بهترین انیمیشنهای یونیورسال | آپدیت 2025

شاید هیچچیز مانند یک انیمیشن خوب، نتواند همزمان هم کودک درون را بیدار کند، هم ذهن بزرگسال را به فکر ببرد. انیمیشن های یونیورسال چنین کاری میکنند؛ نه با شعار، بلکه با جهانی از داستانها و شخصیتهایی که مخاطب را از اولین قاب، با خود میبرند.
وقتی حرف از انیمیشن های یونیورسال پیکچرز به میان میآید، معمولاً پای دو استودیو مطرح در میان است؛ ایلومینیشن و دریمورکس. اولی با شخصیتهایی ساده، بامزه و داستانهایی که به دل خانوادهها مینشیند، مثل مینیونها یا مکس در زندگی پنهان حیوانات خانگی. دومی با جاهطلبیهای تصویری و داستانیاش، مثل اژدهاسوارها یا گربه چکمهپوش، که هم سرگرم میکند و هم چیزی برای فکر کردن باقی میگذارد.
این ترکیب باعث شده انیمیشن های کمپانی یونیورسال نه فقط موفق باشند، بلکه تا مدتها در ذهنها بمانند. پشت هرکدامشان، فکری خلاقانه و روایتی هدفمند هست. چه در لحظههای کمدی، چه در سکانسهای احساسی، همیشه چیزی هست که به دل مینشیند.
لیست بهترین انیمیشنهای یونیورسال
در این مقاله سراغ ده مورد از بهترین آثار یونیورسال رفتهایم؛ انتخابهایی که هم مخاطبان را مجذوب خود کردهاند، هم در IMDb امتیاز بالایی گرفتهاند. اگر اهل دنیای انیمیشن هستید، این فهرست برای شماست؛ یک مسیر کوتاه اما پرماجرا در دل انیمیشن جدید یونیورسال و آثار فراموشنشدنی گذشتهاش.
وقتی یک قطعهی فلز از آسمان سقوط میکند و روی زمینِ پوشیده از برگ و باران مینشیند، هیچکس انتظار ندارد که داستانی اینچنین زنده از دل آن بیرون بیاید. اما ربات وحشی همین است؛ سفری ساکت و سرشار از معنا، جایی میان خلوت جنگل و گرمای زندگی.
رز، یک ربات هوشمند، بهشکلی تصادفی در جزیرهای ناشناخته بیدار میشود. بدون راه ارتباطی، بدون مأموریت، تنها با طبیعت. او برای بقا، ابتدا باید یاد بگیرد نگاه کند، گوش بدهد، بفهمد. آشناییاش با حیوانات جزیره، از جمله یک غازچه یتیم، آغاز مسیریست که هیچ برنامهنویسی قبلی نمیتوانست پیشبینیاش کند: سفری از منطق به احساس، از انزوا به همزیستی.
این فیلم نهفقط از نظر داستان، که از لحاظ بصری هم یک انتخاب جسورانه است. طراحی آن با الهام از نقاشیهای آبرنگی، میان جلوههای دیجیتال و حسی دستساز، تعادلی شاعرانه برقرار میکند. ظاهر فیلم در تضاد با رویکرد مرسوم انیمیشنهای کامپیوتریست؛ کمتر درخشان، اما بسیار زندهتر. انتخاب این سبک بهوضوح با روایت فیلم همجهت است: دنیایی که نه پر از صدا، بلکه پر از سکوتِ معنادار است.
این اثر که به عنوان جدیدترین انیمیشن یونیورسال در صدر توجهها ایستاده، با کسب جوایز متعدد از جمله نه جایزه آنی و سه نامزدی اسکار، به نمادی از جسارت هنری و بلوغ احساسی در دنیای انیمیشن تبدیل شده است؛ اثری که شاید آرام آغاز میشود، اما بازتابش تا مدتها در ذهن باقی میماند.
باد سرد از فراز صخرهها میوزد، اژدها در آسمان دور میچرخد، و یک پسر نوجوان در تردیدی بیپایان ایستاده است؛ آیا میتوان دشمنی را که از کودکی ترسیدهای، دوست خود بدانی؟ چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم دقیقاً همین نقطه تردید را میگیرد و به یکی از پروازهای بهیادماندنی تاریخ انیمیشن تبدیلش میکند.
