها فیلمی ضعیف بود؛ فیلمنامهای پراکنده، شوخیهای کلیشهای و سطحی، و فقدان هرگونه خط داستانی قوی. بااینحال، گیشه حرف دیگری زد: فیلم فروش بالایی داشت و تبدیل به یکی از موفقترین کمدیهای سال شد. این تضاد بار دیگر نشان داد که سندلر دقیقاً میداند چطور با فرمول سادهاش دل تماشاگران را به دست آورد.
نکتهای جالب: پس از موفقیت فیلم، سندلر به چهار همبازی اصلیاش یک مازراتی هدیه داد حرکتی که خود فیلم را به یک جشن واقعی در دنیای پشتصحنه تبدیل کرد.
فضانورد یکی از جسورانهترین تجربههای آدام سندلر است؛ فیلمی که او را از فضای آشنا و پرنور کمدیهایش جدا میکند و به عمق تاریک و خلوت فضا میبرد. سندلر در نقش یاکوب پروخازکا، فضانوردی اهل جمهوری چک، ظاهر میشود که در مأموریتی انفرادی بهسوی یک پدیدهی مرموز کیهانی سفر کرده است. تنهایی او در میلیونها مایل دورتر از زمین، تنها با حضور موجودی عنکبوتی و تلهپاتیک به نام هانوش پر میشود؛ موجودی که بیشتر شبیه یک درمانگر ناخودآگاه است تا یک موجود فضایی.
این فیلم، جدیدترین فیلم آدام سندلر در ژانر درام علمی–تخیلی است و برخلاف کمدیهای تجاریاش، به کندی و تأمل متکی است. فضانورد بیش از هر چیز دربارهی مواجهه با شکستهای شخصی و خلأهای عاطفی است؛ داستانی دربارهی مردی که در بیوزنی، با سنگینی اشتباهاتش روبهرو میشود.
منتقدان بازی آرام، آسیبپذیر و دقیق سندلر را ستودند، اما در عین حال به کندی ریتم و ناتوانی فیلم در نگه داشتن مخاطب اشاره کردند. با وجود این نقدها، بسیاری معتقدند این پروژه ثابت میکند سندلر تمایل دارد مرزهای بازیگریاش را گسترش دهد و تنها در چارچوب کلیشههای کمدی باقی نماند.
از منظر فنی هم فضانورد پروژهای بلندپروازانه است: طراحی صحنههای بیوزنی، استفاده از دکورهای متحرک و جلوههای ویژهی خلاقانه باعث شد فیلم حالوهوایی متفاوت از دیگر آثار نتفلیکس داشته باشد.



چه چیزی بهتر از ترکیب یک معمای جنایی، کمی اکشن پرزرقوبرق و زوجی دستوپاچلفتی برای سرگرم کردن مخاطبان نتفلیکس؟ معمای قتل ۲ دقیقاً همین فرمول را دنبال میکند. نیک و آدری اسپیتز (با بازی آدام سندلر و جنیفر آنیستون) این بار در مرکز یک توطئهی تازه قرار میگیرند: ربوده شدن داماد در جریان عروسیای مجلل در یک جزیره خصوصی. ماجرا آنها را از ساحلی گرمسیری به خیابانهای پاریس میکشاند و هر قدم، بیشتر شبیه نسخهی کمدی ماموریت غیرممکن به نظر میرسد.
فیلم پر از صحنههای اکشن پرسرعت، تعقیبوگریزهای شلوغ و شوخیهای سادهای است که سبک همیشگی سندلر را به یاد میآورد. منتقدان، معمای قتل ۲ را اثری متوسط دانستند؛ نه آنقدر بد که آزاردهنده باشد و نه آنقدر خوب که ماندگار شود. اما این قضاوت برای مخاطبان نتفلیکس اهمیت چندانی نداشت، چون فیلم بلافاصله به فهرست پربینندهترین آثار پلتفرم در دهها کشور وارد شد.
