بهترین فیلم های تاریخی 2025؛ جدیدترین آثار سینمایی در ژانر تاریخی

حتی سکوت، وقتی در دل تاریخ طنین میاندازد، میتواند صدایی بلندتر از فریاد داشته باشد. سینمای سال با فیلم های تاریخی ۲۰۲۵ بار دیگر نشان داده که گذشته هنوز زنده است نه فقط در کتابها، بلکه روی پرده، در چشمها، در نبض مخاطبی که میخواهد بفهمد چه بر سر ما آمده و چرا هنوز ادامه میدهیم.
این آثار، صرفاً بازسازی روزهای سپریشده نیستند؛ آنها تکههایی از هویت جمعی ما هستند که حالا با جزئیات سینمایی و قصههایی پرکشش، نفس میکشند. از کوچههای تاریک برلین پیش از جنگ جهانی دوم گرفته تا سالنهای پرتنش دادگاههای آمریکای جنگ سرد، هر فیلم تاریخی جدید ۲۰۲۵ روایتی دارد که یا حقیقتی فراموششده را به یاد میآورد یا خیانتی را که هنوز زخم میزند، افشا میکند.
جذابیت این سال سینمایی، در تنوع بینظیرش است. با آثاری روبهرو هستیم که بعضیشان ریشه در اسطوره دارند و بعضی دیگر، تنها با یک شایعهی قدیمی جان گرفتهاند. پشتصحنهی برخی از این فیلمها بهاندازهی خود داستانها جذاباند. اینها جزئیاتی هستند که هر علاقهمند به تاریخ، سینما، یا حتی روایت خوب، نمیتواند از کنارشان بیتفاوت عبور کند.
لیست بهترین فیلم های تاریخی 2025
در دل این آثار، رنج هست، شور هست، خیانت هست، و در برخی لحظهها، امید. و شاید همین تعلیق میان تاریکی و روشنایی است که باعث میشود فیلم های تاریخی ۲۰۲۵ نهتنها تماشایی، بلکه لمسکردنی باشند. اینها فقط فیلم نیستند اینها پلهایی هستند میان دیروز و امروز، و اگر دقیقتر نگاه کنیم، شاید حتی میان ما و خودمان.



گاهی یک برگ کاغذ میتواند خطرناکتر از یک تفنگ باشد، مخصوصاً وقتی حقیقتی روی آن نوشته شده باشد که هیچکس جرئت خواندنش را ندارد. واقعیت و خیانت (Truth & Treason – 2025) از همان فیلمهایی است که با اولین سکانس، تماشاگر را درست وسط یک نبرد خاموش پرت میکند؛ نبردی میان وجدان و قدرت، میان حقیقت و سرکوب. این فیلم، نه فقط درباره مقاومت است، بلکه درباره انتخاب است انتخاب اینکه در برابر دروغهای شیرین سکوت کنیم، یا با واقعیتی تلخ روبرو شویم.
واقعیت و خیانت داستان نوجوانی را روایت میکند که صدای مخالفش در دل هیاهوی یک امپراتوری دروغ شنیده میشود. قدرت فیلم دقیقاً در همین جاست؛ جایی که نوجوانی ساده، تبدیل به نماد ایستادگی میشود. فیلم با نگاهی دقیق به جزئیات، فضای دهه ۴۰ آلمان را بازسازی کرده، طوری که مخاطب نهتنها آن دوران را میبیند، بلکه حسش میکند: بوی دیوارهای نمکشیده، سکوت خفقانآور خیابانها، و صدای مبهم رادیوهایی که حقیقت را پنهانی پخش میکنند.
در میان بهترین فیلم های تاریخی در سال ۲۰۲۵، این اثر بهتنهایی میتواند بار تمام پرسشهای اخلاقی یک نسل را به دوش بکشد. این فیلم یک هشدار است، یک یادآوری، و شاید برای بعضیها، آینهای از امروز.
وقتی یک سیب روی سر فرزندت باشد و تنها چیزی که بین او و مرگ ایستاده، مهارت تیراندازی توست، دیگر افسانه از واقعیت جدا نمیماند لکه تبدیل به تعهدی شخصی میشود. فیلم ویلیام تل (William Tell – 2024) با همین حس نفسگیر آغاز میشود؛ روایتی دوباره از یکی از کهنترین نمادهای آزادیخواهی که اینبار، نه در قالب افسانه، بلکه با استخوان و گوشت، با خاک و خون بازسازی شده است.
