بهترین فیلم های اساطیری؛ فیلم هایی درباره افسانه های اساطیری

فیلم های اساطیری همیشه جایگاه ویژهای در قلب سینمادوستان دارند. بهترین فیلم های اسطوره ای با داستانهای حماسی و افسانهای، ما را به دنیایی میبرند که فراتر از زمان و مکان است؛ جایی که خدایان و قهرمانان با قدرتهای شگفتانگیز به نبردهایی سرنوشتساز میروند و ما را با خود به ماجراجوییهای بزرگ و پرهیجان میبرند.
لیست بهترین فیلم های اساطیری
در ادامه قصد داریم نگاهی به چند فیلم برتر اسطورهای بیندازیم که با داستانهای جذاب و تصاویر بهیادماندنیشان، برای همیشه در خاطرتان خواهند ماند. آماده سفر به دنیای اسطورهها هستید؟ برای این مقاله تیزرهای تخصصی و آلبوم عکسهای مرتبط نیز تهیه شده که شما میتوانید به آنها نیز رجوع کنید، همچنین میتوانید در سایت رسمی پاراج به فیلم مورد علاقه خود امتیاز و نظر بدهید.
بهترین فیلم های اساطیری که در رابطه با خدایان ساخته شدهاند همواره طرفداران زیادی دارند زیرا که به تصویر کشیده شدن اعتقادات همیشه جذاب و سرگرم کننده است، این موضوع در فیلم های اسطورهای نیز به زیبایی به تصویر کشیده شده.
داستان فیلم بر اساس افسانه "نبردهای هوروس و ست" است. هوروس پس از کشته شدن پدرش، اوزیریس، توسط عموی خود ست، تاج و تخت مصر را از دست میدهد. در این میان، یک دزد جوان به نام بک، به هوروس کمک میکند تا قدرتش را باز یابد و مصر را از چنگال ست و نیروهای تاریک او نجات دهد. بک که خود در تلاش است معشوقهاش زایا را از دست مرگ نجات دهد، به یکی از قهرمانان داستان تبدیل میشود.
سایت راجر ایبرت به نقد از این فیلم گفته: این یک مقدمهی خیلی خوبی برای یک فیلم اکشن ماجراجویی است: یک کودتا با برنامهریزی دقیق. کارگردان، الکس پرویاس (سازندهی کلاغ و شهر تاریک) کاملاً میداند چه نوع فیلمی میخواهد بسازد. با وجود تصاویر پرزرق و برق مجازی و عناصر کمیک و علمی تخیلی، در قلب خود، فیلم "خدایان مصر" در ژانری قرار میگیرد که قبلاً به آن "شمشیر و صندل" میگفتند. هر عضلهای براق شده و هر سینهای پرشور به نمایش درآمده.
برخورد تایتانها فیلمی است که در سال ۲۰۱۰ با شکوه و عظمت بر پرده سینماها نقش بست و دوباره روح اساطیر یونان باستان را به دنیای مدرن آورد. با این کار توانست جایگاهی برای خود در بین بهترین فیلم های اساطیری کسب کند.
این فیلم درباره پرسئوس، نیمهخدایی که با تقدیرش روبرو میشود و باید علیه خدایان و موجودات هیولایی مبارزه کند تا جان پرنسس آندرومدا و مردم آرگوس را نجات دهد. در این سفر پر از ماجرا، پرسئوس با دشمنانی مثل مدوسا، کراکن و کالیبوس مواجه میشود، در حالی که هادس نقشه میکشد تا زئوس را از قدرت بیندازد و جهان را به آشوب بکشاند.
از حقایق جالب فیلم این است که سم ورتینگتون در بسیاری از صحنههای اکشن از کفشهای نایک با انگشتان نقاشی شده به جای صندلهای یونانی استفاده میکرد تا بتواند بهتر حرکات پرشی و بدلکاری را انجام دهد. همچنین، زبان شخصیتهای جین در فیلم در واقع زبان عربی بود و کراکن، موجود معروف فیلم، نامی نروژی سوئدی دارد، نه یونانی. در نسخههای اولیه فیلمنامه حتی به تغییر نام کراکن به لویاتان (هیولای دریا در کتاب مقدس) فکر شده بود، اما در نهایت برای احترام به نسخهی کلاسیک ۱۹۸۱، نام کراکن حفظ شد.
