نقد فیلم ماینکرفت 2025؛ فقط چند ارجاع برای گیمرها یا یک فیلم واقعی؟

علی کارگزار - انتشار: 20 خرداد 1404 12:10
ز.م مطالعه: 10 دقیقه
پاراج-
نقد فیلم ماینکرفت 2025؛ فقط چند ارجاع برای گیمرها یا یک فیلم واقعی؟

در تاریکی سینما، وقتی اولین قاب مکعبی روی پرده ظاهر می‌شود، لبخندهای آشنایی بین تماشاگران رد و بدل می‌شود چرا که آن‌ها این دنیا را می‌شناسند. یک فیلم ماینکرفتی نه فقط اقتباسی از یک بازی ویدیویی است، بلکه یک گردهمایی است؛ یک جشنِ تجربه‌ی مشترک. ایده‌ی تبدیل یک بازی پرفروش و پرطرفدار به فیلم، شاید فرمولی تکراری به نظر برسد، اما دلیل محبوبیتش ساده است: مردم می‌خواهند نسخه‌ی سینمایی خودشان را ببینند. ببینند که آن حس ساختن، آن دویدن در شب، آن صدای کریپر، حالا روی پرده زنده شده است. در ادامه این مطلب به نقد فیلم ماینکرفت 2025 خواهیم پرداخت.

در این فیلم، سالن‌های سینما پر می‌شوند از افرادی که با یک خاطره‌ی مکعبی مشترک بزرگ شده‌اند. نه فقط گیمرها، بلکه خانواده‌ها، بچه‌ها، و حتی پدر و مادرهایی که صدای ماینکرفت را از اتاق بچه‌هایشان شنیده‌اند و پرسیده‌اند Are you wining son? (داری میبری پسر؟). اقتباس از بازی‌ای که هیچ داستان واحدی ندارد، جسورانه است؛ اما جرد هس، کارگردان فیلم قرار نیست فقط روایت کند قرار است دنیایی ببینیم که برای میلیون‌ها نفر خانه‌ی دوم بوده. و این شروع یک تجربه‌ی خاص است هرچند این خاص بودن ضربه زننده باشد.

نقد داستان فیلم ماینکرفت

ایده‌ی اقتباس از یک بازی پرفروش همیشه وسوسه‌انگیز است. تصور اینکه یک عنوان محبوب با میلیون‌ها طرفدار به سینما راه یابد، خیالِ پر شدن صندلی‌ها را آسان می‌کند. همین تصور فریبنده باعث می‌شود برخی گمان کنند حضور یک بازیگر کمدی‌پرداز شناخته‌شده و چند ارجاع آشنا، جای خالی داستان را پر می‌کند. فیلم ماینکرفت دقیقاً به همین دام افتاده است: روایتی سطحی و خطی، بدون پیچیدگی، بدون عمق، و بدون شالوده‌ای روایی که جهانش را نگه دارد.

نقد فیلم ماینکرفت

مشکل اصلی آنجاست که فیلم نه‌تنها فاقد منطق روایی است، بلکه حتی از خلق یک قاعده‌ی مشخص در جهان خود ناتوان است. استیو (با بازی جک بلک) در ابتدای فیلم جوری می‌گوید از بچگی علاقه شدیدی به معادن داشتم هرکسی نداند خیال می‌کند جهان ماینکرافت در میان معادن قرار گرفته و پیرنگ اصلی داستان واقعا معادن هستند! در داستان ماینکرفت هر اتفاقی به سادگی رخ می‌دهد؛ بدون علت، بدون چرایی. دیالوگی که استیو در ابتدای فیلم می‌گوید، عصاره‌ی این ساده‌سازی بیش از حد است: "این چیز را گذاشتم در آن چیز، دروازه باز شد". این جمله شاید ارجاعی به ساختار بازی باشد، اما در یک فیلم سینمایی، آن هم برای مخاطبی که الزاماً بازیکن نیست، بی‌معنا و توهین‌آمیز است. 