در جزیرهی وایکینگی برک، جایی که شجاعت با قدرت بدنی سنجیده میشود، هیکاپ، پسر لاغر و تیزهوش رئیس قبیله، نه جنگجو است و نه محبوب. اما وقتی طی اتفاقی، با یک اژدهای کمیاب به نام بیدندون روبهرو میشود و به جای کشتن او، دست به همدلی میزند، مسیر زندگیاش برای همیشه تغییر میکند. فیلم، روایت پرشوری است از شکستن کلیشهها و دیدن دیگری نه به عنوان تهدید، بلکه به عنوان فرصت.
فراتر از داستان، چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم یک دستاورد فنی در انیمیشن هم هست. صحنههای پرواز، با طراحی صدابرداری و موسیقی متن درخشان جان پاول، تجربهای حسی خلق کردهاند که کمتر در سینمای انیمیشن دیده میشود. جالب است بدانید یکی از زیباترین لحظات فیلم تماس تردستانه بیدندون با هیکاپ اصلاً تصادفی بوده؛ حرکتی ناخواسته که چنان حس صمیمیتی داشت که انیماتورها تصمیم گرفتند آن را نگه دارند.
این اثر، با امتیاز بالای IMDb، تحسین منتقدان، و نامزدی اسکار و گلدن گلوب، حالا دیگر فقط یک انیمیشن نیست؛ یکی از بهترین انیمیشن های یونیورسال پیکچرز است که قلب یک نسل را تسخیر کرده. جایی که پرواز، نه فقط شکلی از حرکت، که استعارهای برای رشد و رهایی است.
هیچکس انتظار نداشت یک گربه شمشیرزن که با یک ابرو بالا انداختن دلها را میبرد، روزی با ترس از مرگ روبهرو شود. اما آخرین آرزو برگ جدیدی در زندگی پرماجرای گربه چکمهپوش باز میکند؛ داستانی پُر از طنز، هیجان، و نگاهی غیرمنتظره به ارزش زندگی.
او حالا فقط یک جان برای زندگی دارد، بعد از اینکه هشتتای دیگر را با بیاحتیاطی خرج کرده. با سایه مرگ همیشه در تعقیب، گربه به دنبال ستارهای افسانهای راهی سفری میشود که فقط یک آرزو میتواند نجاتبخشش باشد. اما او تنها نیست؛ همراهانی دارد که خودشان بهاندازهکافی دردسر هستند. از یک سگ خوشبین که زخمهایش را با خنده پنهان میکند، تا دزدان افسانهای که بیشتر شبیه ضدقهرماناند تا شرور واقعی.
سبک بصری فیلم جسورانه و مدرن است، با الهام از کتابهای مصور و نقاشیهای داستانی. انیمیشن از ظاهر واقعگرایانه گذشته فاصله گرفته و به رنگهایی زنده، حرکتهایی کارتونیتر و کادرهایی که گاهی شبیه به داستانهای مصور فریز میشوند، روی آورده. این تصمیم، صرفاً ظاهری نیست؛ در عمق داستان هم تحولی هست. از طنز صرف گذشتهایم و به ترسی پنهان رسیدهایم: ترس از پایان، ترس از تمام شدن.
این انیمیشن که یکی از انیمیشن های کمپانی یونیورسال به شمار میرود، با نامزدی اسکار، بفتا و گلدن گلوب و دریافت چند جایزه آنی، نشان داد که حتی یک گربه پرمدعا هم میتواند در دل تاریکی، به درک تازهای از زندگی برسد.
گاهی وقتها قهرمانِ داستان، شنل نمیپوشد. حتی لبخند هم نمیزند. بعضی وقتها، یک ضدقهرمان عبوس با صدایی خشن و چهرهای جدی، داستان را میبرد تا جایی که حتی خودش هم فکرش را نمیکرد. من نفرتانگیز درست از همینجا شروع میشود؛ جایی میان دزدی بزرگ، سه کودک یتیم، و ارتشی از موجودات زرد بانمک.
گرو، نابغهای خبیث که رؤیای دزدیدن ماه را در سر دارد، برای رسیدن به ابزار مورد نیازش، مجبور میشود سرپرستی سه دختر کوچک را بهعهده بگیرد. اما در میان نقشهها و ابزارهای پیشرفته، چیزی پیدا میشود که او برایش آماده نیست: احساس. همین تضاد، هستهی اصلی فیلم را شکل میدهد؛ برخورد یک ذهن سرد با گرمایی که کمکم راهش را به قلب او باز میکند.