یکی دیگر از لحظات جالب پشت صحنه، حضور غیرمنتظره اما تامپسون بود که به دلیل دیدار از دوستش لیام نیسون در صحنه، تقریباً بهطور تصادفی در فیلم حضور پیدا کرد. او در آن زمان مشغول فیلمبرداری فیلم نانی مکفی بود و وقتی نتوانست صحنه را به موقع ترک کند، مجبور شد پشت تخت پنهان شود تا در دوربین دیده نشود!




فیلم های اساطیری جدید زیادی برای تماشا وجود دارد ولی چرا به گذشته این ژانر هم سری نزنیم و از شاهکارهای زیبایی مثل فیلم هرکول صحبت نکنیم. فیلمی که نامش برای همه آشناست و این مبارز تاریخی را هر کسی میشناسد.
داستان فیلم هرکول را در دورانی از زندگیاش دنبال میکند که او پس از گذراندن دوازده ماموریت معروف خود، تبدیل به مزدوری شده که به همراه گروهی از جنگجویان به استخدام پادشاهی ترکیه درمیآید. با این حال، هرکول در حین این ماجراجوییها متوجه میشود که هدف واقعی پادشاه از استخدام او چیز دیگری است و به همین دلیل مجبور به انتخابی سرنوشتساز میشود؛ آیا او بهعنوان یک مزدور میماند یا به اسطورهای که همیشه بوده، تبدیل میشود؟
حقایق جالبی درباره ساخت فیلم وجود دارد. به عنوان مثال، دواین جانسون برای صحنهای که هرکول زنجیرهای فولادی را میشکند، از زنجیرهای واقعی استفاده کرد. این صحنه هشت بار فیلمبرداری شد و جانسون پس از هر برداشت به قدری فشار آورد که تا مرز بیهوشی پیش رفت. همچنین، جانسون برای این نقش از یک ریش مصنوعی ساخته شده از موی یاک استفاده کرد که این جزئیات به واقعگرایی شخصیت کمک بسیاری کرد.
این فیلم توانست نظر مثبت 48 درصد از تماشاگران و 58 درصد از کاربران سایت معروف روتن تومیتوز را کسب کند.
اعتقادات و باور های یونانی همیشه خوراک خوبی برای سینما و فیلم ها بوده، زئوس که پایه اصلی یک فیلم اساطیری یونان است به عنوان خدا شناخته میشود و کشمکش های یک خدا با یک انسان میتواند سناریو جذاب کنندهای برای هر سلیقهای باشد.
داستان فیلم حول محور تسئوس، یک مرد فانی، میچرخد که توسط زئوس انتخاب میشود تا در برابر شاه ظالم هایپریون بایستد و از انتشار تایتانها که میتواند جهان را نابود کند، جلوگیری کند. هایپریون در جستجوی کمان افسانهای اپیروس است که میتواند قدرتهای بینهایت به او ببخشد. در این بین، تسئوس با کمک اوراکل فیدرا، گروهی از متحدین را گرد هم میآورد و وارد نبردی سرنوشتساز میشود که در آن خدایان و انسانها باید در کنار یکدیگر بایستند تا با تهدید بزرگ مقابله کنند.
یکی از نکات جالب فیلم، تمرینات سخت و بیوقفه هنری کویل برای آماده شدن برای نقش تسئوس بود. او با وجود مشکلات مالی اولیه در پروژه، به تمرینات خود ادامه داد و بدنی فوقالعاده را برای فیلم آماده کرد. کویل برای این نقش از هیچ وزنهای استفاده نکرد و تنها با استفاده از تمرینات بدنمحور به فیزیک مورد نظر خود دست یافت. جالبتر اینکه او این کار را در طول سه دوره شش ماهه انجام داد، چراکه تأمین مالی پروژه چندین بار لغو و سپس دوباره آغاز شد، اما او هیچگاه از تمرین دست نکشید.
این فیلم به لحاظ بصری نیز تجربهای منحصربهفرد است؛ تارسم سینگ از ترکیبی از سبک نقاشیهای رنسانس و جلوههای مدرن استفاده کرده تا دنیای اسطورهای را با نگاهی معاصر به تصویر بکشد. این فیلم با بودجه 75 میلیون دلاری ساخته شد که توانست در فروش جهانی به عدد تقریبی 227 میلیون دلار دست یابد.




