نقد فصل 7 آینه سیاه (Black Mirror)؛ بازگشتی به ریشههای انسانی

فصل هفتم سریال آنتولوژی محبوب آینه سیاه (Black Mirror)، ساختهی چارلی بروکر، پس از وقفهای قابل توجه، بازگشتی مورد انتظار را رقم زد و توانست توجه منتقدان و مخاطبان را بار دیگر به خود جلب کند. در جهانی که اضطراب ناشی از پیشرفت سریع فناوری به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده است، این سریال همیشه با نگاهی تاملبرانگیز به رابطه انسان و تکنولوژی پرداخته است؛ اما فصل هفتم با چرخشی تحسینبرانگیز، تمرکز خود را از صرف نمایش خطرات تکنولوژی برداشته و عمیقتر به جنبههای انسانی، عاطفی و روانی در عصر دیجیتال پرداخته است. در این مطلب با نقد فصل آخر سریال آینه سیاه همراه باشید و نظر خود را در انتها با به اشتراک بگذارید.
این فصل که شامل شش قسمت مستقل است، بازگشتی درخشان به اوج سریال محسوب میشود. وبسایت راتن تومیتوز بر اساس ۶۰ نقد، امتیاز ۸۹ درصد را به این فصل اختصاص داده و متاکریتیک نیز بر پایه ۱۸ نقد، امتیاز ۷۵ از ۱۰۰ را ثبت کرده است. منتقدانی چون کریس بنیون از The Telegraph آن را سرشار از خلاقیت، طنز و عشق خواندهاند؛ درحالیکه کارلی لین از Collider معتقد است فصل هفتم با داستانهایی شگفتانگیز و تاثیرگذار و بازیهای فوقالعاده بازیگران، به بهترین فصل سریال تبدیل شده است. حتی در تاریکترین لحظات این فصل، ردپایی از لذت و جذابیت دیده میشود.
یکی از تفاوتهای کلیدی این فصل نسبت به گذشته، تمرکز روی انسانها و احساساتشان است؛ برخلاف فصول ابتدایی که با تکنولوژیهای متنوعی روبرو بودیم، در این فصل یک دیوایس مشخص که روی پیشانی قرار میگیرد و فرد را وارد دنیای دیگری میکند، در چندین قسمت به کار گرفته میشود؛ بااینوجود، این تکرار تکنولوژی به معنای تکرار مضامین نیست؛ بلکه آدمها در مواجهه با احساسات و شرایط مشخص، به چالش کشیده میشوند. چارلی بروکر با درایت، فرمان سریال را چرخانده و به جای نمایش انسان در مواجهه با تکنولوژی، انسان را در مواجهه با خودش به تصویر کشیده است.
نقد مضمون بلک میرور؛ آینهای بر رنج انسان مدرن
سریال آینه سیاه برخلاف تصور رایج، مستقیما درباره تکنولوژی و زندگی امروز نیست؛ بلکه از تکنولوژی جهت تعریف انسان مدرن استفاده میکند. تفاوت مهم انسان مدرن با انسان قدیم در این است که انسانهای قدیم دچار درد بودند و مسئله اصلی زندگیشان درد بود؛ اما انسانهای مدرن توانستند درد را کنترل کنند و مسئله جدیدی به نام رنج برایشان به وجود آمد. دردها در گذشته انسانها را میکشتند؛ ولی اکنون رنجها دارند انسانها را نابود میکنند. سریال Black Mirror، به ویژه در این فصل، درباره رنج انسان مدرن است. این رنج میتواند ناشی از تنهایی، نادیده گرفته شدن یا نداشتن ارتباط با دیگران باشد. تکنولوژی در این چارچوب، به تعریف جهان مدرن و رنجهای آن کمک میکند.
