بهترین سریال های سیاسی | آپدیت 2025

طمع، ایدئولوژی، امید، ترس و عطش قدرت، موادی که برای بهترین سریال های سیاسی به آنها نیاز داریم! تماشای سیاستمدارانی که با استفاده از هر روشی سعی دارند قدرت را به دست بگیرند و آن را حفظ کنند. نمایشی از دروغها، خندههای تصنعی، فساد و ذهنهای نخبه که انتهای سیم عروسکگردانی به آنها وصل شده.
تماشای یک سریال سیاسی خوب فقط سرگرمی نیست؛ این تجربهای است که مخاطب را وادار میکند تا از خود بپرسد: قدرت واقعاً به چه بهایی به دست میآید؟ این ژانر، بیش از آنکه قصه بگوید، ضربان تند تاریخ را ثبت میکند در اتاقهای بحران، دفاتر بیضی، پارلمانهای سنگی و جلسات محرمانه.
لیست سریال های سیاسی ارزشمند برای دیدن
در این مطلب، بهترین سریال های سیاسی را نه بر اساس ذوق شخصی، بلکه طبق امتیازهای معتبر IMDb بررسی میکنیم. از طنازی بریتانیایی گرفته تا بدبینی آمریکایی، از درام سلطنتی تا تریلرهای امنیتی، هر اثر نگاهی یکتا به دنیای قدرت دارد. بسیاری از آنها با مشورت مقامات واقعی ساخته شدهاند و گاه آنقدر دقیقاند که به خود سیاست شکل دادهاند.



چه میشد اگر سیاست همانقدر که باید، شریف، آرمانگرا و عقلانی بود؟ بال غربی پاسخی است به این پرسش، نه در قالب یک شعار انتخاباتی، بلکه بهعنوان یک رویاپردازی هنرمندانه از دولتی که میتوانست باشد. این سریال به قلب کاخ سفید خیالی رئیسجمهور جوزایا بارتلت میرود؛ جایی که کارمندان بلندپایه نه برای منافع حزبی، بلکه برای خیر عمومی شبانهروز تلاش میکنند.
با نویسندگی خیرهکننده آرون سورکین، دیالوگها برق میزنند و قدمزدنهای همزمان با بحثهای سیاسی، ریتمی خاص به روایت میدهد؛ فرمی که بعدها امضای سبک سریال شد. ساختار روایی اثر به جای تمرکز بر رسوایی یا توطئه، بر جزئیات خستهکننده اما حیاتی سیاستگذاری تمرکز دارد و از همینجاست که بال غربی به سریالی فرهنگی تبدیل میشود، نه فقط سرگرمکننده.
واقعگرایی چشمگیر صحنهها مدیون همکاری نزدیک با مشاوران سیاسی واقعی، از جمله اعضای پیشین کاخ سفید است. سریال نهتنها تحسین گسترده منتقدان را برانگیخت، بلکه در دل بینندگان بهعنوان نسخهای خوشبینانه از سیاست جا خوش کرد.
در عصری که بدبینی به ساختار قدرت به اوج رسیده بود، این اثر بهمثابه فانتزی شایستهسالاری عمل کرد. تماشای بال غربی نه فقط شناختن سیاست، بلکه تجربهی دنیایی ممکن است؛ جهانی که در آن شرافت هنوز دست بالا را دارد. به همین دلیل است که بسیاری آن را هنوز هم بهترین سریال سیاسی دنیا میدانند.



