نقد سریال پلوریبوس (Pluribus)؛ تلاشی برای نجات جهان از خوشبختی
زمانی که اعلام شد وینس گیلیگان، مغز متفکر پشت سریالهای کلاسیک تلویزیونی همچون بریکینگ بد و بهتره با سال تماس بگیری، پس از نزدیک به دو دهه فعالیت در ژانر درام جنایی، با یک سریال علمی-تخیلی جسورانه به نام Pluribus (پلوریبوس) به اپل تیوی پلاس بازمیگردد، هیجان عظیمی در من و میلیونها طرفدار دیگر ایجاد شد. این سریال که در تاریخ ۷ نوامبر ۲۰۲۵ با دو قسمت آغاز شد، از همان ابتدا توسط ۶۶ منتقد ۱۰۰٪ امتیاز راتن تومیتوز دریافت کرد و به عنوان یکی از هوشمندانهترین آثار سال ۲۰۲۵ شناخته شد.
بسیاری از کاربران ممکن است به دنبال نقد سریال Pluribus باشند، اما در واقع ما در اینجا با شاهکار علمی-تخیلی گیلیگان روبرو هستیم که مرزهای ژانر را جابجا کرده و پرسشهای عمیق فلسفی را در لفافه طنز سیاه میپیچد. این تجربه تماشای یک اثر کاملا اورجینال، مرا وادار کرد که بلافاصله نوع نگاه خودم را مکتوب کنم و به شما نشان دهم چرا Pluribus نه تنها یک سریال، بلکه یک بیانیه فرهنگی بهنظر میرسد. گیلیگان با جسارت تمام، از ساختار آشنای ضدقهرمانان فاصله گرفته تا داستانش را درباره قهرمانان واقعی روایت کند. در این مطلب نگاهی تازه به پلوریبوس در دنیای خود و در مسیر هنری گیلیکان خواهیم داشت و خواهیم دید که هدف او از ساخت این اثر چه بوده و چه چیزی را میخواهد نقد کند؟
نقد سریال پلوریبوس از جنبه داستانی
ورود گیلیگان به دنیای علمیتخیلی زمانی اتفاق افتاد که او از نوشتن شخصیتهای منفی خسته شده بود و میخواست این بار درباره قهرمانها داستان بگوید. او سریال «پلوریبوس» را با انگیزهای شخصی و مخصوص ریا سیهورن، بازیگر نقش کیم وکسلر در سریال «بهتره با سال تماس بگیری»، نوشت تا مبادا پروژهای دیگر او را از همکاری با خودش دور کند. در مرکز این داستان، کارول استورکا قرار دارد؛ رماننویس بدبینی که میبیند تقریبا تمام انسانها در حال تبدیل شدن به یک «ذهن واحد شاد» بر اثر ویروسی بیگانه هستند. همینجاست که در مسیر بررسی سریال Pluribus، میتوانیم عمق بازی و عملکرد درخشان سیهورن را درک کنیم.
سیهورن در نقش کارول استورکا، نه بهعنوان فردی تلخ و منفی که فقط میخواهد حال دیگران را خراب کند، بلکه بهعنوان زنی با درکی عمیق از معنای واقعی انسان بودن ظاهر میشود. کارول با وجود بدبینی، اعتیاد به الکل و تلخی درونیاش، تنها کسی است که میفهمد شادی بدون حق انتخاب، در واقع نوعی بیحسی و بیهوشی است. چیزی که او را در میان تنها دوازده نفر باقیمانده از ویروس متمایز میکند، «خشم» اوست. همانطور که سیهورن توضیح میدهد، خشم زنی که معمولا بهعنوان ضعف دیده میشود، در این دنیای جدید به نشانهای از قدرت تبدیل شده است. همین خشم، نیرویی است که او را در برابر تبعیت جمعی مقاوم میکند. او حتی در سختترین شرایط هم با طعنه و شوخطبعی واکنش نشان میدهد. بازی سیهورن نهتنها همدلانه و تاریک، بلکه بهطرز ظریفی خندهدار است و پایه علمیتخیلی داستان را محکم میسازد. او یادآور این حقیقت است که «تفکر فردی» ارزش دارد و ایستادگی او در برابر یکدست شدن، نیرویی است که روایت را پیش میبرد.
