دههی ۲۰۲۰ برای سینمای آمریکا دورهای از دگرگونیهای عمیق بود؛ نه فقط از نظر سبک یا تکنولوژی، بلکه در شیوهی روایتگری. فیلمها دیگر صرفاً در پیِ هیجان یا نمایشهای بصری نبودند، بلکه بهدنبال کشف ذهن، فروپاشی احساس و اضطرابِ انسان معاصر رفتند. در این دهه، سینمای آمریکا میان تجربهگرایی و درام انسانی، میان بحران هویت و میل به معنا در نوسان بود. آنچه میخوانید، مروری است بر چند نمونه از آثار شاخص و متفاوتِ این دوره — فیلمهایی که هرکدام به شکلی، زبان تازهای برای روایت پیدا کردند.
نخست، «پدر / The Father» (۲۰۲۰) ساختهی فلوریان زلر، یکی از درخشانترین درامهای دهه است؛ فیلمی که با بازی خیرهکنندهی آنتونی هاپکینز، مخاطب را مستقیماً در ذهن مردی گرفتار زوال عقل قرار میدهد. روایت از درون ذهن شخصیت شکل میگیرد؛ زمان و مکان در هم میریزد و تماشاگر همان سردرگمی و ترس را تجربه میکند که خودِ قهرمان حس میکند. «پدر» از دل سکوت و تکرار، به شکلی صادقانه از فقدان میگوید، بیآنکه احساسات را دستکاری کند. اسکار بهترین بازیگر مرد و فیلمنامهی اقتباسی، پاداشی بود برای فیلمی که مرز میان روایت و ادراک را از نو تعریف کرد.
در ادامه، «موجودات فقیر / Poor Things» (۲۰۲۳) به کارگردانی یورگوس لانتیموس، انفجاری از خلاقیت و بیقراری است. داستان بِلّا باکستر، زنی که پس از مرگ، بهدست دانشمندی دیوانه دوباره زنده میشود، در ظاهر اثری فانتزی و هجوآمیز است، اما در لایههای زیرین، روایتی از رشد، آزادی جنسی و استقلال فکری است. لانتیموس با ترکیب طنز سیاه، طراحی صحنهی سورئال و بازی مسحورکنندهی اما استون، جهانی میسازد که در آن زن، با کنجکاوی کودکانهاش، مرزهای قدرت و اخلاق را به چالش میکشد. «Poor Things» از جمله فیلمهایی است که نشان میدهد ماجراجویی ذهنی میتواند از هر سفر بیرونی عمیقتر باشد.
اما اگر بخواهیم از دنیای درون به سوی تعقیب و کنش حرکت کنیم، «زمانی برای مردن نیست / No Time to Die» (۲۰۲۱) آخرین پردهی حضور دنیل کریگ در نقش جیمز باند، نقطهای احساسی در تاریخ طولانی این فرنچایز است. فیلم، ماجراجوییای پرشور و درعینحال تراژیک است؛ باندی که دیگر شکستناپذیر نیست و باید با مفهوم فداکاری روبهرو شود. کریگ، باند را از یک قهرمان کلاسیک به انسانی آسیبپذیر بدل کرد؛ مردی که مأموریت نهاییاش نه نجات جهان، بلکه بخشش خویش است. در این پایان، هیجان و اندوه در هم میآمیزند و میراثی انسانی از یک اسطوره بر جای میگذارند.
در سوی تجربیتر این دهه، «بروتالیست / The Brutalist» (۲۰۲۴) ساختهی بردلی کوپر، بازگشتی است به درامهای سنگین و شخصیتمحور با ساختاری کلاسیک و نگاهی مدرن. فیلم، داستان مهاجری یهودی است که پس از جنگ جهانی دوم، به آمریکا میآید تا رویای معماری و خلق دوبارهی زندگی را از نو بسازد. اما پشت این آرزو، نقدی از سرمایهداری، جاهطلبی و فروپاشی درونی نهفته است. کوپر با سبک بصری الهامگرفته از سینمای دههی پنجاه، اثری میسازد که هم شاعرانه است و هم پر از تلخیِ واقعیت. «بروتالیست» بیش از آنکه دربارهی معماری باشد، دربارهی ساختن و فروپاشیدن انسان است.
و در نهایت، نوبت به اثری تازه میرسد: «سلاحها / Weapons» (۲۰۲۵) از زک کرگر، فیلمساز فیلم تحسینشدهی Barbarian. در این اثر، ژانر تریلر و درام روانشناختی درهم تنیده میشوند. روایت از چند زاویهی مختلف پیش میرود و با افشای تدریجی حقیقت، پرسشی اخلاقی دربارهی خشونت و مسئولیت انسانی شکل میگیرد. «Weapons» ادامهی روندی است که در سینمای دههی ۲۰۲۰ رشد کرده: سینمایی که دیگر فقط میترساند یا هیجانزده میکند، بلکه وادارت میکند دوباره به خودت نگاه کنی.
از «پدر» تا «Poor Things»، از ویرانی ذهن تا معماری روح، فیلمهای آمریکایی این دهه نشان دادهاند که ماجراجویی دیگر در مرزهای جغرافیایی یا نبردهای بیرونی خلاصه نمیشود. این آثار، سفری هستند از واقعیت به ادراک، از بیثباتی به آگاهی. سینمای آمریکا، پس از یک قرن روایت بیرونی، دوباره به درون بازگشته — و شاید همین بازگشت، بزرگترین ماجراجویی آن باشد.