بهترین فیلم های زندیا کلمن | آپدیت 2025
گاهی یک نام روی پرده کافی است تا حس کنیم قرار است با تجربهای فراموشنشدنی روبهرو شویم. بهترین فیلم های زندیا کلمن نمونهای روشن از همین جادو هستند؛ آثاری که نهتنها داستان یک بازیگر، بلکه مسیر یک نسل را روایت میکنند. زندیا کلمن از همان نخستین حضورهایش نشان داد که قرار نیست در چارچوبهای آشنا باقی بماند. او با ترکیب هوشمندانهای از بلاکباسترهای عظیم و پروژههای کوچکتر و جسورانه، تعریفی تازه از ستاره شدن را ارائه کرده است.
کارنامه زندیا پر از تضادهای جذاب است: در تلماسه تنها چند دقیقه حضور کافی بود تا شخصیتش به محور امیدهای تماشاگران تبدیل شود؛ در مالکوم و ماری یک فضای محدود و سیاهوسفید را به سکویی برای نمایش قدرت بازیگریاش بدل کرد؛ و در بزرگترین شومن با حضوری فیزیکی و پرشور، به معنای واقعی کلمه بر فراز صحنه پرواز کرد. این گسترهی نقشآفرینیها، تصویری از بازیگری میسازد که هم در گیشه میدرخشد و هم در قلب منتقدان جایگاهی ویژه دارد.
بهترین فیلم های زندیا کلمن
در این قسمت نگاهی میاندازیم به کارنامه و مجموعهای از بهترین فیلم های Zendaya Coleman که از ابتدا و حضور او به عنوان یک بازیگر تین ایجر تا به امروز ادامه داشته. عناوین مثل همیشه در کنار آلبوم تصاویر و تیزرها در اختیار شما قرار میگیرند.
دنبالهای که فراتر از انتظار ظاهر شد و نهتنها جهان پرشکوه تلماسه را گسترش داد، بلکه موقعیت زندیا کلمن را نیز در سینمای معاصر تثبیت کرد. اگر در قسمت نخست حضور او تنها در چند دقیقه خلاصه میشد، این بار شخصیت چانی به لنگر عاطفی و اخلاقی داستان بدل شد؛ جنگجویی از مردم فرمن که میان عشق و تردید، میان ایمان به پل آتریدیس و ترس از شور مسیحایی او، گرفتار است.
آنچه چانی را در این فیلم متمایز میسازد، عمق انسانی اوست. زندیا با بازیای کنترلشده اما پرشور، نشان میدهد که چطور یک شخصیت میتواند همزمان عاشق، منتقد و راهنمای قهرمان باشد. همین لایهمندی، رابطه او با پل را از یک رمانس کلیشهای فراتر میبرد و به قلب روایت بدل میکند.
از منظر سینمایی، تلماسه: بخش دو نقطه تلاقی شکوه بصری و روایت احساسی است. جلوههای ویژه در خدمت داستان قرار میگیرند و موسیقی حماسی هانس زیمر، جهان آراکیس را به تجربهای فراگیر تبدیل میکند. فیلم نهتنها در گیشه موفقیت چشمگیری داشت، بلکه جوایز معتبری همچون اسکار بهترین جلوههای ویژه و بهترین صدا را نیز به دست آورد و از سوی انستیتوی فیلم آمریکا در میان ۱۰ اثر برتر سال جای گرفت.
در جهانی که سرشار از هیجان ابرقهرمانی و لحظات نوستالژیک است، حضور زندیا کلمن در نقش امجی تضمین میکند که راهی به خانه نیست تنها یک نمایش جلوههای ویژه نباشد، بلکه داستانی انسانی و احساسی نیز باقی بماند. پس از افشای هویت پیتر پارکر، جهان او دستخوش آشوب میشود؛ و در میانه این بحران، امجی نه یک شخصیت فرعی منفعل، بلکه شریکی محکم و هوشمند برای قهرمان داستان است.
زندیا با بازیای صادقانه و واقعگرایانه، امجی را به نمایندهی زندگی عادی و شکنندهی پیتر بدل میکند؛ زندگیای که او بیوقفه در تلاش برای محافظت از آن است. هوش، شجاعت و شوخطبعی زیرپوستی این شخصیت، لایهای انسانی به روایتی میافزاید که میتوانست صرفاً در میان نبردها و جلوههای بصری گم شود.
