کاران شارما
- وضعیت تأهلمجرد
در شهر رنگارنگ بنارس، رانجان و تیتلی، دو دلدادهی جوان، برای ازدواج با یکدیگر لحظهشماری میکنند. اما پدر تیتلی شرطی بزرگ پیش پای رانجان میگذارد: او باید یک شغل دولتی به دست آورد. رانجان که از یافتن کار ناامید شده، با نذری عجیب، به طور غیرقانونی شغلی را تصاحب میکند. همه چیز برای مراسم عروسی آماده است، اما رانجان در روز حنابندان خود در یک حلقهی زمانی بیپایان گرفتار میشود و هر روز همان روز را دوباره تجربه میکند. او به زودی درمییابد که این اتفاق، نتیجهی برآورده نشدن نذرش به شیوهای درست بوده است. حال او برای شکستن این چرخه و رسیدن به معشوقش، باید راهی برای انجام یک کار نیک واقعی پیدا کند؛ تصمیمی که او را بر سر یک دوراهی اخلاقی بزرگ قرار میدهد.