نیک هم، کارگردان بریتانیایی این اثر، با تکیه بر یک تیم بازیگری قوی از جمله کلایو استندن در نقش ویلیام تل، داستان را از ورای افسانه بیرون میکشد و به دل واقعیتهای سیاسی و انسانی دوران قرون وسطی در سوئیس میبرد. تصویربرداری فیلم، ترکیبیست از شکوه طبیعی کوههای آلپ و فضای خشن و بیرحم حکومت سلطهگر آن دوران؛ فضایی که در آن، سکوت یعنی تسلیم و فریاد، برابر است با مرگ.
اگرچه ویلیام تل هنوز در مسیر دریافت جوایز مهم است، اما حضورش در جشنواره بینالمللی لوکارنو و بازخوردهای اولیه نشان میدهد که این اثر میتواند یکی از شاخصترین فیلم های جدید تاریخی 2025 باشد. فیلمی که هم برای دوستداران افسانه جذاب است، هم برای آنهایی که به تاریخ با دیدی واقعگرایانه نگاه میکنند. خلاصه بگویم؟ این یک افسانه نیست. این یک هشدار است، از دل گذشته به آیندهای که شاید چندان هم دور نباشد.



بعضی جنگها با صدای گلوله شروع نمیشوند؛ با لرزش شیشههای یک پنجره روستایی آغاز میشوند، یا با قدمهای سربازی خسته که در برف گم میشود. ورمیلو (Vermiglio – 2025) از آن دست فیلمهاست که نه بهدنبال فریاد، بلکه بهدنبال نجواست؛ نجوای کسانی که در حاشیهی تاریخ، بیسلاح و بیادعا زندگی کردند، اما بار جنگ را بر دوش کشیدند.
مائورا دلپرو، فیلمساز ایتالیایی که پیشتر با آثار اجتماعیاش تحسینشده بود، این بار به دل جنگ جهانی دوم رفته، اما نه برای بازسازی میدان نبرد. او سراغ یک روستای کوچک در کوهستانهای ترنتینو رفته؛ جایی که گویی زمان در آن منجمد شده و آدمها میان وظیفه، ترس، و وجدان، دستوپا میزنند. فیلم با زبانی شاعرانه و نگاهی بیپیرایه، روایتگر برخورد یک روستا با یک سرباز فراری است روایتی که هر لحظهاش بوی تصمیمهای سخت و عواقب سنگین میدهد.
این فیلم اولین بار در جشنواره فیلم ونیز ۲۰۲۵ نمایش داده شد و نامزد شیر طلایی شد. همین حضور در بخش رقابتی، آن هم برای فیلمی مینیمالیستی، گویای قدرت و ظرافت آن است. در میان فیلم های جدید تاریخی 2025، ورمیلو به چشم نمیآید چون جیغ نمیزند ولی آنهایی که اهل شنیدناند، صدایش را فراموش نخواهند کرد.
اگر قرار بود یک فریاد از دل خاک بلند شود و صدایش تا قرنها بعد هم در گوش تاریخ بپیچد، بدون شک نامش جهان خواهد لرزید بود. فیلمی که نامش نه یک شعار، بلکه یک هشدار است؛ هشداری از دل تاریکترین فصل انسانیت، درباره سکوتی که قاتل بود و کلماتی که نجاتبخش شدند.
جهان خواهد لرزید (The World Will Tremble – 2025) به کارگردانی لیور گلر، یکی از جسورانهترین بازآفرینیهای سینمایی درباره وقایع واقعی جنگ جهانی دوم است. داستان فیلم از دل اردوگاه مرگ چلمنو بیرون میآید؛ جایی که چند زندانی یهودی، با شجاعتی فراتر از تصور، تصمیم به فرار میگیرند نه برای نجات خود، بلکه برای رساندن حقیقت به جهانی که چشمانش را بسته بود. بازی اولیور جکسون-کوهن و جرمی نیومارک جونز در نقش دو زندانی اصلی، آنقدر پرقدرت و انسانی است که حتی پس از پایان فیلم، همچنان در ذهن تماشاگر باقی میماند. این اثر برای اولینبار در جشنواره فیلم یهودی میامی ۲۰۲۵ به نمایش درآمد و تحسین منتقدان را به دنبال داشت. روایت قدرتمند، دقت تاریخی، و اجرای بینقص باعث شد نام آن در فهرست منتخبها برای جوایز فصلی چندین جشنواره بینالمللی قرار گیرد.
