ریچارد جانسون

مردی که بی نهایت را می دانستبیوگرافی، درام

7.2/10

63%

56%

در سال ۱۹۱۳، سرینیواسا رامانوجان، یک نابغه ریاضی خودآموخته از روستایی فقیر در مدرس هند، نامه‌ای حاوی قضایای خارق‌العاده خود را برای جی. اچ. هاردی، استاد برجسته دانشگاه کمبریج، ارسال می‌کند. هاردی که مجذوب و شگفت‌زده شده، رامانوجان را برای همکاری به انگلستان دعوت می‌کند. آنچه در ادامه می‌آید، داستان یک دوستی قابل توجه و نامحتمل بین دو مرد بسیار متفاوت است: هاردی، یک خداناباور باهوش اما محتاط، و رامانوجان، یک هندوی معتقد که ادعا می‌کند بینش‌های عمیق ریاضی‌اش افکار خداوند هستند. رامانوجان در مواجهه با تعصبات نژادی و تشکیلات آکادمیک سختگیرانه کمبریج پیش از جنگ جهانی اول، برای اثبات ارزش نبوغ شهودی خود تلاش می‌کند، در حالی که هاردی او را به اتخاذ دقت و صراحت رسمی ریاضیات غربی سوق می‌دهد. این یک داستان تکان‌دهنده از راهنمایی، برخورد فرهنگی و ذهن تراژیک و زیبای مردی است که بی‌نهایت را می‌دید.