نکتهای که ارزش یادآوری دارد، شیمی بیبدیل میان زندیا و تام هالند است. این ارتباط از نخستین تست بازیگری آنها شکل گرفت و به تدریج به یکی از ستونهای اصلی موفقیت سهگانه بدل شد. حضورشان روی پرده همزمان طبیعی، گرم و پرانرژی است؛ عنصری که در جذب مخاطب جهانی سهمی انکارناپذیر داشت.
از نظر تجاری، این اثر یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ مارول شد و جوایز متعددی از جمله بهترین فیلم ابرقهرمانی در Critics’ Choice Super Awards را کسب کرد. فیلم زندیا کلمن و تام هالند بیش از آنکه صرفاً بخشی از دنیای مارول باشد، اثباتی است بر توانایی این بازیگر در خلق قلب تپندهای برای داستانی که ممکن بود تنها به هیجان بصری محدود بماند.
در نخستین قسمت از اقتباس دنی ویلنوو، زندیا کلمن با حضوری کوتاه اما فراموشنشدنی، تصویری خلق کرد که بیش از زمان حضورش روی پرده ماندگار شد. شخصیت چانی، جنگجوی فرمن، در بیشتر فیلم تنها در رؤیاهای پیشگویانهی پل آتریدیس ظاهر میشود، اما همین لحظات اندک کافی بود تا او به یکی از عناصر کلیدی روایت و نمادی از آیندهی حماسه بدل شود.
نبوغ انتخاب زندیا برای این نقش در همین کوتاهی است. استودیو آگاهانه از محبوبیت و کاریزمای او بهره برد تا هیجان و انتظار برای ادامه داستان را افزایش دهد. دیالوگ پایانیاش این تازه آغاز ماجراست نه فقط وعدهی یک دنباله، بلکه اعلام حضوری پررنگتر بود که بعدها در بخش دو تحقق یافت.
از نظر اجرا، زندیا به جای اغراق یا نمادگرایی سطحی، با نگاهی عمیق و آرام، چانی را به چهرهای رمزآلود و در عین حال واقعی تبدیل میکند؛ شخصیتی که نهتنها نمایندهی فرهنگ فرمن است، بلکه پلی عاطفی میان پل و سرنوشت او محسوب میشود.
فیلم تلماسه با جلوههای بصری شگفتانگیز، طراحی صدا و موسیقی هانس زیمر به یک تجربهی سینمایی منحصربهفرد بدل شد و در اسکار ۲۰۲۲ در رشتههای فنی جوایز متعددی را به دست آورد. هرچند حضور زندیا کوتاه بود، اما تأثیر او بر مسیر روایت و بر ذهن مخاطب، بسیار فراتر از زمان اندکش روی پرده باقی ماند.
بزرگترین شومن فیلمی است که زرقوبرق موزیکال را با داستانی درباره رویاپردازی و مرزهای اجتماعی پیوند میزند، و زندیا کلمن در قلب همین تضادها میدرخشد. او در نقش آن ویلر، هنرمند تراپیز، حضور دارد؛ شخصیتی که در آسمان سیرک پرواز میکند اما روی زمین با نگاههای تبعیضآمیز و موانع طبقاتی روبهرو است.
بازی زندیا در این فیلم نشان میدهد که چگونه میتواند همزمان فیزیکی و احساسی باشد. بسیاری از حرکات آکروباتیک را خودش انجام داد؛ حرکاتی که نیازمند ماهها تمرین سخت و قدرت بدنی بالا بود. این تعهد به اجرا باعث شد صحنههای پرواز او نهتنها چشمنواز، بلکه واقعی و لمسشدنی به نظر برسند. در کنار این بعد فیزیکی، روایت عاشقانهی آن ویلر با شخصیت فیلیپ کارلایل (زک افران) لحظاتی پر از کشمکش و احساس خلق میکند؛ داستانی که مرز میان عشق و محدودیتهای اجتماعی را به چالش میکشد.