بهجز فیلم های اساطیری تاریخی، فیلمهایی با داستان تخیلی وجود دارند که بسیار سرگرم کننده هستند. این فیلمها شما را به دنیایی تاریک و پر رمز و راز میبرد که در آن هیولاهای کلاسیک سینما یعنی دراکولا دوباره زنده میشوند.
داستان فیلم ترکیبی از ماجراهای کلاسیک و نوآوریهای تازه است. ون هلسینگ با همکاری آنا والرایوس باید جلوی نقشه شیطانی کنت دراکولا را که با استفاده از هیولای فرانکنشتاین و یک گرگینه قصد زنده کردن فرزندان نامیرا و ویرانگرش را دارد، بگیرد. نبردهای حماسی بین دراکولا و ون هلسینگ و همچنین ورود هیولاهای کلاسیک مانند فرانکنشتاین و مستر هاید، باعث میشود که این فیلم حس و حال آثار هیولایی کلاسیک یونیورسال را به شکلی جدید و معاصر زنده کند.
مجله اینترنتی راجر ایبرت در نقد این فیلم گفته: گاهی اوقات جلوههای ویژهی کامپیوتری (CGI) میتوانند خستهکننده شوند، بهخصوص وقتی که به شخصیتها اجازه میدهند صدها فوت سقوط کنند و به شکلی غیرقابل توضیح زنده بمانند، یا وقتی که آنها بدون داشتن قدرتهای ویژهی اسپایدرمن، درست مثل او در انتهای طنابها تاب میخورند. اما این تکنولوژیها میتوانند برای خلق تصاویری چشمنواز هم استفاده شوند. در اینجا، فیلمبرداری آلن داویو (فیلم "E.T.") و طراحی صحنه توسط آلن کامرون با تخیل سامرز ترکیب میشوند تا صحنههای دیدنی خلق کنند. بهترین نمونهاش یک مهمانی ماسکدار در بوداپست است که بخشی از آن واقعی است (موزیسینهایی که روی توپها تعادل خود را حفظ میکنند و گارسونهایی که با تکچرخ حرکت میکنند) و بخشی دیگر با کامپیوتر ساخته شده. اما به هر حال، این صحنه شگفتانگیز است و ارزش دارد که در نسخه DVD با دقت بررسی شود. همچنین تعقیب و گریز فوقالعادهای که با کالسکه صورت میگیرد هم به همین شکل جذاب و دیدنی است.




داستان لوبیای سحر آمیز یکی از آن دسته افسانههایی است که در کودکی به عنوان قصه برایمان تعریف میشد. زمانی که این داستان به پرده سینما رفت توانست به یکی از بهترین فیلم های اساطیری تبدیل شود. این فیلم شما را به دنیای افسانهها میبرد، جایی که یک پسر مزرعهدار ساده به قهرمانی تبدیل میشود و نبردی حماسی میان انسانها و غولها را آغاز میکند.
لوبیای سحر آمیزی که از طریق دستان جک به پادشاهی غولها در آسمان راه پیدا میکند. پرنسس ایزابل، که به دنبال ماجراجویی از کاخ فرار کرده است، با این لوبیا به دنیای غولها کشیده میشود. جک و گروهی از شوالیهها، به رهبری فرمانده المونت، راهی ماموریتی برای نجات پرنسس و جلوگیری از حمله غولها به زمین میشوند. اما در این بین، لرد رودریک، با بازی استنلی توچی، با اهداف شیطانی خود به دنبال کنترل غولها و تسلط بر جهان است.
این فیلم در سال ۲۰۱۳ توسط استودیوهای هالیوود و با بودجهای حدود ۱۹۵ میلیون دلار ساخته شد و ترکیبی از داستانهای کلاسیک "جک و لوبیای سحرآمیز" و "جک غولکش" را در خود جای داده است. با وجود اینکه فیلم از نظر جلوههای بصری بسیار خیرهکننده بود، اما در گیشه نتوانست موفقیت قابلتوجهی کسب کند که فروش جهانی ثبت شده در گیشه برای این فیلم 197 میلیون دلار میباشد. با این حال، "جک غولکش" همچنان به عنوان یکی از فیلم های فانتزی پرماجرا با داستانی بهیادماندنی در ذهن طرفداران این ژانر باقی مانده است.




