نقد فصل 3 سریال اسکویید گیم: پایانی جسورانه در جهانی بی‌رحم

علی کارگزار - انتشار: 17 تیر 1404 12:00
ز.م مطالعه: 12 دقیقه
پاراج-
نقد فصل 3 سریال اسکویید گیم: پایانی جسورانه در جهانی بی‌رحم

سریال بازی مرکب (Squid Game)، از زمان انتشار فصل اول خود، به پدیده‌ای جهانی در دنیای سرگرمی تبدیل شد و مخاطبان بی‌شماری را مجذوب داستان‌های تلخ و پرکشش خود کرد. این مجموعه، با به تصویر کشیدن نابرابری‌های اجتماعی و انتخاب‌های دشوار انسانی در مواجهه با فقر و ناامیدی، توانست مرزهای فرهنگی را درنوردد و بازتابی از معضلات عصر سرمایه‌داری ارائه دهد. پس از موفقیت چشمگیر دو فصل اول، انتظارات از فصل سوم به اوج خود رسید؛ فصلی که خالق آن، هوانگ دونگ-هیوک، بارها تأکید کرده بود که «روایتی که می‌خواستم تعریف کنم در پایان فصل سوم به نقطه پایان می‌رسد». این فصل پایانی، با وعده پاسخ به معماهای گذشته و تکمیل داستان نیمه‌تمام فصل دوم، بازگشته تا پرونده این ماجراجویی مرگبار را برای همیشه ببندد.

در مطلب نقد فصل سوم بازی مرکب سعی دارم با بررسی دقیق عناصر داستانی، نمادگرایی‌ها، تحول شخصیت‌ها، و جنبه‌های فنی، تصویری جامع از این پایان‌بندی ارائه دهم. اگر از علاقه‌مندان این سریال هستید و می‌خواهید بدانید آیا این فصل توانسته انتظارات را برآورده کند و چه پیام‌هایی را به مخاطب منتقل می‌کند، تا انتهای نقد فصل سوم اسکویید گیم با ما همراه بمانید.

نقد داستان فصل سوم اسکویید گیم؛ پایان تکان‌دهنده

نقد داستان فصل سوم اسکویید گیم

فصل سوم «اسکویید گیم» داستان را دقیقاً از جایی ادامه می‌دهد که فصل دوم به پایان رسیده بود. سونگ گی‌هون (با بازی لی جونگ-جائه)، برنده بازی‌های فصل اول و نماد مقاومت در برابر سیستمی بی‌رحم، بار دیگر خود را در نسخه جدیدی از رقابت‌ها می‌یابد. شورش او و معدود بازماندگان علیه برگزارکنندگان بازی ناکام می‌ماند و بیشتر همراهانش کشته می‌شوند. گی‌هون مجبور به ادامه بازی‌ها می‌شود و در این میان، پس از تولد ناگهانی فرزند یکی از بازیکنان به نام جون‌هی، مسئولیت نگهداری از این نوزاد را بر عهده می‌گیرد.

برگ برنده و غافلگیری اصلی فصل سوم، حضور همین نوزاد در بازی‌ها است؛ در حالی که تا پیش از این، بازیکنان به خواست خود و به دلیل بدهی‌های سنگین وارد بازی‌ها می‌شدند و نمی‌شد آن‌ها را کاملاً بی‌گناه دانست، حضور نوزادی که از لحظه تولد بدون اختیار وارد این رقابت مرگبار شده، پیام استعاری عمیقی به همراه دارد. با مرگ جون‌هی، نوزاد جایگزین او در رقابت‌ها می‌شود و در مرحله نهایی، تنها گی‌هون و این نوزاد باقی می‌مانند. طبق قوانین، تنها یک نفر باید زنده بماند. در اوج فداکاری و ایثار، گی‌هون خود را قربانی می‌کند تا نوزاد نجات یابد و دارایی باقی‌مانده‌اش به دخترش در آمریکا می‌رسد. آخرین جمله گی‌هون، «ما اسب نیستیم، انسانیم...»، اشاره‌ای به مقایسه شرکت‌کنندگان با حیوانات در فصل اول دارد و به نوعی تکمیل جمله ناتمام اوست که مخاطب را به تفکر درباره انسانیت دعوت می‌کند.

