نقد مستند عصر افشاگری ۲۰۲۵؛ آیا ناشناخته‌های فضایی وجود دارند؟

حامد محبی - انتشار: 21 آذر 1404 12:10
ز.م مطالعه: 8 دقیقه
پاراج-
نقد مستند عصر افشاگری ۲۰۲۵؛ آیا ناشناخته‌های فضایی وجود دارند؟

در سال‌های طولانی، حرف‌وحدیث درباره حیات هوشمند غیر بشری و پدیده‌های ناشناس آسمانی بیشتر شبیه حاشیه‌ای بود که میان انجمن‌های اینترنتی و فیلم‌های علمی‌ـ‌تخیلی دست‌به‌دست می‌شد؛ اما انتشار جهانی مستند عصر افشاگری جریان را عوض کرد و بحثی که زمانی به چشم یک شوخی یا تئوری توطئه دیده می‌شد، ناگهان به مرکز توجه افکار عمومی رسید. از همان لحظه نخستِ سروصداها احساس کردم باید یک‌بار دیگر این ماجرا را جدی نگاه کنم و بفهمم پشت این تغییر ناگهانی چه ایستاده است.

دن فرح، کارگردان و نویسنده مستند، ادعا می‌کند دولت آمریکا نزدیک به هشتاد سال درباره وجود حیات غیرانسانی سکوت کرده و همین سکوت حالا به شکاف بزرگی در روایت رسمی تبدیل شده است. او ماجرا را نوعی «جنگ سرد» تازه میان قدرت‌های بزرگ بر سر فناوری‌های با منشا ناشناخته تصویر می‌کند؛ روایتی که کنجکاوی من را برانگیخت تا ببینم این ۱۰۹ دقیقه چقدر توانسته به حقیقت نزدیک شود و کجاها از پاسخ‌گویی بازمی‌ماند. این مقدمه، آغاز تلاش من برای واکاوی تجربه‌ای است که فرح آن را افشاگری می‌نامد و من می‌خواهم آن را از زاویه یک تماشاگرِ درگیر و منتقد با شما به اشتراک بگذارم. با نقد و بررسی مستند عصر افشاگری همراه این مطلب باشید.

معماری روایت؛ فاصله‌گرفتن از الگوهای فرسوده

داستان مستند عصر افشاگری

آنچه بیش از هر چیز در آغاز «عصر افشاگری» توجهم را جلب کرد، تلاش آگاهانه دن فرح برای رها شدن از کلیشه‌های تکراری مستندهای مرتبط با UFO بود. او به‌جای نمایش شاهدان هیجان‌زده‌ای که با روایت‌های مبهم سعی در اثبات دیده‌های خود دارند، سراغ مقام‌های ارشد دولتی، نظامی و اطلاعاتی می‌رود؛ افرادی که حضورشان به‌تنهایی سطح گفت‌وگو را از حاشیه به متن منتقل می‌کند. مجموعه این ۳۴ نفر، با پشتوانه مسئولیت‌هایی که داشته‌اند، وزن تازه‌ای به موضوع می‌دهند و مسیر روایت را از همان ابتدا جدی می‌سازند.

بخش قابل‌توجه نیمه نخست فیلم بر جلسات کنگره و بحث‌های پیرامون UAP استوار است؛ جایی‌که نمایندگان دو حزب، بر اساس اسناد طبقه‌بندی‌شده، خواستار پیگیری دقیق‌تر پرونده می‌شوند. همین تمرکز بر چارچوب سیاسی و امنیتی باعث می‌شود حس کنم در حال تماشای یک بررسی رسمی هستم، نه تکرار یک داستان تخیلی. فرح با انتخاب چهره‌هایی مانند مارکو روبیو، کرستن گلیبراند، مایک راوندز و ژنرال جیمز کلاپر، پرسش اصلی فیلم را در چارچوب «تهدید بالقوه علیه امنیت ملی» قرار می‌دهد. نتیجه این رویکرد روایتی‌ست که فراتر از هیجان‌سازی حرکت و برای مدتی، همان ادعای حقیقت‌محور بودن خود را حفظ می‌کند.