فیلم فرض می‌گیرد که تماشاگر با جهان بازی آشناست؛ اما در نتیجه‌ی این پیش‌فرض، بسیاری از عناصر روایی در ابهام کامل باقی می‌مانند. موجوداتی ظاهر می‌شوند و ناپدید می‌شوند، شخصیت‌های منفی با انگیزه‌های گنگ و قدرت‌های نامشخص معرفی می‌شوند، و مجموعه‌ای از رخدادها بدون انسجام مشخص پیش می‌رود. فیلم نه می‌کوشد تا مخاطب تازه‌وارد را درگیر کند، نه دنیایی باورپذیر خلق می‌کند.

خطوط داستانی مختلف نیز هیچ‌کدام انسجام ندارند. خط روایی ویلیجر که به دنیای انسان‌ها منتقل می‌شود، کاملاً بی‌رمق و فاقد جذابیت است. داستان خواهر و برادر بی‌سرپرست، با شروعی نسبتاً تاریک که وایب فیلم موفق حوادث ناگوار می‌دهد، خیلی زود به کلیشه‌های اخلاقی ساده‌انگارانه فرو کشیده می‌شود. و داستان شخصیت گرت مرد موسوم به مرد آشغالی، آشغال است! داستانی که طراحی شده تا یک پارودی از جیسون موما بسازد! هی دوستان، کاراکتر با ابهت گیم آو ترونز لباس صورتی براق پوشیده، از همه کتک می‌خورد، زندگی نابود شده‌ای دارد (که قرار نیست دلیل نابواد بودن زندگیش را به ما بگویند) و قرار است کلیشه مرد حریص به مرد فداکار را تکرار کند برویم و ببینیمش!

داستان ارزش شینیدن دارد؟

فیلم ماینکرفت به جای خلق داستانی با احترام به ساختار سینمایی، مجموعه‌ای از شوخی‌ها و اشارات سطحی به بازی ارائه می‌دهد که به‌سختی می‌توان آن را روایی دانست (و درواقع حتی شوخی های جذابی هم نیستند مثل بازی با کلمات شوهر خاله‌ای اول ماین می‌کنیم بعد می‌سازیم (کرفت می‌کنیم) بیاید ماینکرفت بکنیم!). این رویکرد نه تنها مخاطب ناآشنا را حذف می‌کند، بلکه حتی برای طرفداران بازی نیز چیزی فراتر از یک مونتاژ بی‌قاعده از ارجاعات پراکنده عرضه نمی‌کند. ساده بودن، اگر ریشه در دقت و طراحی داشته باشد، می‌تواند نقطه‌قوت باشد؛ اما در اینجا، تنها نشانه‌ای از فقر روایی و کم‌کاری در اقتباس است.

داستان ماینکرفت هیچ چیز مثبتی ندارد که قبلا در ساده‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین فیلم‌های ماجراجویی ندیده باشید یک ماموریت، یک شروع و یک پایان با هر چیزی که بازی از قبل در اختیار فیلم گذاشته! ساده بگویم احتمالا نویسنده پای بازی نشسته، یک بار آن را تا انتها رفته و وقایعی که به سرش آمده را نوشته! تماشای یک استریمر بازی احتمالا داستان بهتری می‌توانست داشته باشد. نکته مثبت فیلم که فروش آن را تضمین کرده؟ اشاره‌های به بازی که جلوتر در باره آن حرف می‌زنیم.

نقد شخصیت‌های ماینکرفت 2025

استیو (جک بلک)

استیو (جک بلک)

کاراکتر

استیو، بی‌هیچ اغراقی، خوش‌ساخت‌ترین شخصیت فیلم است. او ترکیبی است از خلاقیت کودکانه و بی‌قیدی یک فرد بالغ نسبت به جهانی که در آن زندگی می‌کند. او به دنیای ماینکرفت نگاه نمی‌کند، در آن بازی می‌کند؛ همان‌طور که در دیالوگ مشهورش می‌گوید: «هر چیزی که تصورش را بکنی، می‌توانی بسازی.» رفتارهای غیرمسئولانه‌اش حتی در لحظات بحرانی، این پیام را روشن می‌کند که استیو به هیچ وجه جهان اطرافش را جدی نمی‌گیرد. او همدل است، اما بزرگ نشده؛ از نظر روانی همان کودک سابق است. رابطه‌اش با گرت و هنری این مسئله را تشدید می‌کند: نزدیکی به آن‌ها بیشتر از جنس بازی است تا مسئولیت. هرچند فیلم سعی می‌کند هنری را نماد خلاقیت و استیو را نماد ماجراجویی نشان دهد.

