بهترین سریال های براساس واقعیت
سریال های براساس واقعیت، حسی متفاوت نسبت به سریالهای معمولی را منتقل میکنند. این سریالها به ما این توانایی را میدهند که بتوانیم در اعماق داستانهایی که نهتنها تخیلی نیستند، بلکه واقعا روزی اتفاق افتادهاند قدم بزنیم. همین واقعیت، تماشای این سریالها را به تجربهای عمیقتر و تاثیرگذارتر تبدیل میکند. وقتی میدانی وقایع رخ داده در سریالها از دل زندگی واقعی بیرون آمده، هر صحنه، هر دیالوگ و هر شخصیت، معنا و وزن بیشتری پیدا میکند. دیگر فقط یک روایت جذاب نیست؛ پشت هر لحظهاش واقعیت نهفته است. اگر شما هم مثل من عاشق داستانهای واقعی هستید و دوست دارید با چشمانی بازتر به جهان و اتفاقات آن نگاه کنید، این فهرست پاراج، قطعاً برای شما جذاب خواهد بود.
بهترین سریال های براساس واقعیت
آماده باشید تا با این سریالها به دنیایی از واقعیتهای شگفتانگیز قدم بگذارید! در نظر داشته باشید که برای این مقاله آلبوم عکسهای مرتبط و تیزرهای تخصصی نیز تهیه شده که ممکن است برای شما مفید باشد، همچنین میتوانید به سریال مورد علاقه خود امتیاز و نظر بدهید.
امپراتوری که با یک دروغ ساخته شود، دیر یا زود بالاخره با برملا شدن حقیقت سرنگون خواهد شد. یکی از برجسته ترین نکات فیلمها و سریال های بر اساس واقعیت همین درس های کوچکی است که به ما میدهند.
داستان دراپ اوت به زندگی واقعی الیزابت هولمز، بنیانگذار استارتاپ ترانوس میپردازد. هولمز با ایدهای نوآورانه برای آزمایش خون با استفاده از یک قطره خون، دنیا را به شگفتی وا داشت و سرمایهگذاران بزرگی را به خود جذب کرد. اما این ایده بزرگ، چیزی جز یک فریب عظیم نبود که در نهایت به سقوط شرکت و دادگاهی شدن هولمز انجامید. سریال با دقتی خیرهکننده به شرح صعود و سقوط این نابغهنمای دنیای فناوری میپردازد و نشان میدهد که چگونه ترکیب هوشمندی، اعتماد به نفس کاذب و دروغهای پیچیده، میتواند یک شرکت چند میلیارد دلاری را به پرتگاه نابودی بکشاند.
نکته جالبی که شاید توجه بینندگان را جلب کند، استایل منحصر به فرد الیزابت هولمز در سریال است. آماندا سایفرد در طول قسمتهای پایانی سریال، با پوشیدن کت و شلوار مشکی و کفشهای پاشنهبلند معروف هولمز، به زیبایی به نمایش این شخصیت پرداخته است. جالب اینجاست که خود سایفرد از این کفشها بهشدت ناراضی بود و بین صحنهها آنها را در میآورد تا از ناراحتی ناشی از پاشنههای بلند رها شود!
سریال دراپ اوت توانست در کنار جذب تماشاگران، افتخارات بسیاری کسب کند. آماندا سایفرد برای نقشآفرینی خیرهکنندهاش، برنده جایزه امی بهترین بازیگر زن در یک سریال کوتاه شد، که نشاندهنده عمق و قدرت اجرای او در این نقش پیچیده است.
گریس دیگر داستان زندگی گریس مارکس، زنی ایرلندی که در قرن نوزدهم به کانادا مهاجرت کرده و بهعنوان خدمتکار مشغول به کار است را روایت میکند. بعد از وقوع دو قتل مرموز در خانهای که در آن کار میکرد، گریس به اتهام همدستی دستگیر میشود. او مدعی است که از این جنایات چیزی به خاطر ندارد و سریال از خلال جلسات او با دکتر سایمون جردن، روانپزشکی که برای بررسی وضعیت روانی او مأمور شده، به مرور زندگی و رازهای پنهان او را آشکار میکند.
