اسکار همیشه فقط یک جایزه نبوده؛ آینهای است از روح هر دهه، از رؤیاهای آمریکایی تا شکستها، از امید تا بحران. در میان فیلمهایی که برندهی این نشان طلایی شدهاند، برخی فراتر از زمان خود رفتهاند — آثاری که نه صرفاً برای کسب افتخار، بلکه برای گفتن چیزی عمیقتر ساخته شدند. در اینجا، پنج نمونه از فیلمهای آمریکایی برگزیدهی اسکار را بهترتیب سال اکران مرور میکنیم؛ آثاری که هر یک بهنحوی مسیر سینمای آمریکا را تغییر دادند.
نخست، «پدرخوانده / The Godfather» (۱۹۷۲) ساختهی فرانسیس فورد کوپولا، اثری است که نهفقط برندهی اسکار بهترین فیلم شد، بلکه تعریف قدرت در سینما را دگرگون کرد. داستان خانوادهی کورلئونه، فراتر از درام مافیایی است؛ روایتی دربارهی میراث، فساد و بارِ سنگینِ وفاداری. مارلون براندو و آل پاچینو، دو چهرهی فراموشنشدنی در فیلمی هستند که خشونت را با سکوت و سیاست جایگزین کرد. هر صحنهاش چون قطعهای از اپرای تراژیک است — آرام، بیرحم و درخشان.
بیستوپنج سال بعد، «تایتانیک / Titanic» (۱۹۹۷) ساختهی جیمز کامرون، عشق را به یکی از بزرگترین بسترهای تاریخی بدل کرد. فیلم داستان جک و رز را در دل فاجعهی غرقشدن کشتی تایتانیک روایت میکند؛ اما آنچه در ذهن میماند، نه فقط تراژدی، بلکه شکوهِ تجربه است. جلوههای بصری پیشرو، موسیقی جیمز هورنر و اجرای احساسی دیکاپریو و کیت وینسلت، «تایتانیک» را از مرز یک ملودرام عاشقانه فراتر بردند. این فیلم ۱۱ اسکار از جمله بهترین فیلم را دریافت کرد و تا سالها نماد سینمای حسی و جاهطلبانه باقی ماند.
در آغاز دههی جدید، اسکار مسیر متفاوتی گرفت. «مهتاب / Moonlight» (۲۰۱۶) ساختهی بری جنکینز، فیلمی کوچک اما تأثیرگذار بود که در برابر جریان پرزرقوبرق هالیوود ایستاد. روایت سهفصلی از زندگی پسری سیاهپوست در محلهای فقیرنشین میامی، تصویری صادقانه از هویت، جنسیت و رشد در جهانی بیمهر ارائه میدهد. ساختار شاعرانه، نورپردازی رنگی و بازیهای درونی، «مهتاب» را به اثری شخصی و جهانشمول بدل کردند. این فیلم با پیروزی تاریخیاش بر «La La Land»، یادآور شد که صداقت میتواند از هر فانتزی درخشانتر باشد.
دو سال بعد، «کتاب سبز / Green Book» (۲۰۱۸) به کارگردانی پیتر فارلی، بار دیگر نگاه اسکار را به انسانگرایی بازگرداند. فیلم بر اساس داستانی واقعی، دربارهی دو مرد از دو جهان متفاوت است: یک رانندهی ایتالیاییتبار و یک پیانیست سیاهپوست در دههی ۱۹۶۰ آمریکا. آنها در سفری جادهای، مرز نژاد، طبقه و پیشداوری را پشت سر میگذارند. ویگو مورتنسن و ماهرشالا علی با رابطهای صادقانه و پر از طنز، فیلمی ساختند که یادآور دوستی بهعنوان شکل نهایی فهم متقابل بود. «کتاب سبز» نشان داد که ماجراجویی گاهی فقط شنیدن دیگری است.
و در پایان، «اوپنهایمر / Oppenheimer» (۲۰۲۳) ساختهی کریستوفر نولان، تازهترین حلقه از این زنجیرهی درخشان است؛ فیلمی که انفجار بمب اتمی را به استعارهای از وجدان انسان تبدیل میکند. نولان با ساختاری غیرخطی و بازی خیرهکنندهی سیلیان مورفی، ذهن دانشمندی را میکاود که جهان را تغییر داد، اما خود زیر بار آن خرد شد. موسیقی لودویگ گورانسون و ریتم طوفانی تدوین، تجربهای سینمایی خلق میکند که هم فکری است و هم هیپنوتیزمکننده. «اوپنهایمر» نهفقط فیلمی دربارهی علم یا تاریخ، بلکه دربارهی مسئولیت در برابر دانایی است.
از «پدرخوانده» تا «اوپنهایمر»، مسیر سینمای آمریکا از قدرت تا وجدان، از شکوه تا تردید امتداد یافته است. این آثار نشان میدهند که اسکار، در بهترین حالتش، فقط به فیلمهایی جایزه نمیدهد؛ بلکه به لحظاتی که سینما با انسان همصدا میشود.