این انیمیشن، شروع راه ایلومینیشن بود. سبکی ساده و اقتصادی، اما مؤثر؛ کاراکترهایی که بیشتر با رفتار و صداهایشان در ذهن میمانند تا با دیالوگهای پیچیده. مینیونها هم که ابتدا قرار نبود اینطور پررنگ باشند، آنقدر محبوب شدند که حالا نماد استودیو به شمار میآیند. زبان ساختگی آنها، ترکیبی از فرانسوی، اسپانیایی و چند کلمه ساختگیست که برخلاف ظاهرش، باهوشانه طراحی شده.
فیلمی که با لحن شوخ اما روایت احساسیاش، راهش را به دل مخاطب باز کرد و حالا بخشی از انیمیشن های شرکت یونیورسال محسوب میشود که با خلق یک فرنچایز چندمیلیارد دلاری، تأثیرش هنوز ادامه دارد.
هیچکس از یک پاندای چاق و دستوپاچلفتی انتظار ندارد قهرمان شود؛ حتی خودش. اما درست در همینجا، جایی میان نودلفروشی پدر و سقف پرستاره معبد، قصهای آغاز میشود که نشان میدهد باور به خود، میتواند سرنوشت را تغییر دهد.
پو، طرفدار پر و پا قرص کونگفو، هرگز تصور نمیکرد روزی در کنار قهرمانانش، پنج آتشین، بایستد. اما وقتی سرنوشت او را به عنوان جنگجوی اژدها انتخاب میکند، همهچیز زیر و رو میشود. پو که بیشتر شبیه یک طرفدار سمج است تا یک مبارز، حالا باید یاد بگیرد میان ضعفهای ظاهری و قدرت درونیاش پلی بسازد.
پاندای کونگفوکار از آن دسته انیمیشنهایی است که با دقت، احترام و علاقه به فرهنگ چین ساخته شده. انیماتورها برای فهم بهتر حرکات رزمی، در دورههای آموزشی کونگفو شرکت کردند. مبارزات فیلم فقط سرگرمکننده نیستند، بلکه بازتابی از سبکهای رزمی واقعیاند. حتی طراحی شخصیتها، از حیواناتی الهام گرفته شده که خودشان مبدأ سبکهای مختلف کونگفو هستند.
این فیلم، که یکی از بهترین انیمیشن های Universal در دهه ۲۰۰۰ محسوب میشود، با تعادل دقیق بین طنز و معنای عمیق، به اثری تبدیل شد که هم کودکان از آن لذت بردند، هم بزرگترها در آن چیزی برای تأمل یافتند. یک داستان کلاسیک دربارهی رسیدن از هیچ به همهچیز، آن هم با شکم گرسنه و قلبی پر از رویا.



چه اتفاقی میافتد وقتی غولی سبز و بداخلاق که عاشق تنهاییاش است، ناگهان وارد دربار سلطنتی میشود و قرار است با پدر و مادر همسرش شام بخورد؟ جوابش در شرک ۲ نهفقط یک کمدی سرگرمکننده است، بلکه مجموعهای هوشمندانه از طعنهها، شوخیها و ارجاعات فرهنگیست که با دقت درهم تنیده شدهاند.
شرک و فیونا از ماهعسل بازگشتهاند و حالا باید با خانوادهی سلطنتی روبهرو شوند. اما چیزی که قرار بود یک دیدار خانوادگی ساده باشد، به بازی قدرتی بدل میشود که پای پری مادرخوانده، شاهزادهای از پیش تعیینشده و معجونی جادویی را هم وسط میکشد. در همین میانه، شخصیتی تازهنفس و جذاب وارد ماجرا میشود: گربه چکمهپوش، با آن چشمان خیرهکننده و شمشیری همیشه آماده.
فیلم با طراحی بصری ارتقاءیافته، حرکات نرمتر، و انیمیشنی دقیقتر نسبت به نسخهی اول، گام بزرگی در مسیر تکنیکی برداشت. اما چیزی که شرک ۲ را فراتر از یک دنباله ساده میبرد، مهارتش در روایت چندلایه است؛ جایی که داستان عاشقانه، نقد رسانه و طنز فرهنگی بهطور همزمان پیش میروند.



وقتی نمایش کوچک یک گروه هنری محلی به پایتخت سرگرمی دنیا میرسد، دیگر فقط صدا مهم نیست؛ باید رویاها را فریاد زد. آواز ۲ با صحنههایی باشکوهتر، آهنگهایی آشنا و چهرههایی تازه، بازگشتیست پرانرژی به دنیای رنگارنگ حیواناتی که چیزی جز روی صحنه بودن نمیخواهند.