سرنوشت دیگر شخصیت‌های مهم نیز در این فصل مشخص می‌شود. جون‌هو، کارآگاهی که تلاش می‌کرد بازی‌ها را متوقف کند، با تأخیر به جزیره می‌رسد، اما موفق به نجات کسی نمی‌شود. برادرش، این‌هو (همان فرانت‌من)، نوزاد را با خود می‌برد و شش ماه بعد، جون‌هو نوزاد و جایزه را در خانه‌اش پیدا می‌کند. نزدیکی به سرنوشت نهایی گی‌هون، تنش و کششی به این فصل داده است. در مجموع، فصل‌های دوم و سوم به عنوان یک خط داستانی واحد و منسجم طراحی شده‌اند تا داستان را به پایان برسانند. با وجود گمانه‌زنی‌های فراوان طرفداران، مسیر داستان در این فصل غیرقابل پیش‌بینی بود و بسیاری از تئوری‌ها محقق نشدند. برای مثال، تئوری بازی شطرنج انسانی بزرگ یا کشته شدن برادر فرانت‌من در کنار VIPها رد شد. این رویکرد به جذابیت و اصالت فصل سوم افزود.

سرمایه‌داری بی‌رحم و انسانیت گمشده: لایه‌های پنهان اسکویید گیم

لایه‌های پنهان اسکویید گیم

سریال «بازی مرکب» فراتر از یک اثر هیجان‌انگیز، تلاشی برای نقد عمیق ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی در جامعه سرمایه‌داری است. این سریال به بی‌عدالتی، فقر، بقا و انسانیت در عصر مدرن کنایه می‌زند. بازی‌های کودکانه که ذاتاً معصومانه و جهانی هستند، با مرگ گره خورده‌اند تا نشان دهند دنیای بزرگ‌سالی چیزی جز نسخه بی‌رحم دنیای کودکی با قوانین خشن‌تر نیست. این تضاد بین معصومیت و مرگ واقعی، حس دلهره و ناخوشی را در تماشاگر برمی‌انگیزد.

طراحی صحنه‌ها، به‌ویژه راهروهای بازی اول، خود نقدی بر اختلاف طبقاتی در نظام سرمایه‌داری است. دو متر ابتدایی راهروها با استایل بروتالیستی، صرفاً از سنگ، بلوک و سیمان بدون تزئین ساخته شده‌اند؛ در حالی که پس از آن، نقاشی‌های آبی رنگی شبیه نقاشی کودکان حس خوبی را منتقل می‌کنند. ارتفاع بلوک‌ها دقیقاً به گونه‌ای تنظیم شده است که تمامی شخصیت‌ها در ناحیه سنگ بلوک‌ها قرار بگیرند و نقاشی که نماد زندگی مرفه است، بالای سر و دور از دسترسشان باشد. این طراحی به وضوح نشان می‌دهد که بازیکنان همگی زیر خط فقر و با بدهی‌های چندصد میلیونی هستند و این نوعی نقد به کاپیتالیسم است که اختلافات طبقاتی زیادی به وجود می‌آورد، به‌طوری که فقیر و پولدار بیش از حد از هم جدا می‌شوند.

بازیکنان به این بازی‌های مرگبار تن می‌دهند؛ زیرا زندگی واقعی‌شان تلخ‌تر از مرگ است. فقر، بدهی، بی‌عدالتی و بی‌‌پناهی آن‌قدر شدید است که مرگ در بازی‌ها، راهی برای رهایی به نظر می‌رسد. این تصمیم، نقدی بی‌رحمانه به جامعه‌ای است که در آن، آزادی تنها در انتخاب میان «مرگ زودرس» یا «زندگی بی‌معنا» خلاصه می‌شود. سیستم بازی به گونه‌ای طراحی شده که حتی اگر بازیکنان حق رأی برای خروج از بازی داشته باشند، به دلیل فشار بیرونی، دوباره بازگردند؛ این دموکراسی صوری، نقدی به آزادی‌های ساختگی در جهان مدرن است.

VIPها یا تماشاگران ثروتمند ماسک‌دار، نماینده‌ طبقه‌ ابرثروتمند جهانی هستند که از رنج و مرگ طبقه پایین برای تفریح استفاده می‌کنند. رفتار مصنوعی و لهجه‌های اغراق‌شده آن‌ها نشان می‌دهد که چقدر از واقعیت انسانی دور شده‌اند و شبیه حیوانات وحشی‌ای هستند که با شکار ضعیف‌ترها به زندگی خود ادامه می‌دهند؛ محل تماشای آن‌ها نیز شبیه جنگل، پر از گل و گیاه و درخت است.

در خوابگاه بازیکنان، با حذف شدن افراد بیشتر، متنی پشت دیوارها نمایان می‌شود: «امروز برای من، فردا برای تو». این عبارت معمولاً روی سنگ قبرها در قرون وسطا نوشته می‌شده و به این معناست که از مرگ گریزی نیست و همگی خواهیم مرد. این متن با تصویر قبرهای صلیب‌دار در وسط سالن نیز همخوانی کامل دارد. طراحی شطرنجی محیط نیز به این قضیه اشاره مستقیم دارد که بازیکنان صرفاً مهره‌هایی هستند که دیگران برای سرگرمی آن‌ها را حرکت می‌دهند.