نگاهی عمیق به دنیای پلوریبوس؛ تحلیل پارادوکس ترسناک ذهن واحد و ویروس خوشبینی
گیلیگان با الهام از آثاری مانند منطقه گرگ و میش و هجوم ربایندگان جسم (۱۹۵۶)، یک داستان کلاسیک علمیتخیلی را با نگاهی اجتماعی و امروزی ترکیب میکند. ایده اصلی ساده اما ترسناک است: اگر تمام انسانها تصمیم بگیرند بهجای فردیت، خوشبختی را انتخاب کنند چه میشود؟ همین پرسش محور اصلی سریال پلوریبوس است و آن را از یک داستان علمیتخیلی به اثری فلسفی درباره اختیار و هویت تبدیل میکند.
عنوان سریال، Pluribus، از عبارت لاتین E Pluribus Unum به معنای «از میان کثیری، یکی» گرفته شده است؛ عبارتی که شعار سنتی ایالات متحده نیز هست. گیلیگان این ایده را به شکلی هولناک بازآفرینی میکند: ویروسی از جنس RNA که سیگنالی از فضا را دنبال خواهد کرد و خوشبینیِ اجباری را در میان مردم گسترش میدهد. ترسناکترین بخش ماجرا این است که ذهن واحدِ حاصل از این ویروس، نه شرور است و نه خشن، بلکه بیش از حد کارآمد بهنظر میرسد. اعضای این ذهن جمعی به کارول آب پیشنهاد میدهند و نگران سلامتی او هستند؛ حتی وقتی او فریاد میزند، پهپادها برای احترام به آرامشش متوقف میشوند.
اما پشت این ظاهر مودب، نوعی بیحسی اخلاقی پنهان شده است. ذهن واحد در نهایت اعتراف میکند که جهت رسیدن به این هماهنگی جهانی، بیش از ۸۸۶ میلیون انسان جان خود را از دست دادهاند. آنها ممکن است حاضر نباشند به یک خرچنگ آسیب بزنند، اما آزادی و اراده یک گونه کامل را از بین میبرند و آن را «مهربانی» مینامند. کارول درمییابد که شادی بدون غم، معنایی ندارد؛ او ترجیح میدهد در هم بشکند تا اینکه در توهم آرامش و خوشبختیِ بیاحساس غرق شود.
طنز و وحشت در آلبوکرکی؛ نبوغ کارگردانی گیلیگان در شکستن الگوهای ژانر
گیلیگان با وسواس همیشگیاش در کارگردانی، جهانی خلق میکند که ترکیبی از نگاه تاریک جورج اورول و فضای فلسفی و طنزآمیز سریال The Good Place است. او توانایی منحصربهفردی در پیوند دادن احساسات واقعی انسانی با پیچشهای غیرمنتظره داستانی دارد. سریال در شهر آلبوکرکیِ نیومکزیکو فیلمبرداری شده است؛ همان شهری که لوکیشن آثار معروفش، برکینگ بد و بهتره با ساول تماس بگیری بود. همین انتخاب لوکیشن، برای طرفدارانش حس آشنایی و بازگشت به دنیای آشنا را زنده میکند.
دو قسمت نخست، با عنوانهای «We Is Us» و «Pirate Lady»، ساختار معمول سریال های علمیتخیلی را میشکنند. قسمت اول با صحنههایی آغاز میشود که حالوهوای فیلم Contact را تداعی میکنند؛ اخترشناسانی که از خلا فضا سیگنالی مرموز دریافت میکنند؛ اما ناگهان فضا تغییر میکند و داستان به تریلری شبیه آثار زامبی بدل میشود. در صحنه «سقوط»، گیلیگان با قاببندیهای طولانی و نورپردازی سرد، وحشت کارول را نشان میدهد؛ زمانیکه اطرافیانش ناگهان یخ میزنند و بعد بهعنوان بخشی از ذهن واحد، دوباره بیدار میشوند. این صحنهها همزمان ترسناک، ناآرام و درعینحال خندهدارند.