سنگینی شهادت؛ وقتی صاحبان پرونده لب باز می‌کنند

شاهدان مستند عصر افشاگری

یکی از نقاط اتکای «عصر افشاگری» حضور کسانی‌ست که سال‌ها در قلب ساختار امنیتی آمریکا بوده‌اند و اکنون همان محرمانه‌هایی را روایت می‌کنند که خودشان زمانی از آن محافظت می‌کردند. این چهره‌ها (از مدیران اطلاعاتی تا مقام‌های ارشد نظامی) به‌محض ظاهر شدن، سطح بحث را بالا می‌برند و اجازه نمی‌دهند مخاطب موضوع را با معیارهای معمول این ژانر بسنجند.

در این میان، لوئیس الیزوندو بیش از همه به چشم می‌آید. او که مدیریت برنامه UAP در پنتاگون را برعهده داشته، نقش راوی محوری را به‌گونه‌ای ایفا می‌کند که روایتش شبیه یک کلاس تحلیل امنیتی پیش می‌رود؛ با تخته، نشانه‌گذاری و تلاش برای ارائه چارچوب‌های قابل فهم. برای او، مسئله «تنها نبودن» نه یک احتمال، بلکه نتیجه‌ای قطعی است. تضاد میان لحن تحلیلی او و شهادت‌های آرام‌تر دیگران باعث می‌شود حضورش بخشی از ریتم روایت را بسازد.

اما نقطه اوج این فصل جایی‌ست که افرادی مانند جی استراتون جلوی دوربین قرار می‌گیرند؛ کسی‌که مسئولیت مستقیم بررسی پدیده UAP را داشته و اکنون ادعا می‌کند شخصا سفینه‌های غیرانسانی و موجودات سرنشین آن‌ها را دیده است. وقتی این شهادت‌ها در کنار چهره‌هایی چون مارکو روبیو و ژنرال جیمز کلاپر قرار می‌گیرد (کسانی‌که موضوع را به‌عنوان یک تهدید جدی برای امنیت ملی صورت‌بندی می‌کنند) ترکیب حاصل، وزن ادعاها را بالا می‌برد. برای من به‌عنوان بیننده، این مجموعه اظهارنظرها پرسشی بنیادی ایجاد کرد: چه چیزی آن‌قدر مهم بوده که این افراد حاضر شده‌اند اعتبار حرفه‌ای خود را در معرض قضاوت عمومی قرار دهند؟

قلب تپنده داستان؛ رقابتی پنهان بر سر فناوری ناشناخته

تصاویر مستند عصر افشاگری

از میانه روایت، مستند مسیر تازه‌ای باز می‌کند و از پرسش «آیا UAP وجود دارد؟» عبور خواهد کرد تا به ادعایی بسیار جسورانه‌تر برسد: رقابتی جهانی بر سر مهندسی معکوس فناوری‌هایی که منشا آن‌ها غیرانسانی توصیف می‌شود. در این نقطه، الیزوندو و دیگر چهره‌های اصلی روایت می‌گویند ایالات متحده و چند قدرت بزرگ دیگر سال‌هاست بقایای این فناوری را بازیابی کرده‌اند و مخفیانه در تلاش‌اند از آن مزیت ژئوپلیتیکی بسازند. فیلم حتی پا را فراتر می‌گذارد و این تلاش را نوعی «جنگ سرد» تازه می‌نامد؛ جنگی که محور آن، رسیدن به سامانه‌های ضدجاذبه است. استدلال الیزوندو ساده است: انتشار عمومی این اطلاعات، خطر افتادن فناوری به دست رقبا را بالا می‌برد.