نقد شخصیت‌های بازی مرکب؛ قهرمان خاکستری و ضدقهرمانان پیچیده

نقد شخصیت‌های بازی مرکب

شخصیت‌پردازی در فصل سوم، به‌ویژه برای گروه باقی‌مانده از شخصیت‌های اصلی، عمیق‌تر شده است. گی‌هون که در ابتدا مردی قمارباز، بی‌مسئولیت و ترسو معرفی می‌شود، در جریان بازی دچار دگرگونی اخلاقی عمیقی می‌شود. او با وجود امکان کشتن، بارها تصمیم به همدلی می‌گیرد. برای گی‌هون، پول بی‌ارزش می‌شود وقتی می‌فهمد بهای آن، مرگ دوستان و نابودی وجدان بوده است. قهرمانی او نه در برد، بلکه در نافرمانی از سیستم و فداکاری‌اش برای نوزاد متجلی می‌شود. تصمیم گی‌هون، آغاز شورش علیه بی‌عدالتی ساختاری است و تلاشی جهت تبدیل یک بازمانده به کنش‌گر. گی‌هون که پس از مرگ رفیقش دیگر چیزی برایش مهم نبود، با به دنیا آمدن نوزاد دلیل جدیدی برای جنگیدن پیدا می‌کند.

ایل‌نام، خالق بازی‌ها، نیز شخصیتی کلیدی است. او بازی را برای «سرگرمی» و «احساس زنده‌بودن» از درون تجربه می‌کند. او معتقد بود هم ثروتمندان و هم فقرا از پوچی زندگی رنج می‌برند و این بازی می‌تواند معنایی مصنوعی ایجاد کند. حضور او نقدی عمیق به طبقه مرفه بی‌درد است که حتی برای هیجان، به زندگی دیگران تجاوز می‌کنند. پس از مرگ ایل‌نام، بازی‌ها ادامه پیدا می‌کنند که نشان می‌دهد سیستم فراتر از یک فرد است و احتمال وجود یک هیئت مخفی از ثروتمندان جهانی وجود دارد.

فرانت‌من، قربانی سابق بازی، حالا خودش عامل ظلم شده است. تصمیم او برای همکاری با ساختار بازی، نماد سقوط اخلاقی در مواجهه با قدرت است؛ با این حال، در فصل سوم نشانه‌هایی از شک، ترحم و دوگانگی در رفتار او دیده می‌شود. او برخلاف گذشته، شروع به همذات‌پنداری با بازیکنان کرده است و شاید به دنبال فروپاشی سیستم باشد، اما نه به شکل علنی. تئوری‌هایی وجود دارد که فرانت‌من پسر ایل‌نام است؛ زیرا هر دو به شیر حساسیت داشته‌اند.

شخصیت‌های جدیدی مانند جون‌هی باردار، هیون-جو (سرباز سابق نیروهای ویژه ترنسجندر) و جانگ گوم-جا (زن مسنی که برای پرداخت بدهی‌های پسرش وارد بازی شد) نیز در این فصل به اوج رسیدند. بازی خیره‌کننده کانگ ئه-شیم در نقش جانگ گوم-جا و صحنه دلخراش کشتن پسرش برای نجات نوزاد، از بهترین عملکردها در سریال بود؛ حتی شخصیت‌هایی با اخلاقیات مشکوک‌تر مانند میونگ-گی نیز روی واقعی خود را نشان دادند. این بازیگری‌های درخشان و احساسی، درگیری عاطفی مخاطب با شخصیت‌ها را نسبت به فصل دوم افزایش داد؛ با این حال، برخی از منتقدان، شخصیت‌های VIP را دچار ضعف و سطحی‌نگری می‌دانند. تمرکز بیش از حد بر آن‌ها و اغراق در نمایش راحت‌طلبی‌شان، این حس را به مخاطب القا می‌کند که کارگردان با نوعی تمسخر به خارجی‌ها نگاه کرده و شخصیت‌های کره‌ای را قهرمانانی اخلاق‌مدار نشان می‌دهد. همچنین خط داستانی جون‌هو، برادر فرانت‌من که در تلاش است جزیره محل مسابقات را کشف کند، از نظر برخی بی‌معناترین طرح ثانوی داستان بوده و تا پایان هیچ دستاوردی ندارد.

