لری فسندن
- تولدشنبه 3 فروردین 1342
- وضعیت تأهلمجرد
انسان من، تاد، ما را به این خانه قدیمی آورد. او فکر میکند اینجا امن است. بوی غم میدهد، اما لبخند میزند و توپ را برایم پرت میکند. او نمیبیند. سایه درازی را که وقت غروب از درختان جدا میشود و به خانه نزدیک میشود، نمیبیند. صدای خراشیدن از داخل دیوارها را نمیشنود. وقتی به گوشهای خالی از اتاق خیره میشوم و غرش میکنم، او فقط میخندد و میگوید: «پسر خوب». اما من میدانم که چیزی آنجاست. چیزی که منتظر است و تاد را تماشا میکند. او نمیفهمد، برای همین من باید از او محافظت کنم. من تنها کسی هستم که میتوانم این کار را بکنم، چون من پسر خوبی هستم و این موجود، خوب نیست.