در صحنه «تماس»، ذهن واحد از طریق تلویزیون با کارول حرف میزند. آنها حتی دیویس تافلر، معاون وزیر کشاورزی ایالات متحده و تنها فرد باقیمانده با کتوشلوار، را وادار میکنند تا از طریق شبکه C-SPAN با او صحبت کند. ترکیب طنز ابزورد (مثل زیرنویسهای تلویزیونی که میگویند «زندگی شما مال خودتان است» یا «ما ذهنها را نمیخوانیم») با وحشت روانی، بهنوعی امضای هنری گیلیگان تبدیل شده است. او با مهارت در استفاده از نور و زاویه دوربین، از تضاد میان بیابان خشک آلبوکرکی و زندگی آرام حومه شهری بهره میگیرد تا احساس تنهایی و انزوای کارول را عمیقتر کند.
ریشههای عاطفی مقاومت؛ زوسیا، هلن و ریاضیات هولناک یک آرمانشهر
بخش دوم سریال با معرفی شخصیتهای تازه، دنیای داستان را گستردهتر میکند. زوسیا (کارولینا ویدرا)، نماینده ذهن واحد، حضوری همزمان آرام و آزاردهنده دارد. او از آن سوی جهان به آلبوکرکی میآید، چون چهرهاش شبیه «رابان»، قهرمان رمانهای کارول است. ذهن واحد این را از خاطرات هلن، شریک زندگی کارول که پیش از این مرده، استخراج کرده تا راحتتر اعتماد او را جلب کند. این تقلید، نوعی «نسخهسازی احساسی» از عشق گذشته کارول است؛ روشی برای کنترل، نه همدلی. خود کارول هم بلافاصله این حرکت را نوعی «برندسازی» مینامد. زوسیا با لحنی مؤدب و آرام، مدام تلاش میکند کارول را به پیوستن به ذهن واحد ترغیب کند، اما در پایان قسمت دوم، شور و سرسختی کارول لحظهای شک واقعی در چهره زوسیا ایجاد میکند.
در سوی دیگر، کومبا دیاباته (سامبا شوت)، یکی دیگر از دوازده بازمانده، نماد تسلیم در برابر راحتی است. او در اجلاس بازماندگان در بیلبائو، جایی که بازماندگان با جتها و هواپیماهای دولتی میرسند، از خدمات ذهن واحد لذت میبرد و آن را «صلح مطلق» مینامد. کومبا نماینده کسانی است که ترجیح میدهند در آرامش مصنوعی بمانند تا اینکه با رنجِ آزادی روبهرو شوند؛ در همین حال، کارول تلاش میکند بازماندگان را قانع کند تا متحد شوند و در برابر ذهن واحد بایستند، ولی بیشترشان بهجای مقاومت، به دنبال درمان «انسانیت لجباز» خود هستند.
در میان همه این تقابلها، نقش هلن (میریام شور) پررنگترین بُعد عاطفی داستان است. فقدان او موتور احساسی مقاومت کارول را شکل میدهد. هلن پیش از مرگش باعث شد که اکنون کارول، برای اثبات اینکه غم، عشق و درد واقعی، معنای انسان بودن را میسازند، تلاش کند. در برابر ذهن واحدی که همه چیز را به خوشبختی اجباری فروکاسته است، کارول با یاد هلن، انسانیت را دوباره به یاد جهان میآورد.