یکی از نکات جالب توجه این است که سارا پالی از همان سال ۱۹۹۶، وقتی که رمان منتشر شد، تلاش کرد حقوق اقتباس این اثر را به دست آورد، اما به دلایلی این پروژه ۲۰ سال طول کشید. برای تبلیغ سریال، نسخههایی از کتاب در مکانهای مختلف کانادا پنهان شدند که هرکدام حاوی یادداشتی از مارگارت اتوود بودند. این نوع از تبلیغ خلاقانه، مخاطبان را بیشتر با داستان عجیب و رمزآلود گریس درگیر کرد و توانست جایگاهی برای خود در لیست بهترین سریال های بر اساس واقعیت به دست بیاورد.
از جزئیات ظریف دیگر، صحنهای در سریال است که گریس تکهدوزی خود را به دکتر جردن نشان میدهد و به او درباره سنتی قدیمی که در مرکز این تکهدوزیها رنگ قرمز قرار میگیرد، توضیح میدهد. این قرمز نماد قلب یا اجاق گرم خانه است. چنین جزئیات کوچکی سریال را بهخوبی به فرهنگ و آداب زمانه پیوند میزند.
سریالی که از همان لحظه آغاز، شما را به دنیای پیچیدهای از آزار، تعقیب و زخمهای روانی میبرد و تا انتها رهایتان نمیکند.
داستان سریال حول تجربه گد از تعقیب شدن توسط یک زن به نام مارثا میچرخد. او به عنوان یک کمدین جوان در یک بار با مارثا آشنا میشود و در ابتدا به نظر میرسد که فقط یک مشتری معمولی است. اما خیلی زود این زن وارد زندگی او میشود و شروع به تعقیب و اذیت کردنش میکند؛ از ارسال هزاران پیام و ایمیل گرفته تا دنبال کردن او در خیابان و ظاهر شدن در برنامههای کاریاش. در طول چهار سال، مارثا به بخشی از زندگی روزمره او تبدیل میشود، اما گد بهسختی قادر به جدایی از این وضعیت میباشد.
مجله اینترنتی گاردین به نقد از این سریال گفت: در دسته سریال های واقعی بچه گوزن نسبت به دیگر موارد این لیست به شکلی فوقالعاده فیلمبرداری شده و شبیه به یک فیلم ترسناک است. نماهای نزدیک ناراحتکننده، زاویههای کج و فضایی ترسناک و گیجکننده دارد. بعضی مواقع ترسناک است و گاهی وحشتناک. تنش داستان مدام بیشتر میشود. گد پیچیدگی اخلاقی نمایش را برای تلویزیون ساده نکرده، بلکه بیشتر به مناطق خاکستری آن پرداخته است. از میان موضوعات چالشبرانگیز، این اثر به مسائلی مثل شرم، بیرحمی، خود نفرتی، شوخی، غرور، ترحم، بیماری روانی، گناه، تنهایی، کنترل تعقیب، خواستهها، مواد مخدر، امید و ناامیدی میپردازد.
از گذشته تا کنون اتفاقات بحث برانگیز زیادی افتاده که میتوانند یک سناریو جذاب برای ساخت فیلم و سریال های بر اساس واقعیت باشند. از اتفاقات جنگی، فلسفی تا از خودگذشتگیها و نجات دیگران، ولی این بار داستان فرق میکند، موضوع در رابطه با یک رهبر مذهبی و کشمکش های آن با دولت و پلیس است.
داستان سریال به وقایع محاصره ۵۱ روزه مقر فرقه داویدیان در واکو، تگزاس در سال ۱۹۹۳ میپردازد؛ جایی که دیوید کرش، رهبر مذهبی این فرقه، با نیروهای فدرال درگیر میشود. این محاصره با شروع عملیات توسط ATF (دفتر الکل، دخانیات، سلاح و مواد منفجره) آغاز شد و در نهایت با یک تراژدی انسانی به پایان رسید. واکو با نمایش دقیق لحظات حیاتی، از مذاکرات تا برخوردهای مسلحانه، شما را به دل این بحران میبرد.