باستر مون، مدیر خوشبین و خستگیناپذیر تئاتر، حالا در فکر پروژهای بلندپروازانه است. او گروهش را به شهری بزرگ میبرد تا نمایشی موزیکال را به صحنه ببرد؛ نمایشی که تنها در یک صورت توجه سرمایهگذاران را جلب میکند: بازگرداندن یک ستاره راک گوشهنشین که سالها از دنیای موسیقی فاصله گرفته. اینبار، چالش فقط اجرای یک کنسرت نیست؛ پیدا کردن صدای گمشدهای است که خودش را فراموش کرده.
فیلم در مقایسه با نسخه اول، ابعادی بزرگتر و جاهطلبیهای تصویری و موسیقایی بیشتری دارد. صحنه نهایی، با حضور دههزار تماشاگر دیجیتال، نمونهای از پیشرفت چشمگیر ایلومینیشن در طراحی مقیاس و جزئیات بصری است. استفاده از آهنگهای محبوب و تنظیمهای جدید آنها، نهتنها فضای آشنا ایجاد میکند، بلکه احساسات را با ریتمهایی که به دل مینشینند، هدایت میکند.
این انیمیشن که از جمله انیمیشن های شرکت یونیورسال در ژانر موزیکال است، شاید جوایز سنگینی نگرفت، اما با فروش جهانی چشمگیر و بازخورد مثبت خانوادهها، ثابت کرد که اگر صدا از دل بیاید، شنیده خواهد شد چه از گلوی یک گوریل باشد، چه از حنجرهی یک خارپشتِ خجالتی.



وقتی یک لوله سبز تو را از دنیای واقعی به جهانی پر از قارچ، لاکپشت، ستاره و موسیقی ۸-بیتی میبرد، یعنی ماریو برگشته اما اینبار برای فتح سینما. فیلم برادران سوپر ماریو با وفاداری تحسینبرانگیز به ریشههایش و انیمیشنی پُرانرژی، اثریست که هم طرفداران قدیمی را راضی میکند، هم نسل تازهای از مخاطبان را با دنیای ماریو آشنا میسازد.
ماریو و لوئیجی، دو لولهکش ساده از بروکلین، در حین تلاش برای تعمیر یک نشتی، به دنیایی دیگر کشیده میشوند. در حالی که لوئیجی اسیر کوپاها شده، ماریو باید با کمک پرنسس پیچ، تود وفادار و دانکیکونگ کلهشق، راهی برای نجات برادرش و مقابله با نقشههای باوزر پیدا کند. آنچه در ظاهر یک ماجراجویی کودکانه بهنظر میرسد، در واقع ادای احترامی دقیق و پرجزئیات به دههها تاریخچهی بازیهای ویدیویی نینتندو است.
این فیلم، یکی از کارتون های جدید یونیورسال است که با همکاری نزدیک نینتندو و ایلومینیشن ساخته شد. حضور شخص شگرو میاموتو، خالق ماریو، در تیم تولید، تضمین کرد که فیلم نهتنها پر از ایستر اگ و ارجاعات بامزه باشد، بلکه اصالت دنیای بازی را نیز حفظ کند. از پاورآپهای آشنا گرفته تا طراحی صدا، همه چیز برای این ساخته شده بود که احساس بازی کردن دوباره زنده شود.
ماریو ممکن است کوچک باشد، اما فیلمش یک موفقیت بزرگ بود؛ هم در گیشه، هم در دل مخاطبان.
تصور کن گرگی با کت چرمی، کوسهای با لبخند گنده، ماری شکاک و یک رتیل نابغه دور میز نشستهاند و نقشه یک دزدی بزرگ را میکشند. حالا به این ترکیب، میل ناگهانی یکی از آنها به آدم خوب شدن را هم اضافه کن. رفقای بد درست همینجاست که از کلیشه فاصله میگیرد و در قالبی سبکوزن و رنگارنگ، مفهومی جدی را مطرح میکند: اگر همیشه بد دیده شدهای، یعنی نمیتوانی تغییر کنی؟
این انیمیشن که حالوهوایی نزدیک به فیلمهای سرقت کلاسیک دارد، با ریتم تند، شوخیهای زیرکانه و سبک بصری متفاوتش، از همان صحنه اول خودش را از سایر آثار جدا میکند. طراحی گرافیکیاش، که از ترکیب دو بعدی و سه بعدی بهره میبرد، حالتی کتابداستانی و جسورانه به فیلم میدهد؛ سبکی که از دنیای عنکبوتی الهام گرفته، اما هویتی مستقل ساخته است.