جهانی بصری خیره‌کننده: طراحی، کارگردانی و بازیگری

طراحی، کارگردانی و بازیگری اسکویید گیم

هوانگ دونگ-هیوک در کارگردانی صحنه‌های اکشن همچنان تسلط دارد و قوه تخیل او در طراحی بصری و بازی‌ها مشهود است. بازی‌های جدید در این فصل بسیار خلاقانه و پر تنش طراحی شده بودند. بازی قایم‌باشک از وحشتناک‌ترین‌ها بود که بی‌رحمی و اجبار شرکت‌کنندگان به کشتن یکدیگر را به نمایش گذاشت.

صحنه‌های بازی طوری طراحی شده‌اند که انگار بخشی از مهد کودک یا یک شهربازی بچگانه هستند که شاید سریال می‌خواهد بگوید همه بازیکنان مثل نوزاد، از ابتدای زندگی به خاطر اتفاقاتی که در آن نقشی نداشتند، به این نقطه رسیده‌اند. صحنه باز شدن در نهایی در بازی قایم‌باشک، ادای احترامی به سکانس معروف فیلم «پالپ فیکشن» است؛ نوری زرد تابیده می‌شود و هرگز آن طرف در دیده نمی‌شود و قفل هر دو نیز سه‌تایی است. قاب‌بندی سریال در برخی صحنه‌ها، به‌ویژه صحنه تولد نوزاد، با نقاشی «شام آخر» داوینچی مقایسه شده است. در این صحنه، نوزاد معصوم در وسط قرار دارد و خطوط راهنما بر آن تاکید دارند، مشابه مسیح در نقاشی شام آخر. نقاشی شام آخر درباره خیانتی است که به مسیح می‌شود و در این تصویر نیز همه به جز گی‌هون می‌خواهند نوزاد را فدا کنند.

نقدهای منتقدان و آینده سریال بازی مرکب

نقدهای منتقدان و آینده سریال بازی مرکب

فصل سوم «بازی مرکب» با استقبال نسبی منتقدان حرفه‌ای مواجه شد؛ بر‌اساس اطلاعات وب‌سایت Rotten Tomatoes، این فصل توانسته ۹۰ درصد امتیاز منتقدان را کسب کند؛ در حالی که در سایت Metacritic میانگین امتیاز منتقدان ۶۶ از ۱۰۰ ثبت شده است. وب‌سایت زومجی به تناسب مثال‌زدنی بین محتوا و پلتفرم پخش سریال اشاره کرده و تأکید دارد که سریال با برانگیختن احساس همدردی مخاطب و ایجاد سؤالات گوناگون، تماشاگر را به ادامه دیدن ترغیب می‌کند. ویجیاتو نیز به جدید بودن دنیای سریال و ایجاد حس کنجکاوی در مخاطب اشاره کرده و آن را تأثیرگذار و پرکشش می‌داند. ایندیپندنت به فصل دوم سریال امتیاز ۸ از ۱۰ داده و تأکید کرده است که این فصل توانسته مرزهای فصل اول را گسترش دهد و بدترین ویژگی‌های انسانی را به خوبی به نمایش بگذارد.

با این حال، نظرات مخاطبان عادی کمی متفاوت بود؛ جایی که در Popcornmeter میانگین رضایت عمومی به حدود ۴۹ درصد رسیده است. برخی منتقدان بر این باورند که سریال، برای رساندن روایت به نقطه پایان، قربانیانی را بی‌دلیل حذف کرده یا به آن‌ها فرصت کافی برای شکوفایی نداده است. برخی نیز پایان‌بندی را بیش از حد احساسی و ساختگی توصیف کرده‌اند؛ گویی بیشتر برای تاثیرگذاری لحظه‌ای ساخته شده تا شکل‌دادن یک پایان ماندگار. منتقد GeekyPunk معتقد است که خطوط داستانی فرعی مانند پلیس و سرباز شماره ۱۱، «آشغال خالص» بودند و صرفاً برای پر کردن زمان و افزایش قسمت‌ها به کار رفته‌اند، بدون اینکه چیز مهمی به داستان اضافه کنند؛ این منتقد همچنین بیان می‌کند که «اسکویید گیم» در مجموع یک اثر متوسط است و کل پتانسیل داستان در فصل اول تمام شده بود.