یکی از نکات جالب درباره ساخت این سریال، کاهش ۳۰ پوند وزن توسط تیلور کیچ برای ایفای نقش دیوید کرش بود. او به شکلی کاملاً متعهدانه این نقش را ایفا کرد تا شخصیت پیچیده و کاریزماتیک کرش را بهخوبی به تصویر بکشد. همچنین، آخرین قسمت سریال در ۲۸ فوریه ۲۰۱۸، مصادف با بیست و پنجمین سالگرد آغاز محاصره در سال ۱۹۹۳ پخش شد، که این تصمیم نمادی از تکرار تاریخ و اهمیت این واقعه بود.
این سریال درام توانسته نظر مثبت 76 درصد از بینندگان و 70 درصد از کاربران سایت معروف روتن تومیتوز را برای خود کسب کند. همچنین سریال نامزد دریافت جوایز مختلفی شد، از جمله جایزه امی برای بهترین بازیگر نقش مکمل.
داستان سریال درباره جیمز، پسری است که از دوران کودکی دچار آشفتگیهای روانی بوده و به اشتباه باور دارد که یک قاتل روانی است. او که مدتهاست حیوانات را بهعنوان قربانیهایش انتخاب میکند، حالا تصمیم دارد تا اولین انسان را بکشد و هدفش کسی نیست جز آلیسا، دختر عجیب و مرموزی که به تازگی با او آشنا شده است. آلیسا، از زندگی خانوادگی بیسر و سامانش فرار میکند و جیمز را تشویق میکند تا با او در جادههای ناشناخته فرار کند. در این سفر جادهای، هر لحظه پر از تنش و کنجکاوی است؛ از تلاش برای فرار از پلیس گرفته تا مواجهه با تاریکترین افکار و احساسات درونیشان.
یکی از نکات جالب این سریال این است که براساس یک داستان واقعی ساخته شده، تمامی کاراکترهای فیلم الهام گرفته از شخصیتهای واقعی آنها میباشند. هرچند داستان سریال در زمان حال رخ میدهد، اما یکی دیگر از نکات جالب فیلم انتخاب خودروها است، تمامی خودروهای استفاده شده در این سریال حتی تاکسیها مدل پایین و از کار افتاده هستند. این تصمیم هنری، به سریال فضایی خاص و نوستالژیک میدهد که بهطور عجیبی با دنیای سرد و خشن شخصیتها هماهنگی دارد. همچنین، استفاده از نسبت تصویر ۴:۳ در صحنههای فلاشبک، بهجای فیلترهای معمول، نوعی حس بصری خاص به بیننده میدهد که او را به راحتی به گذشته شخصیتها میبرد.
برای متوقف کردن بدترین جنایتکاران، گاهی باید در تاریکترین گوشههای ذهنشان کاوش کرد.
داستان سریال حول گروهی از پروفایل های FBI میچرخد که به عنوان اعضای واحد تحلیل رفتاری به بررسی و تجزیه و تحلیل جنایات پیچیده میپردازند. این گروه از تحلیل روانشناسی برای شناسایی و دستگیری جنایتکارانی که به عنوان "مظنون ناشناخته" شناخته میشوند، استفاده میکنند. هر قسمت یک پرونده جدید را بررسی میکند و در طول زمان، شخصیتها با چالشهای شخصی و حرفهای مختلفی روبرو میشوند.
یکی از نکات جالب درباره سریال این است که نقش پنهلوپه گارسیا در ابتدا فقط برای یک قسمت نوشته شده بود. اما به دلیل واکنش مثبت مخاطبان به شخصیت و بازی کرستن ونگزنس، او به یکی از شخصیتهای اصلی و محبوب سریال تبدیل شد.
در سایت گاردین به نقد از این سریال آمده: عجیب است، اما واقعاً از افتتاحیه فصل جدید دروگر مرگ لذت نبردم؛ تیم کری بیش از حد کارتونی بود، با دندانهای پوسیده و رفتارهای عجیب و غیرواقعی. همچنین یک داستان احساسی به شخصیت او اضافه کرده بودند تا این هیولای شرور را توضیح دهند، که برای ذهنهای جنایتکار که در دسته سریال های واقعی قرار دارد غیرمعمول بود. قاتلان در این سریال معمولاً افراد شکنجهشده، جذاب یا نابغه نیستند؛ آنها آدمهای حقیر، شکارچی و بازنده هستند درست مانند واقعیت.