در میان هر فیلم تاریخی جدید ۲۰۲۵، این یکی نهفقط روایتگر یک واقعه تاریخی، بلکه تجسم وظیفهای انسانی است: گفتن، حتی وقتی همهچیز میگوید ساکت بمان. این فیلم برای تماشا ساخته نشده، برای یادآوری است. و شاید، برای بیداری.
وقتی رابرت دنیرو با دو چهره متفاوت روی پرده ظاهر میشود، میدانی که قرار است یا به یک شاهکار مافیایی جدید سلام کنی، یا حداقل درگیر یک بازی روانی بینقص شوی. شوالیههای آلتو (Alto Knights – 2024) یک دوئل سینمایی بین دو غول مافیا است، که هر دو را یک نفر بازی میکند، و آن یک نفر کسی نیست جز دنیرویی که حتی در هشتادسالگی هم بلد است قواعد صحنه را به نفع خودش بچیند.
فیلم به کارگردانی بری لوینسون و با فیلمنامهای از نیکلاس پیلگی (نویسنده آثاری چون رفقای خوب و کازینو )، داستان دو رئیس مافیای واقعی را روایت میکند: فرانک کاستلو و ویتو جنووز. دو مرد که زمانی با هم نان و شراب خوردهاند، اما حالا برای سلطه بر نیویورک دهه ۵۰، شمشیر از رو بستهاند. شوالیههای آلتو سعی دارد نهفقط یک جنگ قدرت را روایت کند، بلکه زوایای انسانی این رقابت خونین را هم واکاوی کند اگرچه گاهی در این مسیر، تلوتلو میخورد.
هرچند شوالیههای آلتو در گیشه موفق نبود و حتی به سختی هزینه تولیدش را بازگرداند، اما حضورش در فهرست فیلم های سینمایی تاریخی 2025 بهخاطر جسارت روایی، ترکیب نامهای بزرگ، و بازآفرینی وفادارانه فضای مافیایی آن دوره، کاملاً قابل دفاع است.
گاهی فقط یک جمله کافیست تا قلب تماشاگر را از جا بکند: "من هنوز اینجا هستم." فیلمی به همین نام از برزیل، به کارگردانی والتر سالس، در سکوتی عمیق، فریادی از دل تاریکترین سالهای دیکتاتوری را بیرون میکشد؛ فریادی نه از جنس شعار، بلکه از جنس زنی که ایستاده مانده، وقتی همه چیز در حال فروریختن است.
من هنوز اینجا هستم (I'm Still Here – 2024) نه فقط یک درام خانوادگیست، بلکه سندی زنده از زخمهایی است که از دفتر تاریخ به دل آدمها رسیدهاند. فرناندو تورس، در یکی از بهترین نقشآفرینیهایش، در قالب یونیس پایوا ظاهر میشود؛ زنی که پس از ناپدید شدن همسرش بهدست دیکتاتوری نظامی، باید هم مادر باشد، هم مبارز، و هم حافظ حقیقت. بازی او بهقدری نفسگیر است که در همان دقایق اول، مرز بین واقعیت و سینما محو میشود.
این فیلم که بر اساس خاطرات واقعی مارسیلو روبنس پایوا ساخته شده، با استفاده از قابهای حسابشده، نور سرد، و سکوتهایی که از هزار فریاد بلندترند، مخاطب را به دل دهه ۷۰ برزیل میبرد. در میان فیلم های تاریخی ۲۰۲۵، من هنوز اینجا هستم یک درخشش خاص دارد. فیلمی که بهجای نمایش جنگهای بیرونی، با شجاعت تمام به نبردهای درونی یک زن میپردازد.