بازیگر

جک بلک، دقیقاً همان‌جاست که باید باشد. بازیگری با استعدادی کمیاب در طنز بدنی، انرژی انفجاری و صدایی که می‌تواند در یک لحظه بین فریاد و آواز جابه‌جا شود. استیو با او زنده است، و احتمالاً بدون او فقط یک شخصیت کارتونی فراموش‌شدنی باقی می‌ماند. بلک تنها کسی است که نه تنها به درستی انتخاب شده، بلکه بار فیلم را به تنهایی بر دوش می‌کشد. اما مشکل از همین‌جا آغاز می‌شود: انرژی او به قدری متراکم است که با دیگر بازیگران به‌ویژه جیسون موموآ هیچ شیمی‌ای شکل نمی‌گیرد. ترکیب بازیگر تماماً کمدی با یک ستاره کاملا اکشن، نه تنها کار نمی‌کند، بلکه دوگانگی آزاردهنده‌ای در ضرباهنگ و فضا ایجاد می‌کند.

گرت مرد آشغالی گریسون (جیسون موموآ)

گرت مرد آشغالی گریسون (جیسون موموآ)

کاراکتر

گرت ساخته نشده که شخصیت باشد؛ او یک تمسخر است. نه مکمل است، نه تأثیرگذار، نه حامل معنا. او فقط یک ایده‌ی خام و نیم‌پز است: مردی که تمام زندگی‌اش را پای بازی گذاشته و فکر می‌‎کند خیلی کول است! (توهینی مستقیم با بازی‌کنانی که فروش کامل فیلم را تشکیل می‌دهند) همه چیز از همان ابتدا فریاد می‌زند که گرت صرفاً بهانه‌ای است برای نمایش پارودی از جیسون موموآ، نه یک شخصیت با قصه، هدف یا مسیر. او قرار است لباس‌های عجیب بپوشد، ادا و اطوار بامزه دربیاورد و در نهایت به شکلی زورکی اصلاح شود.

بازیگر

موموآ تمام تلاش خود را کرده و از نظر فیزیکی، طنز و حتی آبرو چیزی کم نگذاشته است. اما برای شخصیتی که اصولاً وجود ندارد، بازی هم معنا پیدا نمی‌کند. تلاش بی‌پایان او برای زنده کردن نقشی که برای او نوشته نشده، نه تنها ناکام مانده بلکه گاهی تأثر‌برانگیز است. این نقش چیزی است که برای بازی کردنش نیاز به آشنایی خوب از کمدی باشد و بتواند در لحظه تصمیم بگیرد، از دسته کار‌هایی که کسی مثل جیم کری توانایی انجام آن را دارد یا خود جک بلک. اما باید باز هم اشاره کرد حضور دواین جانسون با توجه به تجربه‌های قبلی و موفق با جک بلک می‌توانست آن را به شدت خوش ساخت کند بازیکری که در اکشن کمدی‌های ماجراجویی تجربه خوبی دارد.

ناتالی (اما مایرز) و هنری (سباستین یوجین هانسن)

ناتالی (اما مایرز) و هنری (سباستین یوجین هانسن)

کاراکتر

ناتالی و هنری، خواهر و برادری از دنیای واقعی‌اند که وارد یک آشوب مکعبی می‌شوند. قرار نیست کار خاصی انجام دهند؛ تنها کافی‌ست در صحنه‌های «احساس‌برانگیز» حضور داشته باشند و واکنش‌های قابل‌قبول نشان دهند. اما حتی در این سطح پایه نیز عملکرد یکی از آن‌ها فاجعه‌آمیز است.