طنز سیاسی، وقتی درست نوشته شود، میتواند برندهترین ابزار برای افشای حقیقت باشد. بله، آقای وزیر دقیقاً همین کار را میکند؛ بدون نیاز به اغراق یا فانتزی، تنها با نشان دادن سازوکار کند، پیچیده و گاه مضحک دولت. داستان حول جیم هکر، وزیر تازهکار و پرانرژیای میچرخد که در برابر نیرویی بهظاهر نامرئی قرار میگیرد: بوروکراسی حرفهای دولت، نمایندهای به نام سر هامفری که حفظ وضع موجود را وظیفه مقدس خود میداند.
قدرت واقعی این سریال در این است که چیزی را به تصویر میکشد که بهسختی درک میشود اما همیشه حس میشود: اینکه سیاست فقط درباره ایدهها و سخنرانیها نیست، بلکه درباره کنترل اطلاعات، مانورهای پشتپرده و مقاومت در برابر تغییر است. نویسندگان سریال با بهرهگیری از تجربههای واقعی کارمندان دولت، فضایی خلق کردهاند که هم خندهدار است، هم ترسناک از بس که واقعگرایانه است.
نبوغ سریال در این است که بدون نیاز به نمایش یک رسوایی بزرگ یا قتل سیاسی، تنها با بازیهای کلامی و مانورهای اداری، سیاست را تا مغز استخوان کالبدشکافی میکند. این اثر نشان میدهد که گاهی بزرگترین موانع اصلاحات نه دشمنان سیاسی، بلکه دوستان اداریاند.
بله، آقای وزیر یک نمونه ماندگار از سریال های سیاسی است که توانست فراتر از زمان و مرزها اثر بگذارد و هنوز هم در دانشگاههای سیاستگذاری عمومی تدریس میشود.
اگر قدرت مثل یک بازی شطرنج باشد، فرانک آندروود همان کسی است که قوانین را بازنویسی میکند و مهرهها را یکییکی از صفحه حذف میکند، نه با شلیک، بلکه با لبخند. خانه پوشالی با یک نگاه مستقیم به دوربین آغاز شد و دیوار میان مخاطب و سیاست را شکست. این سریال مخاطب را نه در جایگاه بیننده، بلکه در جایگاه شریک جرم قرار داد.
خانه پوشالی در زمانهای از راه رسید که اعتماد عمومی به سیاست به پایینترین حد خود رسیده بود و آن را با بیرحمی، بدبینی و جذابیتی مرگبار بازتاب داد. فرانک و کلر آندروود، زوجی که در بازی قدرت از هیچ چیزی دریغ نمیکنند، نماینده نسلی از سیاستورزاناند که اخلاق را مانعی برای صعود میبینند. بازی کوین اسپیسی در فصلهای ابتدایی، یکی از تاثیرگذارترین اجراهای دوران تلویزیون مدرن بود.
از نظر تاریخی، این سریال نقطه عطفی بود. نه فقط بهعنوان اولین تولید جدی نتفلیکس، بلکه بهخاطر تغییر مدل پخش و آغاز عصر بینجواچ واقعی. از لحاظ بصری، سریال با ظرافتی سینمایی ساخته شد و استفاده از شکستن دیوار چهارم، از شکسپیر وام گرفت تا روایت را شخصی و محرمانه کند.
با وجود پایان جنجالی و افول کیفیت در فصلهای آخر، خانه پوشالی هنوز هم در حافظه فرهنگی بهعنوان یکی از بهترین سریال های سیاسی شناخته میشود. یک هشدار، یک وسوسه و گاهی یک اعتراف.
قدرت همیشه در فریاد نیست، گاهی در سکوتی سنگین پنهان شده که تنها یک تاج آن را حمل میکند. تاج با دقتی وسواسگونه، روایت سلطنت ملکه الیزابت دوم را از آغاز سلطنتش تا مواجهه با بحرانهای شخصی و ملی بازگو میکند، اما آنچه این سریال را فراتر از یک درام تاریخی صرف میبرد، نگاه عمیقش به بهای انسانبودن در دل وظیفه است.
سریال با بودجهای بیسابقه ساخته شد و هر فصل آن به لحاظ بصری، استانداردی جدید برای تولیدات تلویزیونی تعریف کرد. از بازسازی اقامتگاههای سلطنتی تا طراحی لباسها و جزئیات صحنه، تاج بهگونهای ساخته شده که گویی زمان را فشرده کردهاند و روی صفحه پخش کردهاند. اما آنچه ماندگارتر است، انسانسازی شخصیتهایی است که همیشه از پشت نقاب مقام دیده شدهاند.
تاج توانسته با کنار زدن لایههای تشریفات سلطنت، زندگی درون کاخ را نهبهعنوان امتیاز، بلکه بهمثابه قفسی باشکوه به تصویر بکشد. این اثر نشان میدهد که سلطنت فقط قدرت نیست، بلکه انکار خود، حذف احساسات و اولویت دادن به نماد بر نیاز انسانی است.
در میان انبوه سریالهایی که به سیاست بهمثابه بازی نگاه میکنند، تاج با روایتی احساسیتر و درونیتر میدرخشد. مخاطبانی که شاید معمولاً به سراغ درام سلطنتی نمیروند، اینجا با قصهای مواجه میشوند که تاریخ را از قاب خانواده و وظیفه بازمینویسد.