بعضی دردها با فریاد گفته نمیشوند، با یک نگاه خاموش، یک دست لرزان و سوزنی در تاریکی، خودشان را جا میاندازند. دختری با سوزن (The Girl with the Needle – 2024) از آن فیلمهاییست که لبخند نمیزند، اشک هم نمیریزد فقط نفس تماشاگر را در سینه حبس میکند و گوشهای از تاریخ را بیرحمانه اما بیادعا باز میکند.
کارگردان لهستانی، مگنوس فون هورن، با استفاده از فضاسازی سرد و قابهای سیاهوسفید که گویی از دل عکسهای کهنه بیرون آمدهاند، ما را به دانمارک پس از جنگ جهانی اول میبرد؛ به کپنهاگی که در آن، نه زندگی، بلکه بقا جریان دارد. شخصیت اصلی فیلم، کارولینه، زنی جوان است که در چنگال فقر، ناامیدی و بارداری ناخواسته، راهش به زنی مرموز بهنام داگمار میافتد زنی که ظاهرش همدلانه است، اما قلبش خالی از ترحم.
داستان فیلم الهامگرفته از یک پرونده واقعیست: داگمار اوربای، یکی از بیرحمترین قاتلان سریالی تاریخ دانمارک، که سالها با چهرهای مادری، پشت پردهای از نوزادکشی پنهان شده بود. اما فیلم، نه به دنبال شوکهکردن، بلکه در پی ترسیم دنیاییست که در آن زنان، قربانی انتخابهایی میشوند که هرگز حق انتخابشان را نداشتند. این فیلم در جشنواره کن ۲۰۲۴ درخشید و جوایز اروپایی برای طراحی صحنه و موسیقی را نیز به خانه برد.
در هر روایتی از خیانت، عشق، ایمان و سرنوشت، یک لحظه هست که همهچیز در سکوت معنا پیدا میکند؛ و فیلم شام آخر (The Last Supper – 2025) دقیقاً در همان لحظه میایستد. این اثر جسورانه و متفاوت از مائورو بورلی، تلاش میکند قصهای که بارها شنیدهایم را طوری تعریف کند که انگار برای اولینبار است آن را میشنویم. نه با فریاد و جلوههای ویژه، بلکه با سکوت، نگاه، و میز چوبیای که تاریخ روی آن نوشته شده.
فیلم در یک لوکیشن واحد میگذرد انتخابی که شاید در نگاه اول محدودکننده باشد، اما در عمل باعث میشود تمام تمرکز روی بازیها، دیالوگها و تنشهای درونی باشد. جیمی وارد در نقش عیسی، با حضوری آرام اما پرکشش، بار سنگینی را به دوش میکشد. روبهرویش، رابرت نپر در نقش یهودا، نه یک ضدقهرمان کلیشهای، بلکه انسانی است با زخمها و تردیدهایی واقعی. تقابل این دو، روح فیلم را میسازد.
نکته جالب، الهامگیری بصری کارگردان از نقاشی مشهور داوینچی است؛ ترکیببندی صحنهها، نورپردازی، حتی سکوت بین دیالوگها، همگی یادآور لحظهایست که فقط یک نفس مانده تا ورق برگردد. شاید در میان فیلم های تاریخی ۲۰۲۵، این اثر از نظر تجاری درخشش نداشته باشد، اما بیشک از آن فیلمهاییست که سالها بعد، آرامآرام کشف میشوند؛ درست مثل تابلویی قدیمی که در نگاه اول ساده است، اما هر بار که برمیگردی نگاهش کنی، چیز تازهای برای گفتن دارد.
وقتی قرار است درباره کسی فیلم بسازی که نهتنها پادشاه پاپ بود، بلکه بخشی از حافظهی فرهنگی تمام نسلها، نتیجه یا شاهکار خواهد بود یا فاجعه. مایکل (Michael – 2025) به کارگردانی آنتوان فوکوآ، دقیقاً روی همین لبه راه میرود؛ نازک، حساس و درخشان. فیلمی که با اعتمادبهنفس اعلام میکند میخواهد همهی آنچه هست و نیست درباره مایکل جکسون را نشان دهد، بیآنکه او را پرستش کند یا بکوبد.