از نظر فرهنگی، فیلم با موسیقیاش به یک پدیدهی جهانی بدل شد و ترانهی Rewrite the Stars که زندیا و افران اجرا کردند، به یکی از محبوبترین قطعات موزیکال قرن تبدیل شد. موفقیت این اثر نهتنها فروش جهانی چشمگیری به همراه داشت، بلکه جایگاه زندیا را از یک چهره نوظهور به ستارهای تمامعیار ارتقا داد.
بزرگترین شومن نمونهای است از اینکه چگونه یک بازیگر میتواند در قالب موزیکال، هم سرگرمکننده باشد و هم حامل پیام اجتماعی؛ و زندیا این وظیفه را با مهارتی خیرهکننده انجام داد.
بازگشت به خانه آغازگر حضور زندیا کلمن در دنیای سینمایی مارول است و نقطهای کلیدی در شکلگیری شخصیت امجی. برخلاف نسخههای کلاسیک این کاراکتر در کمیکها، این بار با شخصیتی مواجهیم که عمیقاً متفاوت طراحی شده است: میشل، دختری تیزبین، بذلهگو و کمی منزوی که نگاه نافذش همهچیز را میبیند اما به ندرت حرفی مستقیم میزند.
زندیا با ظرافت، امجی را از یک نقش فرعی ساده فراتر میبرد و او را به شخصیتی زنده و مستقل بدل میکند. لحن کنایهآمیز و آرامش خاصش در صحنههای کلاسی، لحظاتی از طنز هوشمندانه را به روایت تزریق میکند و حضورش در کنار پیتر پارکر، سرنخی از رابطهای آیندهدار را آشکار میسازد. همین بازآفرینی، کلیشهی دختر همسایه را کنار میزند و جایگزین آن تصویری مدرنتر و واقعیتر از نوجوانی میکند.
این فیلم همچنین آغاز همکاری حرفهای زندیا و تام هالند بود؛ شیمی میان آنها از همان ابتدا در تستهای بازیگری مشهود بود و بعدها به یکی از عناصر اصلی جذابیت سهگانهی مرد عنکبوتی بدل شد. بازگشت به خانه نهتنها موفقیتی بزرگ در گیشه به دست آورد، بلکه نشان داد زندیا میتواند در دل یک فرنچایز پرطرفدار هم ردپایی شخصی و متمایز به جا بگذارد. این نقش نقطهی شروعی بود برای سفری که در ادامه، جایگاه امجی را به قلب داستانهای مرد عنکبوتی ارتقا داد.
به عنوان آخرین فیلم زندیا کلمن چلنجرز نشان میدهد که او چطور میتواند یک درام ورزشی را به تجربهای روانشناختی و عاطفی تبدیل کند. او در نقش تاشی دانکن، اعجوبهی سابق دنیای تنیس، ظاهر میشود؛ زنی که مصدومیت مسیر حرفهایاش را متوقف کرده و حالا در جایگاه مربی ایستاده است. اما داستان تنها به رقابتهای ورزشی محدود نمیماند؛ بلکه در دل یک مثلث عشقی پرتنش جریان مییابد که گذشته، جاهطلبی و احساسات شخصیتها را به بازی میگیرد.
بازی زندیا در این فیلم نشاندهندهی بلوغی تازه است. او با ترکیب کاریزمای سرد و انرژی درونی، تاشی را شخصیتی میسازد که هم الهامبخش است و هم غیرقابلپیشبینی. نگاه نافذ، سکوتهای طولانی و انفجارهای ناگهانی او، همه با دقت طراحی شدهاند تا فشارهای پنهان زندگی این شخصیت را عیان کنند. برای آمادگی در این نقش، زندیا ماهها تمرین تنیس پشت سر گذاشت و از پس چالشهای فیزیکی آن برآمد؛ اما بیش از مهارتهای ورزشی، توانست روان پیچیدهی یک زن جاهطلب را روی پرده زنده کند.
فیلم به کارگردانی لوکا گوادانینو با استقبال منتقدان روبهرو شد و زندیا را تا مرز جوایز معتبر پیش برد؛ بازی او نامزدی گلدن گلوب بهترین بازیگر زن را به همراه داشت. به عنوان جدیدترین فیلم زندیا کلمن در زمان انتشار، چلنجرز گواهی است بر اینکه او از مرزهای ژانری عبور کرده و اکنون به بازیگری بدل شده که میتواند بار یک درام کامل را به تنهایی به دوش بکشد.