یکی از فیلم های اساطیر اسکاندیناوی فیلم ثور است که به ماجراهای حماسی در دنیای خدایان نورس و زمین میپردازد. دنیاهایی شاید خیالی مثل آزگارد، میدگارد... که شاید اسامی برخی از آنها را در بازیهایی مانند خدای جنگ شنیده باشید.
داستان فیلم از جایی آغاز میشود که ثور، شاهزاده مغرور ازگارد، به دلیل رفتارهای بیپروایش به زمین تبعید میشود و از قدرتهای خدایی خود محروم میگردد. او در زمین با جین فاستر و تیمش ملاقات میکند و در حین تلاش برای بازپسگیری چکشش، میولنیر، متوجه میشود که برای بازگشت به ازگارد و مقابله با نقشههای شرورانه برادرش، لوکی، باید شایستگی خود را به اثبات برساند.
یکی از نکات جالب پشت صحنه این فیلم، تلاش کریس همسورث برای آماده شدن برای نقش ثور بود. همسورث آنقدر جدی در تمرینات بدنسازی شرکت کرده بود که حتی لباسهایش تنگ شدند و مجبور شد تمریناتش را کم کند تا بتواند در زره ثور جا بگیرد. همچنین، آنتونی هاپکینز وقتی برای اولین بار همسورث را در لباس کامل ثور دید، به شوخی گفت: "خدای من، دیگر نیازی به بازیگری نداریم!" این نشان از عظمت و تاثیرگذاری طراحی لباس و جلوههای بصری فیلم داشت.
فیلم ثور موفق به کسب درآمدی بالغ بر ۴۴۹ میلیون دلار در گیشه شد و با دریافت نقدهای مثبت برای داستان و جلوههای بصری، یکی از فیلمهای موفق فاز اول دنیای سینمایی مارول محسوب میشود. همچنین این فیلم به لطف طراحی صحنه و لباس، که از اساطیر نورس الهام گرفته بود، جوایز متعددی را نیز از آن خود کرد.
پسری که روزی متوجه یک راز عجیب درباره خود میشود، اینکه پدرش یکی از خدایان یونان است و این داستان تبدیل میشود به یکی از بهترین فیلم های اساطیری تخیلی که میتواند جوری جذبتان کند که از دست دادن حتی یک صحنه از فیلم فاجعه به نظر برسد.
پرسی جکسون نوجوانی که درمییابد پسر پوزیدون، خدای دریاها است. وقتی صاعقه زئوس دزدیده میشود، پرسی بهطور ناعادلانهای متهم به سرقت آن میشود. او به همراه دوستانش، آنابت چیس، دختر آتنا، و گروور، یک ساتیر وفادار، به سفری پرماجرا میرود تا صاعقه را پیدا کند، مادرش را نجات دهد و از آغاز جنگ بین خدایان جلوگیری کند. در این سفر، آنها با موجودات اساطیری چون مدوسا و هیدرا مبارزه میکنند و وارد دنیای زیرین هادس میشوند.
یکی از جالبترین نکات پشتصحنه این است که ریک ریوردان، نویسنده کتابهای پرسی جکسون، نسبت به فیلمنامه فیلم بسیار ناراضی بود و آن را با جمله معروف "گوشت چرخ کردهای از کارهای عمرم" توصیف کرد. او حتی پیشنهاد بازنویسی فیلمنامه را بدون دستمزد داد، اما استودیو نپذیرفت. با این حال، ریوردان به این نکته اشاره کرد که بازیگران فیلم از استعداد بالایی برخوردار بودند و مشکل اصلی را در فیلمنامه میدید، نه بازی آنها.
با بودجه ۹۵ میلیون دلاری، این فیلم توانست در باکس آفیس جهانی بیش از ۲۲۶ میلیون دلار فروش کند و به عنوان اولین قسمت از سری فیلمهای پرسی جکسون شناخته شود.




در بین فیلم های اساطیری این فیلم شما را به دنیایی پر از هیولاها، خدایان و ماجراجوییهای بیپایان میبرد.