داستان فصل اول، محاکمه قتل نیکول براون سیمپسون و رونالد گلدمن را دنبال میکند، که در آن او. جی. سیمپسون به عنوان متهم اصلی قرار میگیرد. این پرونده نه تنها یک درام حقوقی پر از پیچیدگیهای قانونی بود، بلکه به بازتابی از تنشهای نژادی و اجتماعی در آمریکا تبدیل شد. از جلسات دادگاه گرفته تا برخوردهای جنجالی وکیلها و دادستانها، سریال هر زاویه از این داستان بزرگ را با دقت نشان میدهد.
یکی از حقایق جالب درباره این سریال این است که کوبا گودینگ جونیور، بازیگر نقش سیمپسون، پس از ایفای این نقش اعلام کرد که این تجربه برای او چنان سنگین بود که ماهها طول کشید تا از تأثیرات آن رها شود. همچنین سارا پلسون، که نقش مارشیا کلارک، دادستان پرونده را بازی کرد، پس از دریافت جایزه امی برای بهترین بازیگر نقش اول زن، در سخنرانی خود بهطور عمومی از کلارک به خاطر قضاوت نادرست در دوران محاکمه عذرخواهی کرد؛ عذرخواهیای که نشاندهنده عمق تاثیر این نقش بر او بود.
این سریال در مراسم امی جوایز متعددی را از آن خود کرد، از جمله بهترین بازیگر نقش اول زن برای سارا پلسون و بهترین بازیگر نقش مکمل برای استرلینگ کی. براون. این سریال همچنین جایزه گلدن گلوب و چندین جایزه معتبر دیگر را نیز به دست آورد و به یکی از بهترین سریال های بر اساس واقعیت آن سال تبدیل شد.
قدرت، خیانت و جنون در دل یک امپراتوری افسانهای؛ اما این بار، از نگاه امپراتوری که خودش هم باور نمیکرد روزی فرمانروایی کند.
سریال بر اساس داستان واقعی زندگی امپراتور کلادیوس، که به خاطر ضعفهای جسمانی و لکنت زبانش، سالها توسط اطرافیانش نادیده گرفته میشد، ساخته شد. او که توسط خانوادهاش به عنوان یک فرد ناتوان و ضعیف شناخته میشد، در نهایت به طور غیرمنتظرهای به قدرت رسید. از پشتپردههای توطئههای خانوادگی تا جنایات وحشتناک امپراتوری، این سریال پرده از خیانتها و جنونهای شخصیتهای تاریخی بزرگ برمیدارد.
از حقایق جالب این سریال، میتوان به این اشاره کرد که جان هرت ابتدا از ایفای نقش کالگولا خودداری کرد، اما پس از دعوت به مهمانی تولید، تصمیمش را تغییر داد و نقش را پذیرفت.
سریال من، کلادیوس بهدلیل بازیهای برجسته و دکورهای تاریخیاش تحسین شد و موفق به دریافت چندین جایزه بفتا، از جمله بهترین بازیگر برای دریک جاکوبی و سیان فیلیپس شد. همچنین این سریال در سال ۱۹۷۸ موفق به کسب جایزه امی برای طراحی صحنه شد و در فهرست ۱۰۰ سریال برتر تاریخ تلویزیون توسط مجله تایم قرار گرفت. این سریال با روایتی بینظیر و بازیهایی که زمان را پشت سر میگذارند، هنوز هم یکی از مهمترین آثار تاریخی در تلویزیون به شمار میآید و در کنار دیگر آثار شاهکار بریتانیایی جایگاه ویژهای دارد.
یک فاجعه عظیم که بعد از گذشت چندین دهه هنوز اثرات آن پابرجاست.
سریال بر اساس یک داستان واقعی در رابطه با حادثه انفجار نیروگاه هستهای چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ و عواقب آن تولید شد. نه تنها به بیان جزئیات تکنیکی این فاجعه میپردازد، بلکه بر واکنش افرادی تمرکز دارد که جان خود را به خطر انداختند تا از فاجعههای بدتر جلوگیری کنند. از آتشنشانانی که در لحظات ابتدایی برای مهار آتش به محل حادثه اعزام شدند، تا معدنچیانی که در شرایط وحشتناکی به حفاری زیر راکتور آسیبدیده پرداختند، این سریال هر لحظه را با دقت و عمق به تصویر میکشد.