انتخاب جفر جکسون، برادرزادهی مایکل، در نقش اصلی در ابتدا با تردید همراه بود، اما با اولین تصاویر منتشرشده، همه فهمیدند با یک بازیگر تازهکار طرف نیستند؛ با یک شبح آشنا روبهرو هستیم که هم شباهت دارد، هم اجرا را بلد است. فیلم بخشهایی از زندگی مایکل را بازسازی میکند که برای بسیاری هنوز پر از ابهام و راز است. اما هوشمندی فیلم در اینجاست که قرار نیست در نقش قاضی ظاهر شود. اینجا داستان یک هنرمند را میبینیم، با تمام پیچیدگیهایش.
در میان آثار پرستاره امسال، مایکل یکی از مهمترین فیلم های تاریخی امریکایی 2025 است نه فقط بهخاطر شهرت سوژهاش، بلکه چون یادآوری میکند انسانها پشت اسطورهها همیشه ساده، بینقص یا قابل پیشبینی نیستند. و شاید همین، راز ماندگاریشان باشد.
روایت یک فاجعه، خودش میشود خط اول یک فاجعه دیگر؛ فاجعهای بهنام تصمیم. فیلم ۵ سپتامبر (September 5 – 2024) آنجایی ایستاده که رسانه، اخلاق، حقیقت و اضطرار، در یک قاب تنگ تلویزیونی با هم گلاویز میشوند. داستان فیلم درباره تیم خبری شبکه ABC در جریان گروگانگیری بازیهای المپیک مونیخ ۱۹۷۲ است، اما در واقع، قصهای جهانیتر از این دارد: وقتی قرار است دنیا را با دوربین ثبت کنی، خودت چقدر انسانی؟
کارگردان، تیم فلباوم، با ظرافتی مستندگونه، اما ریتمی پرتنش، مخاطب را از اولین ثانیهها در دل اتاق کنترل شبکه مینشاند. جایی که خبرنگاران، تهیهکنندگان و مجریان، در حال تصمیمگیری درباره این هستند که کدام تصویر را پخش کنند و کدام را نه. اینجا خبری از قهرمانان پوشالی نیست؛ همه خاکستریاند، و همین، فیلم را بهشدت واقعی میکند. پیتر سارسگارد در نقش رون آرلج، مدیر خونسرد اما دوپاره شبکه، یکی از بهترین بازیهای سال را ارائه داده اجرایی که نه با فریاد، بلکه با سکوتهای دقیق ساخته شده.
۵ سپتامبر از آن فیلمهاییست که ساده شروع میشود، ولی با تو همراه میماند؛ مثل خبری که دیر باورش میکنی اما فراموشش نمیکنی. فیلمی که اگرچه در رده فیلم های تاریخی ۲۰۲۵ قرار میگیرد، اما سؤالاتی مطرح میکند که هنوز هم در اتاقهای خبر، پشت دوربینها، و شاید در ذهن خود ما تکرار میشوند.
سخن پایانیتاریخ همیشه در کتابها نوشته نمیشود؛ گاهی روی پرده سینما جان میگیرد، نفس میکشد و با چشمهای ما گریه میکند. اگر امسال را بخواهیم با یک واژه در سینما توصیف کنیم، شاید همان واژهای باشد که زیر پوست تمام فیلم های تاریخی ۲۰۲۵ جریان دارد: بازگویی. بازگویی نه فقط وقایع، بلکه انسانها. روایت آدمهایی که یا فراموش شدهاند یا در هیاهوی روایتهای رسمی گم شدهاند، و حالا بالاخره نوبتشان شده که شنیده شوند.
در این مسیر، فیلم تاریخی جدید ۲۰۲۵ فقط یک ژانر نیست، بلکه یک شکل تازه از گفتوگو با گذشته است. از بازسازی زندگی مایکل جکسون گرفته تا کشف دوبارهی چهرهای مثل یونیس پایوا در برزیل، از افسانه ویلیام تل تا حقیقت تلخ دختری با سوزن ، همه این آثار ما را دعوت کردند که بنشینیم، نگاه کنیم، گوش بدهیم و فکر کنیم. نه فقط به آنچه گذشته، بلکه به آنچه هنوز در ما زنده است.