این فیلم بهخوبی نشان میدهد سندلر در دورهی همکاری با نتفلیکس چه جایگاهی یافته است: او دیگر به دنبال تعریف دوبارهی سینما نیست، بلکه با پروژههایی سبک و پرزرقوبرق، نیاز مستقیم مخاطب به سرگرمی کوتاهمدت را برآورده میکند. درست همان چیزی که الگوریتمهای استریم میطلبند.
گاهی بازگشت به گذشته میتواند پرهیجانتر از هر تجربهی تازهای باشد. هپی گیلمور ۲ دقیقاً روی همین موج نوستالژی سوار است؛ دنبالهای که نزدیک به سه دهه پس از نسخهی اصلی ساخته میشود و وعدهی بازگشت یکی از محبوبترین شخصیتهای کمدی دهه ۹۰ را میدهد.
فیلم جدید آدام سندلر بار دیگر ما را با هپی روبهرو میکند؛ بازیکن پرهیاهو و بیادب هاکی که حالا باید دوباره به زمین گلف برگردد. اما این بار ماجرا شخصیتر است: هپی تلاش میکند هزینهی تحصیل دخترش را تأمین کند و همین او را وارد رقابتی تازه میکند. بازگشت رقیب قدیمیاش، شوتر مکگاوین، و حضور نسل تازهای از گلفبازان و ستارههای افتخاری، نوید یک ترکیب آشنا و تازه را به طرفداران میدهد.
ساخت این فیلم توسط نتفلیکس با بودجهای عظیم انجام شده و همین نشان میدهد پروژه صرفاً یک دنباله ساده نیست، بلکه حرکتی حسابشده برای بهرهبرداری از نوستالژی است. از یک طرف، طرفداران قدیمی که با نسخه ۱۹۹۶ بزرگ شدهاند، مشتاق بازگشت شخصیت محبوبشان هستند؛ از طرف دیگر، نسل جدیدی از مخاطبان میتوانند برای نخستین بار با او آشنا شوند.
نتیجهگیری
آدام سندلر را نمیتوان تنها در یک قاب محدود کرد. او همزمان میتواند ستارهی پرفروشترین کمدیهای عامهپسند باشد و درعینحال، بازیگری جدی که برای نقشهایش از منتقدان تحسین میگیرد. مسیر حرفهای او از استودیوهای پرانرژی Saturday Night Live تا فرش قرمز جشنواره کن، از شوخیهای بیپروا در بزرگشدهها تا لحظات عمیق و تلخ در عشق پریشان یا فضانورد، نشان میدهد که سندلر همیشه در حال بازتعریف خودش بوده است.
نکتهای که کارنامهی او را خاص میکند، تعادل میان هنر و تجارت است. از یکسو، او با تأسیس Happy Madison و تولید کمدیهای تجاری، به یک ماشین پولسازی مطمئن برای هالیوود تبدیل شد؛ از سوی دیگر، با پذیرش ریسک در پروژههایی غیرمنتظره، ثابت کرد توانایی تبدیل شدن به بازیگری چندلایه و پرظرافت را دارد. همین دوگانگی باعث شد آخرین فیلم آدام سندلر همیشه موضوع بحث منتقدان و طرفداران باشد.
انتقال او به نتفلیکس فصل تازهای را رقم زد: فضایی که به او آزادی خلاقانه داد تا هم کمدیهای سبک بسازد و هم در آثاری متفاوت مثل فضانورد یا داستانهای مایروویتز ظاهر شود. این انعطافپذیری، جایگاهش را در هالیوود مدرن تثبیت کرده است. در نهایت، بررسی بهترین فیلم های Adam sandler چیزی فراتر از مرور کارنامه یک بازیگر است؛ این سفری است به دنیای فردی که نشان داد مرز میان خنده و اشک، میان موفقیت تجاری و اعتبار هنری، بیش از آنچه تصور میکنیم سیال است.