بازیگران

اما مایرز، علی‌رغم سابقه‌ی موفق در «ونزدی»، در اینجا چیزی برای ارائه ندارد. نه انرژی خاصی، نه عمق، نه ارتباط. شاید عدم وجود بازیگری مانند جنا اورتگا در مقابلش تأثیر گذاشته، اما حتی در خلأ هم بازی او بی‌رمق است.

در مقابل، سباستین هنسن عملکردی دارد که به‌سختی می‌توان آن را جدی گرفت. لبخندهای تصنعی، حالت چهره‌ای اغراق‌شده و واکنش‌هایی که بیشتر یادآور مجری‌های برنامه‌های کودک است تا شخصیت اصلی یک فیلم پرفروش. او نه تنها نتوانسته از حضور در کنار ستارگان سینما بهره ببرد، بلکه آن را به فرصتی برای نمایش عدم آمادگی‌اش تبدیل کرده. صحنه‌ی بازخواست او از گرت، به طرز آزاردهنده‌ای نچسب و ساختگی‌ست. برای کسی که در جایگاه دوم شخصیت‌های فیلم قرار دارد، این عملکرد چیزی شبیه به فاجعه است.

جلوه های ویژه دنیای ماینکرفت بر پرده سینما

ترجمه‌ی یک دنیای مکعبی و بی‌نهایت همچون ماینکرفت به زبان سینما، پروژه‌ای است با پتانسیل بالا و ریسک بسیار. فیلم سعی می‌کند زیبایی‌شناسی خاص بازی را در قالب ترکیبی از لایواکشن و CGI بازسازی کند؛ نتیجه اما بیشتر شبیه یک آزمایش نصفه‌نیمه است. برخی مناظر مانند دهکده‌ها و ساختمان‌های مکعبی با دقت و جزئیات طراحی شده‌اند و در لحظاتی حس جهان آشنای ماینکرفت را القا می‌کنند. استفاده از دکورهای واقعی برای برخی صحنه‌ها قابل‌تحسین است، اما مشکل اصلی در ناهماهنگی بصری عناصر زنده و دیجیتال است؛ ترکیب انسان‌ها با دنیای پیکسلی نه طبیعی است، نه منسجم، و گاه به‌طرز ناخوشایندی مصنوعی به‌نظر می‌رسد.

از سوی دیگر، فیلم در نمایش مکانیک‌های بازی تا حدی موفق عمل می‌کند: استخراج منابع، ساخت آیتم‌ها، مبارزه با موجودات آشنا، استفاده از ابزارهایی مانند سطل آب و پرواز با الیترا، همگی نشانه‌هایی از تلاش برای وفاداری به بازی هستند. اما این تلاش‌ها نیز گاهی با بی‌دقتی و تخیل بیش‌ازحد تضعیف شده‌اند. خلق آیتم‌هایی که در بازی وجود ندارند یا تغییر رفتار موجودات نمادین، مثل اندرمن‌هایی که توهم ایجاد می‌کنند، بیش از آنکه خلاقانه باشند، بی‌ربط و گیج‌کننده‌اند.

در نهایت، فیلم میان وفاداری و آزادی هنری سرگردان مانده است. دنیای ماینکرفت ظرفیت داشت تا با تخیل سینمایی غنا یابد، اما نتیجه بیشتر تقلیدی خام از فرم بازی است، بدون روح آزادی و خلاقیتی که قلب تپنده‌ی ماینکرفت واقعی است.

همچنین بخوانید:

ایستر اگ‌ها و ارجاعات به جامعه ماینکرفت

اگر یک فیلم ماینکرفتی نقطه‌ی قوت مشخصی داشته باشد، بدون شک در وفاداری‌اش به جامعه‌ی بازیکنان و فضای فرهنگی پیرامون بازی نهفته است. فیلم با پراکندن ایستر اگ‌ها (اشاره‌های پنهانی و جزییات مخفی) و ارجاعات مستقیم به نمادهای شناخته‌شده‌ی ماینکرفت، سعی دارد حس تعلق و آشنایی را در میان طرفداران تقویت کند. یکی از شاخص‌ترین لحظات، ادای احترام صریح به تکنوبلید است یوتیوبری محبوب که شخصیت خوک تاج‌دارش در فیلم ظاهر می‌شود. این نه فقط یک اشاره‌ی جزئی، بلکه یک لحظه‌ی احساسی واقعی برای طرفداران است.