مالکوم و ماری اثری است که با سادهترین ابزارها دو بازیگر، یک خانه و فیلمبرداری سیاهوسفید پیچیدهترین لایههای یک رابطه عاشقانه را به تصویر میکشد. در این فضای محدود، زندیا کلمن در نقش ماری اجرای خیرهکنندهای ارائه میدهد که نشان میدهد تواناییهای او فراتر از بلاکباسترهای پرزرقوبرق است.
داستان فیلم دربارهی شبی است که قرار بود جشن موفقیت باشد، اما به میدان نبردی کلامی و احساسی بدل میشود. ماری، الهامبخش فیلم تازه ساختهشدهی معشوقش، میجنگد تا صدای خودش شنیده شود و از سایه روایت مردانه بیرون بیاید. زندیا با بازیای عمیق و پر از جزئیات از سکوتهای سنگین تا انفجارهای عصبی ماری را به شخصیتی زنده و باورپذیر تبدیل میکند؛ زنی که هم脆ف و آسیبپذیر است و هم سرسخت و پرقدرت.
اهمیت این فیلم تنها در روایت نیست، بلکه در شرایط تولید آن نیز نهفته است. پروژه در دوران قرنطینهی کووید-۱۹ با گروهی کوچک و در مدت زمانی کوتاه ساخته شد. زندیا علاوه بر نقشآفرینی، به عنوان تهیهکننده نیز حضور داشت و این نشان از استقلال و کنترلی دارد که او بر مسیر حرفهای خود اعمال میکند.
هرچند واکنش منتقدان به فیلمنامه متفاوت بود، اما تقریباً همه بر یک نکته توافق داشتند: بازی زندیا نقطه اوج فیلم است. نامزدیهای متعدد از سوی منتقدان، مالکوم و ماری را به یکی از آثار شاخصی بدل کرد که توانست تواناییهای دراماتیک او را در سطحی تازه به نمایش بگذارد.
فرینمیز از آن دسته فیلمهای تلویزیونی است که روح دوران طلایی کانال دیزنی را در خود دارد؛ داستانهایی ساده اما پر از انرژی نوجوانانه، دوستی، رقابت و هویتیابی. برای زندیا کلمن، این اثر فرصتی بود تا در ابتدای مسیر حرفهایاش تواناییهای خود را در قالبی سبکتر اما پرمخاطب نشان دهد.
فیلم سه روایت جداگانه اما مرتبط از روابط دوستانه را دنبال میکند. زندیا در بخش مربوط به شخصیت هیلی نقشآفرینی میکند؛ دختری دبیرستانی که همراه بهترین دوستش، آوالون، یک وبلاگ مد موفق را اداره میکند. نقطهی اوج داستان زمانی است که یک ناشر بزرگ پیشنهاد تبدیل وبلاگ به مجله را میدهد، اما تنها یکی از آنها را به عنوان سردبیر انتخاب خواهد کرد. این موقعیت ساده به بستری برای نمایش پیچیدگیهای دوستی و رقابت بدل میشود.
زندیا با حضور پرانرژی و طبیعی خود، شخصیت هیلی را فراتر از یک تیپ نوجوانی تصویر میکند. او توانست هم جذابیت ظاهری و سبک مدرن شخصیت را به نمایش بگذارد و هم کشمکش عاطفی ناشی از تهدید دوستی را واقعی جلوه دهد. همین صداقت در بازی باعث شد که مخاطبان نوجوان بتوانند با شخصیتش همذاتپنداری کنند.
فیلم در زمان پخش توانست بیش از چهار میلیون بیننده را جذب کند و برای زندیا نامزدی جایزه هنرمند جوان را به همراه داشت. هرچند فرینمیز در میان بهترین فیلم های زندیا کلمن جایگاه بالایی ندارد، اما نقطهی مهمی در مسیر رشد او بود؛ جایی که اولین نشانههای ستارهای آیندهدار آشکار شد.