یکی از ترسهای بزرگ انسان امروز، ترس از فراموش شدن و دیده نشدن است. در دنیایی که هویت وابسته به دیده شدن و تایید شدن توسط جمع است، فراموشی به منزله مرگ واقعی بهنظر میرسد. این ترس، شهوت دیده شدن و کنترل واقعیت را در انسان برمیانگیزد. ابزارهایی مانند شبکههای اجتماعی و فناوری به انسان قدرت خلق نسخهای بهتر از خود و حتی تحریف واقعیت را میدهند. در این جهان لمس و بازنمایی، خطرناکترین ابزار نه سلاح یا پول، بلکه توانایی بازنویسی واقعیت است. سوال مهم این است که در دنیایی که واقعیت دیگر حقیقت مطلق نیست، آیا میتوان همچنان یک انسان واقعی بود؟
داستانهایی از هویت، حافظه و واقعیتهای مجازی
اپیزود اول: مردم عادی (Common People) این قسمت با امتیاز ۸.۱ در IMDb، داستان زوجی را روایت میکند که برای نجات زندگی همسر، به تکنولوژی اشتراکگذاری دیجیتال متوسل میشوند. درونمایه اصلی این اپیزود، کالایی شدن زندگی و وابستگی انسان به فناوری و سرمایهداری دیجیتال است؛ جایی که حتی لحظات انسانی نیز مشمول قوانین اشتراک و پرداخت میشوند. این اپیزود با طنزی تلخ و موقعیتهای کمدی که ریشه در واقعیت زندگی روزمره ما دارند، نقدی تند و تیز بر این سیستم ارائه میدهد. تلاش بیوقفه شخصیت جهت کسب درآمد جهت حفظ سرویس، تصویری ملموس از انسان مدرن است که حتی برای لذت بردن از زندگی خود نیز باید مدام هزینه بپردازد. پایانبندی این اپیزود برای برخی قابل پیشبینی، اما برای برخی دیگر وحشتناک و دارک است.
اپیزود دوم: بت نوآر (Beetle Noir) این قسمت با امتیاز ۷.۲ در IMDb، به نظر برخی ضعیفترین اپیزود فصل است. داستان بر تنش روانی میان دو زن در محیط کار تمرکز دارد. موضوعاتی چون عواقب قلدری در گذشته و اینکه چطور گذشته میتواند تا انتهای زندگی با انسان بماند، در این اپیزود بررسی میشود؛ بااینحال، برخی نقدها به غیرقابل باور بودن بخش پایانی، بهویژه توانایی شخصیت در کنترل ذهنیت انسانها با یک ابرکامپیوتر و همچنین نحوه استفاده آسان شخصیت از دستگاه در پایان، اشاره دارند. پیروزی شخصیت قلدر در پایان برای برخی ناراحتکننده بوده است.
اپیزود سوم: هتل ریوری (Hotel Reverie) این اپیزود با امتیاز ۶.۷ در IMDb، داستانی عاشقانه در ظاهر، اما با درونمایهای عمیقتر را روایت میکند. داستان بازسازی یک فیلم کلاسیک قدیمی در یک شبیهسازی مجازی است؛ جایی که یک بازیگر زن نقش مرد داستان را بازی میکند و با بازیگر زن اصلی فیلم قدیمی تعامل دارد. این جابجایی نقشها صرفا درباره جنسیت نیست، بلکه درباره بازتعریف نقش و هویت در دنیای مدرن است. اپیزود به کشف این موضوع میرسد که مرزها توهم هستند؛ مرز بین زن و مرد، گذشته و حال، بازیگر و نقش، واقعیت و بازسازی. این قسمت به موضوع دوگانگی شخصیت درونی و تصویر رسانهای میپردازد که میتواند باعث پریشانی شود. ایده این اپیزود یکی از خلاقانهترین ایدههای کل سریال Black Mirror است.
اپیزود چهارم: اسباببازی (Plaything) این اپیزود با امتیاز ۷.۱ در IMDb، به دنیای بازیهای ویدئویی و اثرات روانی آنها بر بازیکن میپردازد. داستان جوانی که در یک بازی واقعیت مجازی غرق شده و مرز میان بازی و زندگی را گم میکند. این اپیزود اشاره مستقیمی به اپیزود "Bandersnatch" از فصول قبلی دارد و ویل پولتر در نقش کالین ریتمن بازمیگردد؛ همچنین اشارهای به زنبورهای گردافشان از اپیزودی دیگر دیده میشود. این پیوندها به نظر نشاندهنده قصد چارلی بروکر برای تکمیل دنیای ساخته شده و چیدن تکههای پازل کنار یکدیگر در فصول بعدی است. بازی پیتر کاپالدی در این اپیزود بسیار ستوده شده است. این قسمت نمونهای از اپیزودهای بلک میروری بهنظر میرسد که سوالات متعددی را در ذهن مخاطب شکل میدهد.
اپیزود پنجم: مرثیه (Eulogy) این اپیزود با امتیاز ۸.۱ در IMDb، یکی از اپیزودهای بسیار احساسی فصل است. داستان مردی تنها را روایت میکند که از طریق هوش مصنوعی و مرور خاطرات دیجیتال، با گذشته از دست رفته و عشق ناتمام خود روبرو میشود. اپیزود درباره سوگ برای عشقی نابرابر، مواجهه با حقیقت تلخ فراموش شدن و احساساتی است که حتی در عصر حافظههای دیجیتال و هوش مصنوعی، انسان را انسان نگه میدارند. بازی فوقالعاده پل جیاماتی در نقش اصلی مورد تحسین قرار گرفته است؛ بااینحال، ریتم آن کند بهنظر میرسد و پایان رابطه عاشقانه در داستان غیرقابل باور است.