وثیقه جایی آغاز میشود که بیشتر سریالها پایان میگیرند: با پیروزی در انتخابات. اما پیروزی، تنها شروع یک نبرد تازه است. در دنیای سیاست دانمارک، جایی که قدرت بهجای تکصدایی از دل ائتلاف و مذاکره زاده میشود، نخستوزیر شدن تنها یک بخش از ماجراست. بیرگیته نیبورگ، نخستوزیر میانهرو و زن، در این فضای متلاطم باید میان آرمانهایش، فشارهای سیاسی و فروپاشی احتمالی زندگی خانوادگیاش تعادل برقرار کند.
برخلاف بسیاری از درامهای سیاسی که قدرت را با فساد یکی میدانند، وثیقه تصویری پیچیدهتر ارائه میدهد: اینکه اخلاق و قدرت الزاماً در تضاد نیستند، اما در عمل همیشه در کشمکشی فرساینده قرار دارند. این سریال با واقعگرایی حیرتانگیزش، سازوکار دموکراسی چندحزبی را نشان میدهد؛ جایی که مصالحه نه نشانه ضعف، بلکه نوعی بلوغ سیاسی است.
وثیقه در خارج از مرزهای دانمارک نیز به اثری جهانی تبدیل شد. بسیاری آن را بهعنوان یکی از معدود سریالهایی میشناسند که سیاست را بدون هیجانزدهگی یا بدبینی افراطی روایت میکند. دنباله آن، یک سریال سریاسی جدید در سال ۲۰۲۲، بازگشت موفقیتآمیز شخصیت اصلی به عرصه سیاست را نشان داد، با پرداختی تازه درباره تنشهای بینالمللی و بحران انرژی در شمال اروپا.
وثیقه نه با درامسازی اغراقآمیز، بلکه با شفافیت، پیچیدگی و احترام به شعور مخاطب، خود را در فهرست آثار ماندگار ژانر سیاسی تثبیت کرده است.



سیاست در سریال معاون، نه میدان نبردی برای ایدهها، بلکه یک بازی بیپایان از خرابکاری، خودشیفتگی و فاجعههای روابط عمومی است. سلینا مایر، زنی که شاید عنوان "معاون رئیسجمهور" را یدک میکشد، اما قدرت واقعیاش در حد حذف یک توییت هم نیست، در مرکز این کمدی تلخ قرار دارد. سریال با زبان گزندهاش، سیاست مدرن آمریکا را به یک سیرک بیمنطق و در عین حال خندهدار تبدیل میکند.
برخلاف درامهای سیاسی جدی و سنگین، معاون با طنز گزندهاش بر سطحگرایی و مدیریت تصویر در عصر رسانههای اجتماعی تمرکز دارد. تیم مایر، پر از شخصیتهایی است که یا احمقاند، یا خائن، یا هردو؛ اما در دل این بینظمی، سریال موفق میشود تصویری دقیق از سیاست روز ترسیم کند. اینجا نه بحث از قانونگذاری است، نه ایدئولوژی؛ همهچیز درباره این است که چه کسی مقصر به نظر برسد و چه کسی بتواند از پاسخگویی فرار کند.
بخش مهمی از موفقیت سریال به بازی بینقص جولیا لوئیدرایفوس برمیگردد که برای همین نقش چندین جایزه امی برد. همچنین سبک نوشتار و بداههپردازی بازیگران، طنزی خلق کرده که هم عمیق است، هم ویرانگر.
در نهایت، معاون فقط یک کمدی سیاسی نیست؛ بلکه آینهای بیرحم از سیاستی است که دیگر به آرمانگرایی نیازی ندارد و فقط به بازخورد آنلاین اهمیت میدهد. شاید برای همین است که خیلیها آن را بهترین سریال سیاسی دنیا در ژانر کمدی میدانند.