رفقای بد فقط درباره دزدیدن نیست. دربارهی نقابهاست؛ چه نقابهایی که به چهره میزنیم، چه آنهایی که دیگران برای ما طراحی کردهاند. وقتی آقای گرگ در مییابد که کمک به یک پیرزن، احساس عجیبی درونش بیدار میکند، سوالی بزرگ پیش میآید: تغییر، انتخاب است یا اجبار؟
این فیلم که به عنوان یکی از آثار تازهنفس در میان انیمیشن های شرکت یونیورسال شناخته میشود، با طراحی جسورانه، طنز خوشریتم و روایتی پرپیچوخم، نشان داد که حتی در دنیای حیوانات بدنام، راهی به سوی بهتر بودن وجود دارد اگر بخواهی.



آیا تا به حال وقتی از خانه بیرون رفتی، از خودت پرسیدی حیوان خانگیات در نبودت چه میکند؟ زندگی پنهان حیوانات خانگی با همین سوال ساده اما هوشمندانه، دنیایی سرشار از ماجراجویی، طنز و دوستی را از زاویهی چشم سگها، گربهها و حتی یک خرگوش عصبی و انقلابی روایت میکند.
مکس، یک تریر خانگی و نازپرورده، زندگی آرامی دارد تا اینکه صاحبش سگ بزرگی به نام دوک را به خانه میآورد. حسادت، رقابت و اتفاقی ناخواسته، باعث میشود آنها در دل شهر گم شوند و ماجراهای غیرمنتظرهای را تجربه کنند؛ از روبهرو شدن با ارتشی از حیوانات طردشده گرفته تا اتحاد ناآشکار برای بازگشت به خانه.
این اثر از جمله انیمیشن های کمپانی یونیورسال است که با بهرهگیری از طراحی شهری هوشمندانه، شخصیتپردازی ساده اما دقیق، و طنز موقعیت مبتنی بر رفتار واقعی حیوانات، اثری ساخته که هم برای کودکان جذاب است و هم برای بزرگترهایی که با حیوانات خانگی زندگی کردهاند، کاملاً قابل لمس.
طراحی بصری فیلم تا حدی الهامگرفته از آثار تصویرگران فرانسویست؛ بهویژه در نمایش شهر نیویورک، که همزمان مدرن و رویایی بهنظر میرسد. یکی از هوشمندانهترین انتخابهای سازندگان، حفظ حرکات حیوانات در فرم طبیعی آنهاست، پیش از آنکه وارد جهان اغراقشدهی انیمیشنی شوند؛ این انتخاب به فیلم حس باورپذیری دلنشینی میدهد.
سخن پایانینگاهی به این ده اثر نشان میدهد که انیمیشن برای یونیورسال، فقط یک ابزار سرگرمی نیست؛ بخشی از هویت استودیوییست که بهجای تکرار، تنوع و خلاقیت را در اولویت قرار داده. از شوخطبعی سریع مینیونها تا سکوت شاعرانهی رُز در دل طبیعت، از غوغای صحنههای موزیکال آواز ۲ تا تعلیق وجودی گربه چکمهپوش، هر فیلم بخشی از پازلیست که دنیای انیمیشن های یونیورسال پیکچرز را شکل میدهد.
اتحاد دریمورکس و ایلومینیشن زیر چتر یونیورسال، امتیازی مهم است. یکی با دیدگاه هنری و بلندپروازانه، دیگری با رویکرد اقتصادی و عمومیتر، در کنار هم ترکیبی ساختهاند که هم نظر منتقدان را جلب میکند، هم گیشه را. در سالهایی که انیمیشن صرفاً به رقابت فنی بدل شده بود، این مجموعه نشان داد که داستان خوب، شخصیت زنده، و شهامت تجربههای تازه، همچنان مهمترین داراییها هستند.
اگر ربات وحشی نشانهای از مسیر آینده باشد، باید گفت که انیمیشن جدید یونیورسال نه فقط جلوهای بصری، بلکه حرکتی تأملبرانگیز به سمت معنا و احساس است. این جهان متحرک، هنوز چیزهای زیادی برای گفتن دارد.