جزئیات بصری و موسیقایی آشنا

فیلم پر است از جزئیاتی که مستقیماً از بازی اقتباس شده‌اند: از استفاده از سطل آب برای جلوگیری از سقوط تا صفحه‌ی بارگذاری Building Terrain در ابتدای فیلم، از پخش موسیقی‌های C418 گرفته تا لباس‌های شغلی ویلیجرها. صحنه‌ی مبارزه با جوکی مرغ با وضوح طراحی شده تا تبدیل به ترند شبکه‌های اجتماعی شود، و بسیاری از جزئیات طراحی، از ساختار روستاها تا چیدمان آیتم‌ها درون محیط، بازتاب دقیقی از تجربه‌ی بازی هستند.

حضور چهره‌های محبوب جامعه ماینکرفت

در اقدامی هوشمندانه، فیلم از چهره‌های شناخته‌شده‌ی یوتیوب مانند DanTDM، Aphmau و Mumbo Jumbo نیز به‌عنوان بازیگران افتخاری استفاده می‌کند. برای نسلی که با محتوای این افراد بزرگ شده، این حضورها نه‌تنها آشنا، بلکه نوعی تأیید و تشویق برای مشارکت جامعه در فیلم است.

مرز میان ارجاع و انزوا

با این حال، همین وفاداری پررنگ به جامعه‌ی بازیکنان، گاهی به پاشنه‌ی آشیل فیلم تبدیل می‌شود و نقدهایی به فیلم وارد می‌گردد. ارجاعات برای کسانی که بازی نکرده‌اند یا با فرهنگ ماینکرفت آشنا نیستند، اغلب بی‌معنا و پراکنده به نظر می‌رسند. فیلم به‌جای آن‌که پلی میان مخاطب عام و طرفداران بسازد، در عمل بسیاری را در حاشیه رها می‌کند. برای برخی، این یک تجربه‌ی نوستالژیک و شیرین است؛ برای دیگران، مجموعه‌ای از شوخی‌های درونی بی‌سرنخ.

سخن پایانی

یک فیلم ماینکرفتی نه یک شکست مطلق است و نه یک موفقیت بی‌چون‌وچرا؛ بلکه نمونه‌ای است از اقتباسی که بیش از آن‌که بخواهد قصه‌ بگوید، می‌خواهد حس بدهد حسی که فقط برای بخشی از مخاطبان قابل درک است. فیلم برای کسانی ساخته شده که با صدای کریپر به خواب رفته‌اند و با موسیقی C418 بیدار شده‌اند. برای آن‌ها، این فیلم یک رویداد است؛ پر از اشاره‌ها، شوخی‌ها و ایستر اگ‌هایی که قلبشان را نشانه می‌گیرد.

اما بخواهیم با نگاهی از بیرون نقدی بر فیلم ماینکرفت 2025 داشته باشیم، فیلم در عناصر بنیادین سینما از جمله روایت، شخصیت‌پردازی و انسجام بصری ضعف‌های مشهودی دارد. جک بلک می‌درخشد، ولی نمی‌تواند به تنهایی بار فیلم را نجات دهد. تلاش‌ها برای وفاداری به بازی قابل احترام است، اما بدون ساختار روایی منسجم، این وفاداری بیشتر به مونتاژی از لحظات پراکنده شبیه شده است.

دیدگاه های کاربران
هیچ دیدگاهی موجود نیست
پربازدیدترین مقالات
پربازدیدترین خبرها
جدیدترین اخبار
    نقد و بررسی فیلم ماینکرفت (A Minecraft Movie 2025)