نکته قابل توجه در پایان فصل سوم، حضور غافلگیرکننده‌ی کیت بلانشت، بازیگر برنده دو جایزه اسکار، است. او در نقش یکی از مسئولان جذب بازیکنان جدید ظاهر می‌شود. این حضور غیرمنتظره شاید نشانه‌ای از فصل چهارم باشد؛ اما از آنجا که فصل سوم به عنوان پایان سریال تبلیغ شده بود، احتمالاً اشاره‌ای به اسپین‌آف آمریکایی «اسکویید گیم» دارد. از سال ۲۰۲۳ شایعاتی درباره بازسازی نسخه آمریکایی با همکاری دیوید فینچر (کارگردان فیلم‌های شاخصی مانند «باشگاه مبارزه»، «هفت» و «شبکه اجتماعی») منتشر شده است، هرچند نتفلیکس هنوز آن را تایید نکرده است. این خبر برای طرفداران فینچر بسیار هیجان‌انگیز به‌نظر می‌رسد و احتمالاً کیت بلانشت نیز در آن سریال حضور خواهد داشت. خالق سریال، هوانگ، پیش‌تر ایده‌هایی برای اسپین‌آف‌هایی با محوریت این‌هو، مسئول جذب (با بازی گونگ‌یو) و کاپیتان پارک در فاصله زمانی بین فصل اول و دوم مطرح کرده بود.

با مرگ برخی بازیگران اصلی و تبلیغات انجام شده، به نظر می‌رسید سریال به پایان رسیده است؛ اما از آنجا که نتفلیکس با محصولی سودآور روبرو است، احتمال توقف کامل را پایین می‌دانیم. در دنیای سریال نیز با وجود انفجار جزیره، به شکل علنی دیدیم «اسکویید گیم» در قالب یک پروژه بین‌المللی به سایر نقاط دنیا سرایت پیدا کرده و توسط جمعی از ثروتمندان و الیگارشی‌های جهانی کنترل می‌شود، نه فقط یک نفر.

آیا فصل سوم «بازی مرکب» ارزش تماشا را دارد؟

در مجموع، با بررسی فصل سوم اسکویید گیم متوجه می‌شویم که این سریال در طول سه فصل خود، به شکلی موفقیت‌آمیز رقابت میان انسانیت و از خودگذشتگی را در برابر طمع و خودخواهی به نمایش گذاشت. این مجموعه با وجود برخی کاستی‌ها، توانست داستان خود را به خوبی به سرانجام برساند و پیام اصلی‌اش را به مخاطب القا کند. این فصل شدت خشونت و دلهره را افزایش داده و بر رخدادهای مرگبار و انتخاب‌های سخت، بحران وجدان‌ها و نشانه‌هایی از امید درون تاریکی تمرکز کرده است. پایان‌بندی آن از خوشی‌های توهمی فاصله گرفته و واقع‌گرایانه، جسورانه و احساسی بوده است؛ اگرچه پایان گی‌هون برای برخی غم‌انگیز بود، اما از نظر فنی، بازیگری، کارگردانی و روایت، این فصل از انسجام بیشتری نسبت به فصل دوم برخوردار است؛ جلوه‌های بصری و طراحی صحنه‌ها نیز همچنان در بالاترین سطح قرار داشتند.

با وجود نقاط ضعف ذکر شده، مانند ضعف در پرداختن به شخصیت‌های VIP و خطوط داستانی فرعی نامربوط و نیز این نقد که کل پتانسیل داستان شاید در فصل اول تمام شده بود، فصل سوم «بازی مرکب» همچنان ارزش دیدن دارد. این فصل یک پایان قدرتمند و جسورانه را برای داستان اصلی فراهم می‌کند؛ حتی اگر برخی جزئیات به ذائقه همه مخاطبان خوش نیاید. سریال با فداکاری گی‌هون برای نجات نوزاد، پیام قدرتمندی درباره پیروزی انسانیت بر خودخواهی را منتقل می‌کند. این پایان‌بندی، آبروی سریال را حفظ کرد و پایانی درخور و زیبا را به مخاطبان هدیه داد؛ پایانی که گواهی بر قدرت داستان‌گویی سازنده و عمق پیام‌های آن بود؛ اگرچه نشانه‌هایی جهت احتمال ساخت فرنچایز یا فصول بیشتر وجود دارد که ممکن است به تکرار داستان و خدشه‌دار شدن نام «اسکویید گیم» منجر شود، اما در حال حاضر، این فصل به عنوان پایان یک داستان جذاب و تاثیرگذار عمل کرده است.

آیا شما با پایان‌بندی فصل سوم «بازی مرکب» موافق بودید؟ کدام صحنه بیشترین تاثیر را روی شما گذاشت؟ نظرات و تحلیل‌های خود را در بخش کامنت‌ها با ما و دیگر علاقه‌مندان به اشتراک بگذارید.

دیدگاه های کاربران
هیچ دیدگاهی موجود نیست
پربازدیدترین مقالات
پربازدیدترین خبرها
جدیدترین اخبار