در ادامه، مستند به عقب می‌رود و این ادعا را مطرح می‌کند که دولت آمریکا از دهه ۱۹۴۰ و پس از حادثه رازول، از وجود موجودات غیرانسانی مطلع بوده و طی ۸ دهه با اتکا به تمسخر عمومی، انکار رسمی و عملیات اطلاعاتی تلاش کرده موضوع را از دستور کار جامعه دور نگه دارد؛ اما درست همین‌جا مسئله‌ای جدی خودش را نشان می‌دهد؛ چون فرضیه یک عملیات مخفی هشتاد ساله با مشارکت هزاران نفر، از منظر منطق امنیتی و مدیریت اطلاعات، پایدار و قابل‌پنهان‌ماندن نیست. این نقطه‌ای است که به‌عنوان بیننده، احساس می‌کنم روایت مستند از زمین واقعیت کمی فاصله می‌گیرد.

اوج ادعاهای جنجالی مستند زمانی‌ست که درباره «موجودات بیولوژیکی» صحبت می‌شود؛ این‌که آمریکا نه‌تنها به فناوری، بلکه به بقایای موجودات سرنشین این سفینه‌ها هم دسترسی دارد؛ اما همان‌طور که در شهادت‌های سال ۲۰۲۳ داوود گراش دیدیم، این گزاره بدون هیچ سند فیزیکی تکرار می‌شود. مستند هم در نهایت چیزی بیش از شهادت شفاهی ارائه نمی‌دهد و بیننده را در موقعیتی قرار خواهد داد که باید یا اعتماد کند یا تمام روایت را به‌عنوان ادعایی اثبات‌نشده کنار بگذارد.

همچنین بخوانید:

پارادوکس طبقه‌بندی؛ بن‌بستی که روایت را متوقف می‌کند

با وجود شروعی محکم و متکی بر شهادت‌های سنگین، مستند درست در جایی دچار لغزش می‌شود که باید مهم‌ترین دارایی خود را رو کند: شواهد. فیلم ادعا می‌کند اطلاعات کلیدی همچنان «طبقه‌بندی‌شده» است و همین جمله، تمام وزن روایت را نیمه‌کاره رها می‌کند. بیننده طبیعی است که بپرسد: «پس مدرک چیست؟» اما پاسخ تکراری و بی‌حاصل «نمی‌توانیم بگوییم» عملا تلاش فرح را کم‌اثر می‌کند. تصاویر ارائه‌شده نیز چیزی فراتر از همان ویدیوهای تکرار شونده و در دسترس اینترنت نیست و بار روایت به‌جای سند، روی شانه گفتار شاهدان می‌افتد. همین وابستگی به کلام باعث می‌شود مصاحبه‌شوندگان گاه به اغراق و تشبیه‌های بی‌پشتوانه پناه ببرند؛ تشبیه‌هایی که نه اعتبار علمی دارند، نه به فهم موضوع کمک می‌کنند.

در ادامه این مسیر، یک تناقض اساسی شکل می‌گیرد: مستند جهت افشاگری ساخته شده، اما از افشا ناتوان است. نظر چهره‌هایی مانند جوشوا سمتر، عضو پنل ناسا، نیز همین را تایید می‌کند؛ او می‌گوید ادعاهای خارق‌العاده بدون شواهد فیزیکی قابل اتکا نمی‌مانند و طبقه‌بندی‌شدن اطلاعات بیشتر به ماهیت فناوری‌های انسانی مربوط است تا پنهان‌کاری درباره موجودات غیر زمینی. نتیجه آن است که پایان مستند به یک معمای حل‌نشده تبدیل می‌شود؛ وضعیتی که بیننده را میان دو انتخاب معلق می‌گذارد: یا باید به گفته مقامات اعتماد کند یا نبود شواهد کافی را جدی بگیرد. همین دوگانگی، بخش پایانی مستند را به ضعیف‌ترین حلقه آن تبدیل می‌کند.