داستان فیلم روایتگر سفر حماسی جیسون برای به دست آوردن پشم زرین است؛ پشمی افسانهای که میتواند صلح را به یونان بازگرداند. در طول این سفر، جیسون با خدمهای از قهرمانان (آرگوناتها) مواجه میشود که با هم از میان موانع مرگبار و موجودات اسطورهای عبور میکنند. از جمله صحنههای برجسته فیلم، مبارزه با اسکلتهای زنده شده، رویارویی با هیولای هفتسر هیدرا، و مقابله با تالوس، غول برنزی، است.
این فیلم یکی از پروژههای برجسته هریهاوزن است که او آن را بهترین اثر خود میدانست. صحنههای اسکلتها به ویژه نیازمند چهار ماه کار دقیق بود و به یکی از صحنههای کلاسیک تاریخ سینما تبدیل شد. همچنین شخصیت تالوس، با الهام از موفقیت فیلم "کلوسوس رودس"، به یکی از خلقهای به یادماندنی هریهاوزن تبدیل شد.
فیلم از همان زمان اکران خود موفق به کسب موفقیتهای تجاری شد و در آمریکا بیش از یک میلیون دلار فروش کرد. ترکیب اساطیر یونان با تصاویر بصری خیرهکننده، باعث شد که "جیسون و آرگوناتها" همچنان جایگاه ویژهای در تاریخ سینمای فانتزی داشته باشد و دههها پس از اکران، به عنوان اثری ماندگار و تاثیرگذار شناخته شود.




برخی از فیلم های اساطیری مانند شعری که در هر لحظه رنگ تازهای به خود میگیرد، افسانهی شاه آرتور و شمشیر افسانهای او را با قدرت جادو و خیال به تصویر میکشند.
فیلم از همان ابتدا با مرلین و نقشههای اسرارآمیز او آغاز میشود. مرلین شمشیر افسانهای اکسکالیبور را به شاه اوتر پندراگون میدهد تا او را در نبردهایش یاری کند. با این حال، پس از مرگ اوتر، شمشیر در سنگی فرو میرود و تنها کسی که قادر به کشیدن آن باشد، پادشاه قانونی خواهد بود. سالها بعد، آرتور جوان (با بازی نایجل تری) به طور تصادفی اکسکالیبور را از سنگ بیرون میکشد و به عنوان پادشاه بر تخت سلطنت مینشیند. فیلم در ادامه با نبردهای آرتور برای حفظ پادشاهیاش، جستجوی شوالیهها برای یافتن جام مقدس و خیانتهای مورگانا، خواهر ناتنی آرتور (با بازی هلن میرن)، به اوج میرسد.
از جمله حقایق جالب فیلم، رابطهی پرتنش میان هلن میرن و نیکول ویلیامسون (بازیگر مرلین) در ابتدای فیلمبرداری است. این دو قبلاً در تولیدی از "مکبث" همبازی بوده و تجربه ناخوشایندی داشتند، اما جان بورمن از همین تنش طبیعی برای ایجاد بازی بین شخصیتهایشان استفاده کرد. به گفته میرن، این تجربه باعث شد که در نهایت این دو بازیگر به دوستانی نزدیک تبدیل شوند.
صحنهی معروف فیلم که آرتور توسط اورینز (با بازی کیت باکلی) شوالیه میشود، نیز به دلیل سرمای شدید هنگام فیلمبرداری، لحظهای واقعی از لرزیدن نایجل تری را به تصویر کشید. بازیگر در واقع از شدت سرما میلرزید و این حالت طبیعی به نمایش درآمد.
سخن پایانیدر طول این مقاله، به دنیای شگفتانگیز سینما و افسانههای حماسی سفری کردیم؛ از نبردهای خدایان و انسانها در فیلمهایی همچون "خدایان مصر" و "برخورد تایتانها" گرفته تا روایتهای اسطورهای کلاسیکی چون "اکسکالیبور" و "جیسون و آرگوناتها". این فیلم های اساطیری، با بهرهگیری از هنر و تکنولوژی زمان خود، داستانهایی را به تصویر کشیدهاند که همچنان در خاطرهها زندهاند و بر تخیل و الهامبخشی مخاطبان تاثیری ماندگار گذاشتهاند.