در جهانی که امنیت ملی با ترس و بیاعتمادی گره خورده، سریال میهن خط باریکی را میان میهنپرستی و پارانویای سیاسی ترسیم میکند. داستان با بازگشت یک سرباز آمریکایی از اسارت آغاز میشود، اما سؤال واقعی این نیست که او کیست، بلکه این است که آیا واقعاً به خانه برگشته است یا نه.
میهن با پرداختی عمیق بر روان انسانهایی که در قلب نبردهای اطلاعاتی زندگی میکنند، تعریفی دوباره از تریلر سیاسی ارائه میدهد. شخصیت اصلی، افسر سیا با ذهنی درخشان و در عین حال درگیر اختلال دوقطبی، تصویری انسانی از کسانی نشان میدهد که باید از امنیت ملی محافظت کنند، در حالی که خودشان در جنگی درونی دست و پا میزنند.
برخلاف روایتهای کلیشهای از دشمن و قهرمان، سریال به منطقهی خاکستری میپردازد؛ جایی که مرز میان خیانت و وفاداری، وظیفه و وسواس، کاملاً در هم میریزد. دو فصل اول سریال، با تعلیق شدید و روایت بینقص، تحسین گسترده منتقدان را برانگیخت و جایزههای امی و گلدن گلوب را برایش به ارمغان آورد.
میهن نهتنها یک تریلر پرتنش است، بلکه تصویری چندلایه از بحران هویت آمریکا در دوران پس از یازده سپتامبر ارائه میدهد. این سریال با جسارت به قلب ترسهای ملی نفوذ میکند و نشان میدهد که گاهی خطرناکترین میدان نبرد، ذهن خود انسان است.
در میان آثار این فهرست، میهن یکی از شاخصترین نمونههای سریال های سیاسی امنیتی خارجی بهشمار میرود.



در محافظ شخصی، وفاداری دیگر مفهومی ساده نیست؛ وقتی باید از کسی محافظت کنی که باور داری تهدیدی برای کشورت است، مرز وظیفه و باور از هم میپاشد. این سریال بریتانیایی، یک تریلر سیاسی نفسگیر را با روانشناسی عمیق یک کهنهسرباز درگیر میکند و در همین برخورد، داستانی خلق میشود که هم پرتنش است، هم عمیقاً انسانی.
شخصیت اصلی، دیوید باد، مأمور امنیتیای است که PTSD (اختلال استرس پس از سانحه) نهفقط تصمیماتش را متزلزل میکند، بلکه به تماشاگر یادآور میشود که هزینه جنگ همیشه بیرونی نیست. رابطه او با وزیر کشور، که پر از تنشهای سیاسی و ایدئولوژیک است، به مرور پیچیدهتر میشود و در دل خود روایتی از شکاف بین امنیت شخصی و امنیت ملی دارد.
این سریال با استقبال گسترده مخاطبان روبهرو شد و به یکی از پربینندهترین تولیدات بیبیسی در دهه اخیر تبدیل شد. طراحی صحنههای اکشن، کارگردانی فشرده و اجرای قدرتمند بازیگر نقش اصلی، Bodyguard را از یک تریلر معمولی فراتر میبرد و آن را به اثری چندلایه تبدیل میکند.
اما آنچه اثر را ماندگار میکند، نه فقط انفجارها و تعقیبها، بلکه سؤالهای اخلاقی و روانی زیرپوستی آن است. محافظ شخصی اثبات میکند که در سریالهای سیاسی، دشمن واقعی همیشه بیرون نیست؛ گاهی در درون ذهن، در خاطرهها و در تردیدها پنهان شده است.