پیامی فراتر از بشقاب‌پرنده؛ اهمیت واقعی مستند کجاست؟

تصویر بشقاب پرنده

با وجود همه ضعف‌ها در ارائه شواهد، «عصر افشاگری» ارزش خود را از مسیر دیگری به دست می‌آورد. مستند بیش از آن‌که درباره موجودات غیر زمینی باشد، درباره شکاف رو‌به‌گسترش اعتماد میان جامعه و ساختار قدرت است. دن فرح آشکارا امیدوار است روایتش جرقه گفت‌وگویی عمومی باشد؛ گفت‌وگویی که شاید دولت آمریکا را وادار کند پس از جلسات کنگره، بالاخره موضع روشنی اتخاذ کند. این حجم از شهادت‌های رسمی و تناقض‌هایی که میان روایت‌های دولتی و گفته‌های شاهدان پدیدار می‌شود، نشان می‌دهد سال ۲۰۲۵ دوره‌ای است که نیاز به بازخوانی و تحلیل دقیق دارد.

وقتی سناتورها، افسران اطلاعاتی و مقام‌هایی که سال‌ها در لایه‌های عمیق امنیتی فعالیت کرده‌اند جلوی دوربین می‌گویند «اطلاعات پنهان شده»، همین بیان، مستقل از صحت ادعاها، نوعی افشاگری محسوب می‌شود. از دل این سخنان می‌توان دید که نوعی بحران اعتماد شکل گرفته است؛ بحرانی که اهمیت مستند را از مرز بحث‌های علمی‌ـ‌تخیلی فراتر می‌برد. این‌که منشا این پدیده‌ها واقعا بیگانه باشد یا فناوری پیشرفته یک رقیب جهانی یا حتی نتیجه یک عملیات روانی، اصل ماجرا را تغییر نمی‌دهد: چیزی در لایه‌های بالای حاکمیت در جریان است و مستند تلاش می‌کند این شکاف را به چشم مخاطب بیاورد. «عصر افشاگری» در نهایت درباره ورود یک حقیقت لرزان و مناقشه‌برانگیز به زندگی روزمره ماست؛ حقیقتی که نظام قدرت دیگر قادر به مهار کامل آن نیست.

این مستند ارزش دیدن دارد؟

«عصر افشاگری» در مجموع تلاش می‌کند بحث UAP را از حاشیه روایت‌های عامه‌پسند بیرون بکشد و به سطح گفت‌وگوی رسمی برساند؛ تلاشی که با حضور ۳۴ مقام سیاسی، نظامی و اطلاعاتی و حذف چهره‌های کم‌اعتبار موفق شده بخشی از ذهنیت عمومی را تغییر دهد. برای من، قدرت اصلی مستند در همین شهادت‌هاست؛ جایی‌که مجموعه‌ای از افراد مسئول، ناگهان تصمیم می‌گیرند بخش‌هایی از سکوت طولانی‌مدت دولت را به چالش بکشند؛ بااین‌حال، نبود شواهد فیزیکی و اتکای بیش‌ازحد روایت به اظهارنظرهای اغراق‌آمیز، مستند را از نیمه مسیر دچار ضعف می‌کند و اجازه نمی‌دهد ادعاهای بزرگش به اندازه کافی قانع‌کننده جلوه کنند.

با این‌وجود، تجربه تماشای مستند ارزشمند است؛ نه به‌این دلیل که «پاسخ قطعی» ارائه می‌دهد، بلکه چون پرده‌ای از یک شکاف عمیق سیاسی و امنیتی کنار می‌زند. من امتیاز ۵ از ۱۰ را برای همین کیفیت دوگانه در نظر می‌گیرم: ترکیبی از جسارت در طرح مسئله و ناتوانی در ارائه سند. تماشای مستند را توصیه می‌کنم؛ البته با ذهنی باز و نگاهی انتقادی. حالا مشتاقم بدانم برداشت شما چیست: آیا این شهادت‌ها حس اعتماد ایجاد کردند یا بر تردیدهایتان افزودند؟ دیدگاه‌های شما می‌تواند این بحث را از محدوده این مستند فراتر ببرد و به گفت‌وگویی گسترده‌تر درباره معنای «افشاگری» در جهان امروز تبدیل کند.

دیدگاه های کاربران
هیچ دیدگاهی موجود نیست
پربازدیدترین مقالات
پربازدیدترین خبرها
جدیدترین اخبار