زاپشده یکی از آن فیلمهای تلویزیونی نوجوانانه است که همزمان ساده، سرگرمکننده و پر از ایدههای فانتزی است. زندیا کلمن در اینجا برای نخستین بار نقش اصلی مطلق را بر عهده میگیرد و نشان میدهد که توانایی حمل یک روایت کامل بر دوش اوست.
داستان فیلم درباره زوئی استیونز، دختری ۱۶ ساله است که زندگیاش پس از ازدواج مجدد مادرش بههم میریزد. ورود به خانهای پر هرجومرج با سه برادر ناتنی و شروع مدرسهای جدید کافی است تا هر نوجوانی احساس غریبی کند. اما نقطه عطف روایت زمانی است که یک اپلیکیشن مرموز روی گوشی زوئی به او قدرتی غیرمنتظره میدهد: توانایی کنترل پسرها. این ایدهی طنزآمیز و خیالپردازانه، بستری میشود برای کاوش در موضوعاتی مثل روابط خانوادگی، هویت و مرزهای اخلاقی.
زندیا با ترکیبی از انرژی جوانانه و صداقت در بازی، شخصیت زوئی را به دختر معمولی و در عین حال الهامبخش تبدیل میکند؛ دختری که اشتباه میکند، میآموزد و رشد میکند. او خودش بعدها گفته بود که مهمترین نکته برایش این بود که مخاطبان نوجوان بتوانند زوئی را واقعی ببینند.
فیلم در شب نخست پخش بیش از ۵.۷ میلیون بیننده جذب کرد و برای کانال دیزنی موفقیتی بزرگ به شمار رفت. هرچند زاپشده اثری سادهتر در کارنامه زندیا است، اما نقطهای کلیدی بود که نشان داد او میتواند فراتر از نقشهای فرعی، بار یک فیلم کامل را بر دوش بکشد.
هرجومرج فضایی: میراثی جدید بازگشتی بود به یکی از فرنچایزهای محبوب دههی ۹۰، اما این بار با تمرکزی بر دنیای دیجیتال و نسل جدید. در میان ستارههای ورزشی و شخصیتهای کارتونی، نام زندیا کلمن بهعنوان صداپیشه لولا بانی بیش از هرچیز توجهها را جلب کرد. انتخاب او برای این نقش، تلاشی آگاهانه بود تا شخصیت لولا از تصویر اغراقآمیز و بیش از حد جنسیشدهی نسخهی اصلی فاصله بگیرد و به جای آن، تصویری مدرن، مستقل و قدرتمند ارائه شود.
زندیا در گفتار و لحن، لولا را به جنگجویی خونسرد و استوار تبدیل کرد؛ شخصیتی که در ابتدا بیاعتماد است اما به تدریج به ستون تیم تونز بدل میشود. اجرای او توانست روح تازهای به این کاراکتر نمادین بدمد و نشان دهد که حتی در قالب صداپیشگی هم میتواند اثرگذار باشد.
فیلم اما از نظر روایی و نقد منتقدان چندان موفق نبود. بسیاری به وابستگی بیش از حد آن به تبلیغات و فقدان انسجام داستانی اشاره کردند. با این حال، حضور زندیا نقطهای مثبت در میان واکنشهای سرد بود و توانست توجه طیف گستردهای از مخاطبان جوان را جلب کند.
سخن پایانیمرور فیلمشناسی زندیا کلمن بیش از آنکه صرفاً بازگویی موفقیتهای یک بازیگر باشد، تصویری از معماری دقیق یک مسیر حرفهای است. او از نخستین گامهایش در کانال دیزنی، که پایگاه طرفداران نوجوان را برایش ساخت، تا حضور در بلاکباسترهای عظیمی چون مرد عنکبوتی و تلماسه راهی را طی کرد که همزمان اعتبار صنعتی و محبوبیت عمومی را تضمین کرد. سپس با انتخابهایی چون مالکوم و ماری و چلنجرز، نشان داد که به همان اندازه به کاوش هنری و چالشهای روایی علاقهمند است. فیلم جدید زندیا کلمن یعنی قسمت چهارم مرد عنکبوتی که در آن همراه با همسرش تام هالند دوباره هنرنمایی میکند در دست ساخت است و قرار است ادامهروی همین مسیر درخشان باشد.