در واشنگتن دیسی سریال رسوایی، حقیقت تنها در صورتی قدرت دارد که بشود آن را مدیریت کرد. این سریال با محوریت اولیویا پوپ، متخصص مدیریت بحران، دنیایی را ترسیم میکند که در آن کنترل تصویر، مهمتر از حقیقت است. او و تیمش، معروف به گلادیاتورهای کت و شلواری، نه قانون را اجرا میکنند و نه عدالت را برقرار؛ کارشان نجات چهرههاست، حتی اگر حقیقت قربانی شود.
رسوایی با نگاهی جسورانه به پشتصحنهی قدرت در آمریکا، مرز بین اخلاق و منافع سیاسی را چنان محو میکند که تماشاگر را درگیر سؤالاتی عمیقتر از روایتهای معمول میکند. در جهانی که همه چیزی برای پنهانکردن دارند، پوپ همان کسی است که رازها را دفن میکند تا قدرت پابرجا بماند.
نقشآفرینی کری واشینگتن در قالب یک زن سیاهپوست در مرکز درام سیاسی، اتفاقی نادر و تاریخی در تلویزیون آمریکا بود. این سریال نهفقط بهخاطر داستان پرکشش، بلکه بهخاطر تأثیرش بر فرهنگ پاپ، رسانههای اجتماعی و بازتعریف تعامل با مخاطب، به اثری ماندگار تبدیل شد.
رسوایی از جمله سریال های نتفلیکس سیاسی است که در این پلتفرم به محبوبیت گستردهای دست یافت. میراثش چیزی فراتر از درام است؛ این سریال نشان داد که سیاست، رسانه و تصویر عمومی چقدر درهمتنیده شدهاند و چطور میشود با روایت، واقعیت را بازنویسی کرد.



وقتی همه چیز در یک لحظه فرو میپاشد، تنها کسی که انتظارش را نداری، باید کشور را نجات دهد. بازمانده برگزیده با یک فرض جذاب آغاز میشود: حملهای فاجعهبار کنگره آمریکا را نابود میکند و تام کرکمن، وزیری گمنام در کابینه، ناگهان به رئیسجمهور ایالات متحده تبدیل میشود.
در دل این سناریوی بحران، سریال تلاش میکند تصویری از یک رهبر اتفاقی ارائه دهد؛ کسی که نه تشنه قدرت است، نه برای آن آماده بوده. و دقیقاً همین ناآمادگی است که داستان را انسانیتر و ملموستر میکند. کرکمن باید همزمان با مدیریت بحران، مشروعیت خود را تثبیت کند، دولت را بازسازی کند و در دل همهی اینها، با تهدیدی پنهان و خطرناک در پشت صحنه مقابله کند.
بازمانده برگزیده در فصل اول با استقبال فراوان روبهرو شد؛ به لطف تعادل میان هیجان، درام سیاسی و فضای معمایی. اما در ادامه، با تغییر لحنها و جابهجاییهای مکرر در تیم نویسندگی، انسجام رواییاش آسیب دید. با این حال، نتفلیکس با خرید سریال برای فصل سوم، فرصتی دوباره برای جمعبندی داستان به آن داد.
در میان آثار این فهرست، این سریال یکی از قابلدسترسترین و مخاطبپسندترین نمونههای سریال های سیاسی آمریکایی است. ترکیب تریلر، درام و فرضیهای قوی، آن را به اثری تبدیل کرده که حتی با افت نسبی، همچنان ارزش تماشا دارد.
سخن پایانیسیاست، همانقدر که واقعیت را شکل میدهد، الهامبخش داستانها نیز هست. با مرور این فهرست، چیزی فراتر از یک مجموعه تلویزیونی درخشان دیده میشود؛ آنچه پیش روی ماست، تصویری چندوجهی از قدرت است، با تمام زوایای تیره و روشنش. این سریالها از اتاقهای دولت گرفته تا کاخ سلطنتی، از جلسات امنیتی تا پشت پرده کمپینها، همه روایتهایی از تصمیمگیری، مصالحه، جاهطلبی و شکست را ترسیم میکنند.
درام سیاسی زمانی تأثیرگذار میشود که تنها بر سازوکار قدرت تمرکز نکند، بلکه هزینه انسانی آن را هم به تصویر بکشد. از آرمانگرایی بارتلت در بال غربی گرفته تا پوچی و طعنهی معاون، از پیچیدگی درونی میهن تا سکوت سنگین تاج، هر سریال پنجرهای منحصربهفرد به سازوکار قدرت باز کرده است.
سریالهای سیاسی فراتر از سرگرمیاند؛ آنها فضایی برای اندیشیدن، شککردن و بازنگری فراهم میکنند. تا زمانی که قدرت در دستان انسانهای خطاپذیر باشد، این ژانر باقی خواهد ماند. چون سیاست، در نهایت، داستان ماست.