اپیزود ششم: یواساس کالیستر: بهسوی بینهایت (USS Callister: Into Infinity) این قسمت دنبالهای بر اپیزود محبوب "USS Callister" از فصل چهارم است. داستان کلونهای دیجیتالی خدمه کشتی در دنیای بازی را پس از مرگ خالقشان دنبال میکند. این اپیزود از لحاظ ریتم و ضرباهنگ بسیار خوب به تصویر کشیده شده است و طولانیترین قسمت فصل بهحساب میآید که بیننده را خسته نمیکند. هدف از ساخت این دنباله احتمالا جذب دوباره مخاطبان نوستالژیک بوده است؛ اما داستان جدید نوآوری لازم را ندارد و نسبت به نسخه قبلی کمرمقتر است. این قسمت با پایانی خوش تمام میشود که برای برخی شبیه پایان اپیزود مایلی سایروس در فصل پنجم است و از پایانهای مرسوم و دارک بلک میرور فاصله دارد.
نگاهی تازه، جسارت و تغییر مسیر
فصل هفتم فصل شجاعی بهنظر میرسد که از خط معمول سریال خارج شده است. سازنده سریال متوجه افت دو فصل گذشته شده و برای مقابله با آن، تکههای پازل دنیای خود را کنار هم چیده و با تمرکز بیشتر روی آدمها، شخصیتها و احساساتشان پیش رفته است. این فصل از دنیای دیستوپیایی صرف فاصله گرفته است و وارد سرزمینهایی میشود که در آن گذشته، خاطره، هویت و وجدان سوژههای اصلی هستند. نگاه تازه چارلی بروکر نشان میدهد که تهدید اصلی نه صرفا در تکنولوژی، بلکه درون خود ماست؛ در تصمیمها، چیزهایی که فراموش میکنیم، میسازیم یا از بین میبریم.
جمعبندی نقد فصل 7 آینه سیاه
در مجموع، از نقد منتقدین فصل 7 سریال بلک میرور متوجه میشویم که این فصل تلاشی موفق جهت بازگشت به دوران اوج سریال با رویکردی متفاوت بوده است. با تمرکز بر رنج انسانی، هویت در عصر دیجیتال، حافظه، و واقعیتهای چندوجهی، این فصل نشان داد که Black Mirror هنوز میتواند مخاطب را به فکر وادارد و او را به چالش بکشد؛ اگرچه همه اپیزودها در یک سطح نیستند و برخی به دلیل پایانبندی قابل پیشبینی، عدم انسجام منطقی یا تکرار ایدههای پیشین مورد انتقاد قرار گرفتهاند، اما اپیزودهایی مانند "مردم عادی"، "هتل ریوری" و "مرثیه" نوآوری و عمق احساسی سریال را به نمایش گذاشتند. این تغییر مسیر به سمت داستانهای انسانیتر و گاه امیدوارانهتر، هرچند ممکن است برای طرفداران قدیمی که به شوک و غافلگیری تکنولوژیک عادت داشتند غافلگیرکننده باشد، ولی به نظر برای نجات سریال از افت و حفظ طراوت آن ضروری بود.
فصل هفتم سریال آینه سیاه با ارائه داستانی دراماتیک، گاه طنزآمیز و گاه سوگناک، تصویری واقعی از اضطراب، حسرت و ناامیدی انسان معاصر در دنیای دیجیتال ارائه میدهد. با وجود لغزشهایی در برخی قسمتها، فصل هفتم در مجموع همچنان تاملبرانگیز، تاثیرگذار و ارزشمند باقی میماند. این فصل به ما یادآوری میکند که آینه سیاه نه فقط برای دیدن آینده، بلکه برای شناخت حال خودمان است و شاید بیش از فناوری، باید از آنچه در دل خودمان نهفته است، هراس داشته باشیم؛ بنابراین، اگر به دنبال آثاری هستید که عمیقا به جنبههای روانشناختی و احساسی انسان در دنیای مدرن بپردازند و شما را به فکر فرو ببرند، نقد فصل 7 بلک میرور مثبت ارزیابی میشود و تماشای آن را به شدت توصیه میکنیم؛ حتی اگر برخی لحظات آن شما را دپرس یا آشفته کند. اگر شما نیز این فصل را تماشا کردهاید، نظرات خود را در بخش کامنتها با دیگر علاقهمندان به اشتراک بگذارید.