از پشتصحنه تا ایستر اِگها؛ نقد و بررسی پلوریبوس از جنبه تولید
جهان سریال Pluribus نهتنها از نظر داستانی، بلکه در پشتصحنه نیز بازتابی از ذهن منحصربهفرد وینس گیلیگان است. همانطور که گفته شد، فیلمبرداری این اثر از فوریه تا سپتامبر ۲۰۲۴ در آلبوکرکیِ نیومکزیکو انجام شد؛ شهری که حالا بهنوعی امضای بصری آثار گیلیگان تبدیل شده است. او در گفتوگوهای خود اشاره کرده که آلبوکرکی را بهخاطر تضاد میان آسمان روشن، خاک سرخ و سکوت بیابان انتخاب کرده تا حس انزوای فلسفی کارول استورکا را در برابر ذهن واحد تقویت کند. استفاده از نور طبیعی در صحنههای صبحگاهی و سایههای کشیده عصرگاهی، استعارهای تصویری از کشمکش میان آگاهی فردی و یکدستی جمعی است.
در طراحی صحنه نیز، گروه تولید با دقتی وسواسگونه جزئیاتی را از آثار قبلی گیلیگان وارد این جهان کردهاند. برای مثال، در یکی از قابها، بیننده میتواند بطری آبی شرکت Los Pollos Hermanos (ارجاعی به بریکینگ بد) را روی میز پسزمینه تشخیص دهد. در اپیزود دوم نیز تابلویی با نام «Better Call the Sun» بهعنوان شوخی درونمتنی با Better Call Saul دیده میشود. این ایستر اِگها نه صرفا برای سرگرمی، بلکه برای ایجاد پیوند ناخودآگاه میان آثار پیشین گیلیگان و جهان فلسفی جدید او بهکار رفتهاند.
از سوی دیگر، واکنش هیدئو کوجیما، بازیساز نامدار ژاپنی، به سریال توجه زیادی جلب کرد. او در پستی تحلیلی، Pluribus را «آینهای برای جهان دیجیتال امروز» خواند و از شباهت آن با مفاهیمی که خودش در بازی Death Stranding بررسی کرده بود، سخن گفت؛ جایی که اتصال میان انسانها در نهایت به انزوا منتهی میشود. گیلیگان نیز در پاسخ، از این مقایسه استقبال کرد و گفت هدفش از خلق Pluribus، هشدار درباره خطر ازدسترفتن مرز میان همدلی و همرنگی بوده است.
به این ترتیب، باید بدانید که سریال Pluribus لایهمند است؛ تلاقی سینما، فلسفه و فناوری، در شهری که برای سومینبار میزبان ذهن خلاق وینس گیلیگان شده است.
فردیت یا بیهوشی؟ Pluribus سریالی که باید دید
در مجموع، Pluribus گیلیگان یک اثر علمی-تخیلی کاملا اورجینال بهحساب میآید که داستانسرایی قراردادی تلویزیون را میشکند. این سریال با زیرکی تمام، مفاهیمی چون فردیت در برابر سعادت جمعی، خطر بیتفاوتی و ارزش خشم و اندوه حقیقی را بررسی میکند. گیلیگان در اینجا در حال جدل با فرهنگ سرگرمی است که خود در تعریف آن نقش دارد؛ او پادزهری برای ضدقهرمانان ارائه میدهد و نشان خواهد داد که شر واقعی، "بیتفاوتی" است. با توجه به امتیاز ۱۰۰ درصدی منتقدان و اجرای درخشان سیهورن، من معتقدم این سریال نه تنها ارزش دیدن دارد، بلکه تماشای آن یک ضرورت فرهنگی در عصر ما است. اپل تیوی پلاس نیز اعتماد خود را با سفارش فصل دوم نشان داده است.
پس اگر تحلیل سریال Pluribus توانسته است شما را متقاعد کند که این مسیر ترسناک و خندهدار را دنبال کنید یا اگر قبلا به تماشای آن نشستهاید، مایلم بدانم نظر شما چیست. اکنون که نقد پلوریبوس را مطالعه کردید و به عمق تحلیلهای آن پی بردید، اگر در ذهن خود ابهامی باقی مانده یا اگر میخواهید نظرتان را درباره سریال Pluribus با دیگر علاقهمندان به اشتراک بگذارید، حتما از بخش نظرات استفاده کرده و دیدگاههای خود را ثبت کنید.