سایت راجر ایبرت به نقد از این فیلم گفت: "چرنوبیل" ممکن است برای بینندگان HBO که به روایتهای پیچیده و پرپیچ و خم سریال های مینی مانند "اشیاء تیز" و "دروغهای کوچک بزرگ" عادت دارند، بهسختی جذاب باشد. این سریال به اندازه آن برندگان جوایز برای جمعیت عام جذاب نیست، اما به همان اندازه دستاورد بزرگی است. بیرون کشیدن سرگرمی از چیزی خشک مثل فیزیک پشت فروپاشی هستهای و اشتباهات دولتی که هم منجر به آن شد و هم تلاش کرد آن را پنهان کند، بسیار دشوار است. اما قسمت پایانی "چرنوبیل"، که بین جلسات دادرسی درباره آن روز سرنوشتساز و خود حادثه برش میزند، حس یک پایان پاداشدهنده برای سفری تلویزیونی فوقالعاده را دارد. شما باید آن را تماشا کنید.
این سریال با نمایش جزئیات زندگی واقعی سربازان و ارتباط آنها با یکدیگر، به تصویر کشیدن لحظات بزرگ جنگ جهانی دوم میپردازد. از پیادهسازی در نرماندی تا نبرد باتاژ بولژ، هر قسمت با دقت و جزئیات ساخته شده است. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد سریال این است که هر قسمت با مصاحبهای کوتاه با سربازان واقعی ایزی کمپانی آغاز میشود، که احساسات و تجربیات واقعی آنها را به نمایش میگذارد و ارتباطی انسانی و واقعی با داستان فراهم میکند.
نکته جالبی که در پشت صحنه ساخت این سریال وجود دارد، این است که بازیگران قبل از شروع فیلمبرداری یک دوره آموزشی و تمرینی سخت را گذراندند تا بتوانند تجربیات واقعی سربازان را درک کنند. این دوره شامل دویدنهای طولانی و شرایط سخت نظامی بود تا بازیگران درکی واقعی از زندگی در میدان جنگ پیدا کنند. همچنین برای افزایش دقت تاریخی، بسیاری از بازیگران با کهنهسربازان واقعی در ارتباط بودند و حتی برخی از صحنهها با توصیه و اصلاح سربازان تغییر یافت تا واقعیت را بهتر به تصویر بکشند.
بودجه این سریال به طرز چشمگیری بالا بود و به حدود ۱۲۵ میلیون دلار رسید، که در آن زمان برای یک سریال تلویزیونی بیسابقه بود. اما این سرمایهگذاری عظیم باعث شد که جوخه برادران به یکی از پرهزینهترین و معتبرترین آثار جنگی در تلویزیون تبدیل شود. سریال توانست جوایز امی متعددی را از آن خود کند، از جمله بهترین مینیسریال و بهترین کارگردانی، و در سال ۲۰۰۲ به عنوان یکی از بهترین سریال هایی که براساس واقعیت ساخته شدهاند شناخته شد.
سخن پایانیدر نهایت، سریالهایی که بر اساس واقعیت ساخته شدهاند، نه تنها مخاطب را به تماشای داستانی جذاب و پرهیجان میکشانند، بلکه او را به سفری در دل وقایع تاریخی و اجتماعی میبرند. هر یک از این آثار، از جوخه برادران گرفته تا چرنوبیل، به شکلی منحصر به فرد و تاثیرگذار روایتهایی از گذشته را زنده میکنند و مخاطب را با ابعاد پنهان و گاه تکاندهنده این وقایع آشنا میسازند. تماشای چنین سریالهایی نه تنها سرگرمکننده است، بلکه فرصتی برای تامل درباره مسائل بزرگتر اجتماعی، سیاسی و انسانی به شمار میرود. هر کدام از این سریالها با دقت در جزئیات، بازیهای قدرتمند و قصهگویی بینقص، اثری ماندگار در ذهن مخاطب به جای میگذارند و به ما یادآوری میکنند که واقعیت، گاهی پیچیدهتر و هیجانانگیزتر از تخیل است.